شنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۱

من خائن هستم٬پدرم خائن هست٬جد و آبادم خائن بودند!

پاسخ به مقاله به آذربایجانی ترک گفتن خیانت به ایران است-نادر پیمانی
(رضا طالبی)

چندروزی است که مقالاتی منتشر میشود که حقیر بعضا مجبور به پاسخ دهی میشوم٬حال برخی دوستان بگویند که لزومی به اتلاف انرژی نیست و پاسخ گویی نیز فایده ای ندارد ولیکن وظیفه قلم این است روشنگری کند حال اگر تعاریف از این روشنگری نسبی به شخص باشد.اخیرا مقاله ای را از قلم همشهری این جانب آقای همایون نادری در یکی از صفحات فیس بوک دیدم که شدیدا بدون پایه و اساس و طبق همان گفتمان محاوره ای و کوچه بازاری به نوعی تدافعی از اندیشه ای که سالیان سال می باشد مرده است می پردازد.در تقابل اندیشه نیز باید حریف قدر باشد اگر ضعیف بود به نوعی مجبوری کمتر تمرین کنید و افت پیدا می کنید.بارها فریاد زده ایم و گفته ایم که کاش تلاش کنیم هرکس در سطح تخصصی خود به بیان بپردازد و آنهم مستدل و قوی..اما این گونه نشد و نخواهد شد زیرا شلعه قلمکاری برخوردکردن به نوعی سنت شده است و ماها نیز سنت شکنی نمیکنم زیرا خودنیز جزیی از این سنت شده ایم.
در مورد سیاست های ابرقدرتها درست می فرمایید٬دنیا بر این مبنا ست یعنی اگر قدرت داشتی آقا میشوی و حق حکومت بر خود قائل میشوی٬حال کاری ندارم این حق حاصله مبانی صحیحه است یا غلط٬بالاخره این نوع اندیشه در آن عصری که حضرتعالی می فرمایید بود و الان نیز با متد دیگری در حال تکامل و پوست اندازی می باشد.شما می فرمایید که دولت عثمانی دست به قتل عام مردم آذربایجان زد٬اولا نفرمودید کی؟کجا؟طبق کدام مدرک؟اما من به شما ذکر می کنم مدارکی را که به عمد جا انداخته اید و یا مورد عنایت سنت سانسور موجود در چنین تفکراتی قرارگرفته است که به جای ذکر قتل عام آذربایجانی ها توسط ارامنه و سایر ملل در کنار سکوت حاکمیت فارس تنها و تنها با سطح نگری و گذری مساله را سعی به برخورد مبنای آذربایجانی و ترک می کشانید٬به علت عدم اطاله کلام در همه موارد فقط یک با دو مستند ذکر و بقیه را ارجاع به منابع می دهم تا خود نیز مطالعه کرده و آگاه شوید:
۱-احمد کسروی تبریزی حوادث خونین ارومیه را  در کتاب تاریخ 18 سال آذربایجان این گونه توصیف میکند: «درست 33 روز از اول دعوا گذشته اهالي شهرتوي خانه‌ها با هزاران مصائب از بي آذوقگي ونا امني وفقدان خويشاوندان و نزديكان خزيده وا زهيچ جا خبر نداشته يكدفعه صبح روز چهارشنبه آخر سال كه درهمه ولايات ايران جشن وسرور است لگام گسيختگان جلو به محلات رو آورده و مسيحي آن ديگر نيزكه پي بهانه مي‌گشتند تا جیلوها داخل خانه‌ها شده و درها را شكسته پست بامها را گرفته و بي آنكه از كسي مقاومت ببيند دختران خرد سال و بچه‌ها و مردان و زنان را در اطاقها و دهليزها و پشت بامها هدف گلوله نمودند واقعاً امروز مصيبت عظيمي بود، نه پناهگاهي، نه مفري، همينكه اهالي اين در بند از كوچه‌ها يا از پشت بامها به آن در بند فرار مي‌كردند پس از ده دقيقه مسيحيان همان در بند را مي‌گرفتند و اينها را در آنجا يكجا می‌کشتند احمدکسروی حوادث خونین ارومیه