موضوع گيري هاي سوء ، ادبيات اقليت را وارد بعد سياسي ميكند .همه چيز سياسي ميشود ؛ و ادبيات اقليت داراي استعداد شديد سياسي ميشود.
تعداد آدمهايي كه امروز با زباني ديگر زندگي ميكنند كه زبان خود انها نيست چقدر است؟ يا تعداد كساني كه زبان خود را ديگر نميدانند يا از اين پس نخواهند دانست ؛ يا زبان خود را ميدانند اما با زبان (اصلي)كه ناگزيرند با آن زندگي كنند بسار كم آشنايند چقدر است؟ اين مشكل اصلي مهاجران به ويژه كودكان آنهاست. مشكل اقليت و ادبيات اقليت است. ولي درعين حال مشكل اصلي براي همه ما .چگونه زبان اقليت را از زبان خود آن اقليت ريشه كن كنيم . و بدان امكان دهيم تا زبان را به مبارزه خواند و ناگزيرش كند به پيمودن راهي انقلابي و متين؟
سوالهاي فوق را ((ژِيل دلوز – فليكس گتاري)) ميپرسند . و در جواب سوالشان سخنان جالب كافكا را مي آورند .
كافكا پاسخ ميدهد . كودك را از گهواره بدزديد؛ روي ريسمان بند بازي برقصيد .
زبان اقليت چيست ؟ به اين نكته بايد توجه كرد كه زبان اقليت با ادبيات اقليت فاصله دارد . و در واقع زبان اقليت پيش زمينه ادبيات همان اقليت نيست ؟!
ادبيات اقليت چيست؟ ادبيات اقليت نوع نوشتني است كه اقليت با زبان اكثريت در دل همان زبان اكثريت ؛ فرمي جديد و اعتراض گونه با توجه به تفكر تاريخ و فرهنگ و اداب رسوم قوم خويش مي آفريند. همان كاري كه چنگيز ايتما ت اف با زبان روسي انجام داد . او روح ملت قرقيز را در كالبد ادبيات روس دميد . او با ادبيات روس فرهنگ قرقيز را جاودانه كرد . و با اين كار تا جايزه نوبل هم پيش رفت .
همين حرف را دكتر براهني به گونه اي ديگر ميزند . او ميگويد ما با ادبيات شما حرف خود را ميزنيم و در واقع ادبيات حاكم را به چالش كشيديم.
اما پاسخ كافكا . كافكا خود محصول ادبيات اقليت است و براي آن چه كار ها كه نكرده است.
........ كافكا مساله بيان توصيفي را به گونه اي تجريدي و همگاني طرح نكرد بلكه ان را در نسبتي پيش كشيد كه با ادبيات اقليت (رابطه )دارد. مثلا با ادبيات يهودي در ورشو يا پراگ
كافكا در يادداشت هاي روزانه خود مينويسد . ( زبان اقليت سر چشمه ادبيات اقليت نيست ؟ بلكه ادبيات اقليت چيزي است كه يك اقليت در دل زبان اكثريت ميسازد . اما نخستين مشخصه ادبيات اقليت ؛ به هر رو؛ اين است كه زبان در آن عنصري مشترك و بي وطن ميشود.) به اين معنا كافكا از مانعي گذشت كه نميگذاشت يهودي پراگي چيزي بنويسد . و ادبيات او را تبديل به چيزي ناممكن ميكرد . ممكن نبودن نوشتن به آلماني ممكن نبودن نوشتني ديگر گونه!
اما چرا اينگونه ميشود ؟ ممكن نبودن نوشتن به هر زباني جز آلماني براي يهودي پراگ به معناي فاصله اي ناگذشتني با وطن بدوي چك بود. او نميخواهد زبان اقليت سركوبگر آلمان را بنويسد. اما نمي تواند بايد بنويسد . پس مجبور است ادبيات اقليت خود را در دل همان زبان بنا كند . چر كه زبان آلماني پراگ زباني بود بي وطن ؛ خاص بيگانه و كاربردي داشت در حد اقليت . (همين كار را امروزه سياهان با زبان انگليسي انجام ميدهند)
جهت اشراف بيشتر به موضوع مثالي از كشور خودمان مطلب را روشن تر خواهد نمود.
