یک توضیح مختصر میتواند در آشکار سازی ابعاد این مشکل مثمر ثمر باشد:
فارس زبانها كسانى هستند كه اصالتاً و نسل اندرنسل با اين زبان پرورش يافته اند اما فارسى گويان كسانىمىباشند كه خود را فارس زبان ميدانند اما اجدادشان غیر فارس وترك یا کرد یا عرب و ... بوده اند و تاريخ، سرنوشت آنان را طورى رقم زده است كه نمى توانند و يا نمىخواهند بزبان مادری خود تكلم كنند. به عقيدۀ اينان زبان مادرىزبانىاست كه مادرشان به آنها مى آموزد ،در حاليكه زبان مادرى، زبانى است كه ما با آن زبان خلق شده ايم،پدرانمان با آن پرورش يافته اند، در خلوت خود با آن مىانديشيم و احساساتمان را بيان مى كنيم. از ديد ما ترك زبانان ايران نيز زبان مادرى زبانيست كه تا هفت سالگىبا آن اخت گرفته ايم اما پس از هفت سالگى بالاجبار از آن فاصله گرفته ايم. با آن مى انديشيم،با آن درددل مى كنيم،با آن زندگى مى كنيم اما نمى توانيم آنرا بخوانيم و بنويسيم!شايد تفاوت من و يك فارس زبان اين باشد كه وقتى هردويمان اصطلاح "زبان مادرى" را مىشنويم شخص فارس زبان بلافاصله با فخر و غرور بگويد ما شاهنامه داريم اما من با شنيدن اين اصطلاح به فكر فرو مى روم، زبان مادرىبراى ما آنقدر تقدس يافته است كه در يك كتاب حماسه و شعر نمىگنجد. زبان مادرى براى ما زبانيست كه علاوه بر دوست داشتن آن،علاوه بر فخر كردن و غرور ورزيدن به كلماتش،تبديل به مايۀ اندوه، بهانۀ اشك و عقده اىتاريخىشده است. علم جغرافيا تنها عبارت از خطوطى است كه مارا در كنار فارس زبانها قرار داده است اما تاريخ و زبان مادرىدليلى است كه من خود را به يك دختر قزاق و تركمن نزديكتر حس ميكنتم تا به دخترىاز شيراز و اصفهان! (گرچه اغلب اصفهانيان پس از دورۀ شاه عباس اجداد ترك زبان دارند!)
خيلىدلم ميخواهد احساس كودكى را تجربه كنم كه در كلاس اول ابتدايى بجاى"بابا" ،"آتا" مىآموزد .!