را چنین توصیف می‌کند: درست 33 روز از اول دعوا گذشته اهالي شهرتوي خانه‌ها با هزاران مصائب از بي آذوقگي ونا امني وفقدان خويشاوندان و نزديكان خزيده وا زهيچ جا خبر نداشته يكدفعه صبح روز چهارشنبه آخر سال كه درهمه ولايات ايران جشن وسرور است لگام گسيختگان جلو به محلات رو آورده و ديگر نيزكه پي بهانه مي‌گشتند تا جیلوها داخل خانه‌ها شده و درها را شكسته پست بامها را گرفته و بي آنكه از كسي مقاومت ببيند دختران خرد سال و بچه‌ها و مردان و زنان را در اطاقها و دهليزها و پشت بامها هدف گلوله نمودند واقعاً امروز مصيبت عظيمي بود، نه پناهگاهي، نه مفري، همينكه اهالي اين در بند از كوچه‌ها يا از پشت بامها به آن در بند فرار مي‌كردند پس از ده دقيقه مسيحيان همان در بند را مي‌گرفتند و اينها را در آنجا يكجا مي‌كشتند » البته میرزا قاسم خان امین الشرع خویی در کتاب خود در مورد ورود ارتش عثمانی و مقابله با جنایات آسوری مینویسد:« خلاصه کلام اردوی ترکان به فاصله چند روز از وان حرکت کرده و با استعداد و مهمات لشکری و توپخانه وارد خوی گردید و دل اهالی را از پیچ و تاب و قلق و اضطراب برهانیدند. عجبتر اینکه به مجرد وصول لشکر ترک -ایدهم الله تعالی- گویا خون در عروق حضرات مسیحی‌ها منجمد گردید و شریان اجسام ایشان دیگر از کار بیفتاد که بعد از آن به کلی از خیال هجوم آوری به خوی منصرف گردیده و بر احوال خویش پیچیده شدند و در مقابل دشمن بنای سنگر کندن و استحکامات درست کردن گذاشته، سنگرهای عمیق پیچ در پیچ در دهات ارامنه و خسروآباد کنده بودند که سواره با اسب در سنگرها حرکت کرده و دیده نمی شد و بر پشت بام‌ها نیز باستان‌های محکم به قانون هندسه درست کرده، توپ‌ها کشیده داشتند و پس از ورود عساکر ترکان اگر چه نخست زد و خوردی در میان واقع شده و جنگ مختصری یک روز کردند ولی ترکان در آن جنگ چون هنوز به فراخور حال دشمن استعداد و عده کامل تهیه ناکرده بودند، موفقیت حاصل نکرده و بلکه شکسته بودند و به تقریر یوسف ضیابیک شهبندر می‌گفت که مقصود ما از این محاربه فقط استعلام قوه و استعداد طرف مقابل بوده چه بوجه من الوجوه مقدار قوت و استعداد و عده نفوس طرف مقابل بر ما معلوم نبوده و لذا خواستیم که قوه دفاعیه ایشان را دانسته و به‌اندازه قوه ایشان ما نیز قوه و استعداد جلب بنماییم لاجرم بعد از این محاربه دیگر اقدامی نکرده و اتصالا عسکر و توپ‌های بزرگ بزرگ از وان حمل کرده به جانب سلماس همی بردند تا آنگاه که موعد جنگ رسید در ظرف چند ساعتی مسیحی‌ها را متفرق و فراری نمودند
برای آگاهی از قتل عام ترکان آذربایجان توسط ارامنه و دفاع لشگر عثمانی از مردم بی دفاع آذربایجان میتوانید به منابع ذیل مراجعه کنید:
خاطرات زندگی من و وقایع تاریخ منطقه-یزدانی غلامحسین٬نشریه خدا آفرین شماره ۵۵-۵۶-۵۷
تاریخ تهاجمات ارامنه-میرزاقاسم خان امین الشرع خویی-کتابخانه آیت ا..مرعشی-قم
توحید ملکزاده-فجایع جیلولوق٬اختر-تبریز
قتل عام مسلمانان در دو سوی ارس٬مرحوم سرداری نیا٬تبریز٬اختر
۱۹۱۵٬رضا طالبی٬نشرتک درخت ۱۳۸۸٬تهران
دیوان نجلی٬محرابی ایروانی٬ملارد ۱۳۸۵
خاطرات سرپرسکی سایکس و.....
با وجود اینکه ارامنه و آسوریان در آذربایجان ترکان هموطن شما را میکشتند ولیکن شماها ساکت بودید و ارتش عثمانی وارد معرکه میشود حال هرمنظوری داشته است ولیکن منطقه را از خطر نسل کشی بزرگتری که مجله بلیزنی وستوک در سال ۱۹۳۰ چاپ شده یعنی ۱۵۰هزار ترک اذربایجانی جلوگیری کردند.اما بر خلاف اینکه عثمانیها و بقیه خواهان جداکردن تکه ای از ممالک محروسه بودند این برخی از غیر ترکان بودند که با نامه ای به لردکرزن مساله جداشدن خاک را پیش می کشد.نصرت الدوله فیروز در کابینه وثوق الدوله به کرزن مینویسد:سخن گفتن از کردستان ترکیه و یا کردستان ایران اشتباه است چون در واقع همه آنها یک کردستان هستند و آن چیزی هم که شما به عنوان خطوط مرزی می شناسید توهمی بیش نیست...اگر حکومت بریتانیا مساله کردستان واحد را مد نظر دارد٬دولت ایران نیز پشتیبانی خواهدکرد.....
(documents of british foreign policy-1919-1939 first series-vol 5-london 1952 no 633 no 632 pp.9940)
بنابراین با توجه به ضعف کلی دربار قاجار و سیاست انگلیسی اوردن رضا خانی برخی در درون دولت وثوق الدوله نه تنها ارتشی به یاری مردم آذربایجان نفرستادند بلکه با نامه خواهان تشکیل کردستان بزرگ شدند.در ثانی می فرمایید دولت عثمانی با وجود اشتراک مذهب هیچ رحمی به مردم آذربایجان نکرد!اولا مذهب رایج در دربار حکومت عثمانی بر طبق شریعت امام حنفیه بود و مذهب رایج در آذربایجان شیعه اثنی عشری!در ثانی به جای اشتراک مذهب باید از اشتراک دین و فرهنگ و سنت و زبان و نژاد سخن به میان می اوردید!همیشه شرق آناطولی و غرب آذربایجان صحنه مبادلات مابین عثمانی و صفویه بوده است و مورخین درباری هردو سعی کرده اند به علت اختلاف مذهب با وجود اتحاد نژادی در نفی و بزرگنمایی تلفات نظامی دو طرف بنویسند.
۲-می فرمایید بعد از فروپاشی شوروی و تشکیل جمهوری اران!!برای درک موضوع اران و آذربایجان به چند مورد اشاره میکنم:
-طبق اسناد قدیمی عربی همانند دربندنامه چاپ سال ۱۸۹۸ در تفلیس محدوده آذربایجان از دربند تا همدان است
-بلعمی در تلخیص و ترجمه تاریخ طبری این چنین مینویسد:حدود آذربایجان اول  حد از همدان گیرند تا به ابهر و زنگان بیرون شوند و آخرش به دربند خزران و بدین میانه٬هرچه شهرهاست آذربایجان خوانند....
-آمار مالی و نظامی و یا تفصیل عساکر فیروزی ۱۱۲۸ ه.ق مآثر شاه سلطان حسین صفوی از میرزا محمد حسین مستوفی به کوشش محمد تقی دانش پژوه ٬مجله فرهنگ ایران زمین٬جلد ۲۰٬تهران٬۱۳۵۳٬ص۳۹:
.....آذربایجان از تبریز و مراغه تا شیروان و دربند و سالیان...که اصل آنها ترکمان است....در باب البواب گویند از کناره دریای قلزم و انتهای او شمهد سر که از اعمال مازندران است...
-میرزا فضل الله شیرازی٬تاریخ ذوالقرنین٬تصحیح:ناصر افشارفر٬تهران٬وزارت فرهنگ٬کتابخانه مجلس٬۱۳۸۰-ج اول:
شهرهای مشهور این شانزده ایالت از آذربایجان تبریز و اردبیل و خلخال و مراغه و خوی و ارومی و ایروان و شوش و گنجه و نخجوان
--میرزا محمد صادق موسوی نامی اصفهانی در تاریخ گیتی گشا و احمد بن ابی الیعقوب نیز به حدود مشروحه آذربایجان اشاره کرده اند.
در مورد ترک بودن اذربایجان و اهالیش نیز مراجعه شما را به چند مرجع توصیه مینمایم:
ليدی شيل در سال 1849م/ 1265ق می‌نويسد:
«تعجب آور است که در يکی از شهرهای مهم ايران، حتی يک کلمه فارسی شنيده نشود. در تبريز تنها زبانی که در خيابان و بازار به گوش می‌رسد، ترکی است... ترکی به صورت زبان محلی آذربايجان، به قدری در اين ايالت اشاعه دارد که جز در شهرهای مهم و آن هم در بين جماعت سطح بالا، اصولا کسی قادر به فهميدن زبان فارسی نيست.»
کنت دوگوبينو در سال 1858م/ 1275ق می‌نويسد:
«در تبريز به استثنای کارمندان دولت، هيچ کس در اين شهر فارسی صحبت نمی‌کند و زبان عمومی يکی از لهجه‌های ترکی است. اين زبان از زنجان به بعد به گوش می‌رسد.»
ارنست اورسل در سال 1882 م می‌نويسد:
«مردم شمال را جمعيتی از ريشه‌ی ترک‌ها تشکيل می‌دهند و در جنوب عنصر پارسی فارس‌ها غلبه دارد ولی هر دو به وسيله‌ی یک دين مشترک – که با ساير فرق اسلامی فرق‌هايی دارد- به هم گره خورده و يک ملت واحد به نام ملت ايران را تشکيل داده‌اند. شاه فعلی که از دودمان قاجار است، تبار ترک دارد. کمی پيش زبان ترکی، زبان درباری ايران بود و در ارتش نيز بيشتر از تبار ترک سربازگيری می‌شود.»
-در سال ۱۳۷۴ در تپه ای در نزدیکی اهر قره داغ لوحه ای زرین با خط اورخون ترکی پیدا شد که عکس ان در کتاب تاریخ دیرین ترکان ایران پرفسور محمد تقی زهتابی در صفحه ۳۱۰ موجود است.
-یانوس هارماتا محقق مجار مزاری را در اوچ تپه کشف میکند متعلق به یک افسر ترک که سنگ مزار نام اورا سیلیگ ذکر میکند که از اسامی رایج ترکی و در دیوان لغات ترک محمود کاشغری نیز موجود است
)john harmatta.-academiae scientiarum hungaricea-volume55 number 1-3 -2002-153-154(a turk officer of the sasanian
-چارلز بارنی و هنری فیلد معتقدند اقوام ترک سومری از آذربایجان وارد مساپاتامیا شدند(۱۹۱۵-ص۷۸)
-اولجاس سلیمانوف ۸۰۰ کلمه ترکی در زبان سومری پیدا کردند که طبق کتیبه های آشوری با اشره به او ایش ایش یعنی سهند در آذربایجان محدوده دولت سومر را تا انجا دانسته اند
-بارتلد توروکوها که اقوام هیتی و لولوبی قرابت داشتند را برگرفته نام از کتیبه اورخون به عنوان ترکها میداند.ز.یامپولوسکی هم انرا تایید میکند.
-دیاکونوف تاریخ ماد  ص۱۴۶:...قوتتی ها و لولوبی ها.....همه التصاقی زبان بودند.—این اقوام همه ساکن محدود ه آذربایجان بودند
-در مورد آلبانها و لولوبی ها و میتانیها و ماننا و ایشگوزها و ماساژت ها که همه قبل از ارییاها بوده اند نیز اینگونه است و همه اقوامی غیر آرییایی و ترک بودند البته مهاجر بعدی اقوام ترک نیز به آذربایجان صورت پذیرفته که دلیلی بر عدم ترک بودن اوقام قبلی نیست مهاجرت و اسکان ترکها در سرزمین آذربایجان از اعصار دیرین و با فواصل زمانی متناوب صورت گرفته است.در سالهای بین 500 الی 1000 قیل ازمیلاد دشت قپچاق در شمال دریای سیاه محل زندگی اقوام آسیائی بوده است.در منابع یونانی این اقوام  Skuthoi  و منابع آشوری آنها را Asbkuzai  یاد شده اند .این اقوام که با نام ایسکیت نیز قید گشته اند، همان ترکهای ساکا میباشند.در قرن هفتم میلادی قفقاز و آذربایجان سرزمینی بود که  ساکاها و پارسیان  برای تصاحب آن رقابت مینمودند.مرکز تاریخی ساکاها در سرزمین آدربایجان شهر ساکاسان نام داشته در ولایت اوتی جای میگرفت.قهرمان افسانوی ساکاها افراسیاب نام داشته و در بسیاری از آثار تاریخی و فرهنگی میتوان با نام او روبرو شد. بعنوان مثال بر روی دروازه سر تبریز میتوان تصویر دفن سر بریده افراسیاب را بیاد آورد.
انتصاب به سرزمین ناشی از فرهنگ عربیست و عربها قومیت های خود را با نسبت مکانی تلاوت میکردند و این را منشا آریا محورش ننمایید.نصبیت محلی دلیلی بر حذف ائتنیک نیست آخر این چه منطقی است شما دارید!تعجب میکنم!چرا فقدان استدلال در نوشتجات اینگونه ای موجود است چرا احساسات را بر روی کاغذ بدین گونه لجام گسیخته می اورید.آخر بس است من هم میدانم در دنیایی که امروزه ناسیونالیسم در انزوا است سخن از ملی گرایی سخت است ولی شماها و ظلم هایی که بی محابا چه شمشری و قلمی و چه نرم و سخت بر ملت آذربایجان آورده شده سات سبب شده است که انها نیز پادتنی را اینگونه درمان بر زخم چندین هزارساله تحقیر و توهین وشعاری گری شماها بنمایند!
دستچین کردن شاعران و آنهم شاعران اکثر درباری که به زبان دربار یعنی پارسی شعر می سرودند درست نیست و گزینشی عمل کردن است.و دلیلی نیز براین نیست که سرودن شعر توسط یک شاعر ترک زبان به زبان پارسی مبنی بر فارس بودن وی باشد٬آنوقت باید خوارزمی و ابن سینا و فارابی و تمامی علمای فارس دینی را نیز عرب بدانیم! بنده برخی شعرای ترکی گوی و یا دوزبانه سرا را نیز خدمت شما معرفی مینمایم: در بخش جنوبی محمد کاظم اسرار عليشاه (که تخلص اسرار) داشت (متولد 1265ق) دو کتاب در شرح شاعران ترکی سرای سده‌ی سيزدهم به نام‌های حديقة الشعراء و بهجت الشعراء تأليف کرد. کتاب بهجت الشعراء در فاصله‌ی سال‌های 1294 تا 1298ق تأليف و شامل 86 شاعر آذربايجانی است که ترکی نيز می‌سرودند. او درباره‌ی علت تأليف اين کتاب، می‌گويد که ريشخند يکی از فارسی زبانان در مورد نبود شاعران ترکی سرا در آذربايجان، انگيزه‌ی او از اين کار است. در کتاب بهجت الشعراء آگاهی‌هاي خوبی در مورد اين شاعران داده شده است.
از شاعران ترکی سرای ديگر می‌توان الهی اردبيلی (مرگ 1296ق)، ذکری اردبيلی، مجروح مغانی، نباتی (مرگ 1262ق)، عبدالرشيد افشار نويسنده‌ی تاريخ افشار، شيدای شبستری، ذکری کوزه کنانی و حيران خانيم را نام برد. ميرزا علی آقا ثقه الاسلامی (1277-1330ق) در آذربايجان به ترکی شعر می‌سرود.
آذری زبان؟تعجب میکنم که چرا همیشه واژه های منسوخ و درباری پهلوی گذشته را انتخاب میکنید و یا بهتر بگویم اصلا تعجب نمیکنم زیرا از شما انتظاری جز این نیست.آذری را جناب کسروی انهم با سیاست یکسان سازی قومی ساخت و پرداخت و بعپ نیز پشیمان شد زیرا مبنا را تنها بر چند لهجه تاتی و هرزنی گذاشته بود و حتی از زبانی که فرمود یک کتیبه نیز پیدا نکرد و حال انکه به اذهان دکتر صدیق چند صد کتیبه اورخونی مخفیانه در زیرزمین موزه ایران باستان خاک میخوذند.نمی دانم چرا آذربایجان بر اساس تحمیل زبان ترکی ترک زبان شده است ولی هندوستان بر اساس تحمیل زبان ترکی ترک نشده است٬چرا سایر نقاط کشور اینگونه نشده اند!لویی بازن تورکولوگ مشهور فرانسوی ایران ساربونی-نووله منشره در سال ۱۹۸۸ پاریس مینویسد:اینکه گفته شود اقوام مهاجر به زور زبان ترکی را به مردم آذربایجان تحمیل کرده اند نادرست است و نمیتواند واقعیت داشته باشدوبلکه منطقی تر است گفته شود که با آمدن ترکان مهاجر ساکنان بومی تقویت شدند.
دکترهشترودی در مصاحبه با روشن خیاوی میگوید:من فقط این را میدانم که کسروی در اواخر عمرش از این نظر برگشته است و در جایی نیز ثبت است(نوید آذربایجان-شماره ۲۶۹)
دیگر نمیخواهم به مستندات تاریخی علیرغم میل باطن یخودم اشاره کنم و اگر به چند مورد گفته شده مراجعه کنید میتوانید درست تر تصمیم بگیرید و اگر عصبیتی همچون مرحومان ورجاوند و عنایت الله رضا نداشته باشید.بدون دلیل و فقط بر حسب احساسات صحبت کردن چیزی را تغییر نمی دهد وفقط مسکن بر تخلیه نادرست روحی نویسنده و عصبیت خواننده می باشد.در مورد تعداد کتب چاپ شده که نیز فرمودید قبل از رضا خان کدامیک ترکی بوده است تاآنجاییکه بنده میدانم در فاصله‌ی 90-1830 جمعاً 122 اثر به زبان ترکی آذربايجانی در 20 شهر مختلف چاپ شده که تقريباً 43 اثر در تبريز و 37 اثر در تفليس بود.در ثانی شما میتوانید نیاکان خودرابرگزینید زیرا در جهان اتوپیایی که شماها ساخته اید هرچیزی گزیدنی برای شما و اجباری برای غیرشماست.من خود اعتقاد دارم بررسی گذشته تاریخی ملتی نباید عاملی برای زایل کردن حق و حقوق انان در زمان حاضر باشد.حال حتی فرض محال اذربایجانی انچه که شما گفتید بوده است اکنون چه میخواهد را درنظربگیرید ٬اکنون تکلم به کدام زبان را حق خود میداند درنظربگیرید و اکنون ان چوپان را اگر از سرکوه صداکنی ترکی یا آذری چه میگوید راباید ملاک قراردهی.بنابراین خواهشا اندکی تامل و عدالت را آمیزه نوشتجات خود کنید زیرا ما نیز خسته از پاسخ گویی شده ایم و پاسخی که میدانیم کارگرهم نیست لذا به هر ملیت نام ان ملیت دادن خیانت نیست٬خیانت کاریست که شماها خیاطان ناشی به دامن تاریخ میزنید.خیانت یکسان سازی قومی نه بلکه فراتراز آن یکسان سازی فکری و اعتقادی و ذهنیست که پی آنید.امیدوارم حداقل این مقاله را سانسور نکرده و به عنوان پاسخ در سایتان اگر اعتقاد به آزادی بیان دارید قرار دهید تا حداقل در مقابل این همه توهین ها یک نمونه نیز از ما که خاین هستیم و ملت آذربایجان را ترک میدانیم باشد. متاسفم از اینکه همه ما تاریخدانیم٬متاسفم از اینکه همه ما سیاستمداریم٬از اینکه همه ما حقه بازیم از اینکه دیر به یادمان افتاده است که چه بوده ایم و که بوده ایم..متاسفم از اینکه همه ما در کودکی در اول دبستان آن مرد با اسب امد را  خوانده ایم٬متاسفم از اینکه همه ما در تاریخ راهنمایی ترکان را غلام خوانده ایم٬متاسفم از اینکه همه ما آنچه را که هستیم از دیگران نشنیده ایم و متاسفم از اینکه همه ما توسری خور بوده ایم ولی اینک نیستم و نخواهیم بود و به انچه هستیم افتخار میکنیم حال خیانت باشد یا نه!:
حافظ وظیفه تو سخن گفتن است و بس
درقید آن مباش که نشنید یا شنید
من آنچه هستم که به آن باوردارم٬من آنچه هستم که میخواهم باشم...شما میخواهید آذری باشید و من میخواهم ترک باشم ولی انسان باشید و به انسان و انچه که به ان اعتقاد دارد احترام بگذارید زیرا هویت هر فرد رای انتخاباتی نیست که آنرا جعل کنید .

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Friendfeed :: Twitter :: Greader :: Email To: :: Qirmiz-da paylash! ::

جمعه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۹۱

اول خرداد همه جا ایران 17 خواهد بود








هوا بارانی است . رادیو موسیقی محمد نوری پخش می کند .
ما برای پرسيدن نام گلی ناشناس ، چه سفرها کرده ايم .
چه سفرها کرده ايم .
ما برای بوسيدن خاک سر قله ها ، چه خطرها کرده ايم .
چه خطرها کرده ايم .
برف پاکن ماشین گویا اصرار دارد با موسیقی هماهنگ باشد و نگاه مرا با خود همراه کند . ترافیک تهران
سنگین است و من خیلی عجله ای ندارم .صبح باید اردبیل باشم و تا آن موقع وقت زیاد است . اتوبان کرج
مثل همیشه شلوغ است . ولی باران به سنگین شدن ترافیک کمک کرده .خواندن پلاک ماشینها در ترافیک
همیشه سرگرمی خوبی است . تنوع پلاکها در این شهر خصوصا در اتوبانهای خروجی شگفت آور است .
22 تهران \\12 خراسان \\ 91 اردبیل \\خوزستان 14
گاهی باز شدن یکی دو متری ترافیک مرا کمی به جلو هدایت می کند .در این بین دخترک مو بور کوچکی
در اتومبیل جلویی با من بازی قایم باشک بازی می کند! و من که محو خواندن پلاکها هستم .گه گاه با تکان
سر و لبخند و بازو بسته کردن چشم به او پاسخ میدهم .با بی میلی پا بر روی کلاج میگذارم و گاهی تنبلی
من باعث بوق کوچکی از اتومبیل عقبی می شود . مانده ام در این ترافیک به کجا میخواهد برود !
دوباره مشغول خواندن می شوم 21 تهران \\ 87 زنجان \\ 17 آذربایجان غربی ...در همین
موقع چشمم به نوشته ریزی پشت شیشه اتومبیل می افتد .
( اول خرداد همه جا ایران 17 خواهد بود\دریاچه ارومیه را نجات دهیم )

ترافیک کمی سبک شده و اتومبیل عقبی بوق میزند ولی من نمی توانم حرکت کنم . تصویر دخترک چشم آبی که از شیشه عقب
اتومبیل به من زل زده و می خندد و نوشته پشت اتومبیلی که حالا کم کم در حال محو شدن بین بقیه است مرا در خود فرو برده .
یعنی می شود ؟
می شود که اول خردادچنین اتفاقی بیفتد ؟ و همه ایران 17 بشنویم ؟ دریاچه ارومیه اگر متعلق به همه ایرانیان است پس باید بتوان فریادهای همه را برایش شنید .
اگر یک دست صدا ندارد پس همه دست بزنیم یا دستی که به تنهایی صدا می دهد را مجرم و خطاکار و تمامیت خواه نخوانیم .
بوق اتومبیل عقبی حالا آنچنان ممتد میشود که از جا کنده میشوم و به جلو می روم .

Balatarin :: Donbaleh :: Azadegi :: Friendfeed :: Twitter :: Greader :: Email To: :: Qirmiz-da paylash! ::