روشنفكران فارس در سايتها و نوشته هاي خود تفسير آذربايجاني و ساير قوميتها را در ايران را از اصل 15 قانون اساسي تفسيري ناوارد دانسته و ميگويند آزاد بودن تحصيل به زبان مادري در قانون اساسي به معناي حق تحصيل هر قوم در مدارس به زبان مادري آن قوم نمي باشد و بهترين جواب را در اين مورد رئيس فرهنگستان زبان فارسي و رييس سابق مجلس . در دانشگاه علم وصنعت در پاسخ به سوال دانشجويان آذربايجاني در مورد عدم تدريس زبان توركي در مدارس و دانشگاهها اينگونه پاسخ ميدهد(اصل 15 يعني اينكه اجازه داريد در خانه توركي صحبت كنيد!)
موضوع گيري هاي اينچنينی، ادبيات اقليت را وارد بعد سياسي ميكند .همه چيز سياسي ميشود ؛ و ادبيات اقليت داراي استعداد شديد سياسي ميشود . در اينجا است كه مسايل فردي (خانواده ؛ مراسم عروسي ؛ ورزش ؛ كوه؛ ماشين سواري و............ )
با مسايل سياسي و اعتراض همراه ميشود . اين مساله آنجا قدرتمند ميشود كه اعضا اجتماع اهميت مبارزه زباني خود را با سيستم و نهادهاي ايجاد شده از طرف سيستم در ميابند . ماجرا از طريق مسوولين سيستم به جاي چاره ناپذير كشيده ميشود. و ادبيات اقليت در همين زمان است كه مطمئن تر و متين تر به پيش ميرود.
در همين گردهمايي هاي اجتماعي و ورزشي يك اتفاق (كارت عروسي – دعوت به مراسم عروسي – كوه نوردي اهنگ گذاشته شده در ماشين- نماد استفاده شده در ماشين و....)فرد را به پيوند خود با معني كه سياسي شده است و سياسي ميانديشد . فرا مي خواند . فرد خود را در يك (ما ) بزرگ ميبيند . در اينجاست كه ماجراي فردي تبديل به ضروريات ميشود . چر كه اتفاق خوش آيند از درون آن علي رغم هزينه سنگين تولد ميابد و فرد با افراد ديگر آن را به خوبي درك ميكند.
فرض كنيد فردي به يك مراسم عروسي دعوت شده است . كارت عروسي به زبان توركي نوشته شده ؛ اين فرد در جوي قرار ميگيرد كه موسيقي و شعرهاي حماسي توركي آذربايجاني در آن اجرا ميشود . فرد تحت تاثير اين مراسم به اجتماع بزرگتري دعوت ميشود . استاديوم ، جايي كه اتوپيا و آرزوي بزرگ انسانها در آن ترسيم ميشود . او پا به مبارزه اي ميگذارد كه در كلمه تراختور تجلي يافته است . تراكتوري كه تراختور شده ! او در اولين قدم خود را در مواجه با مسوليني ميبيند كه حرف (خ) را از روي تيشرت ها ميبرند؟! اين همان نفوذ واژه در زبان اكثريت است .كلمه اي كه در زبان انگليسي به معناي (كشنده؟) است و براي شخم زدن زمين استفاده ميشود اكنون كاملا سياسي شده است . او اكنون وارد بحث ميشود و شعارهاي استاديوم و شعر هاي مراسم را در بحث هاي خود با دوستان و خانواده شريك ميشود.
كافكا مورد فوق را به خوبي و ظرافت ياد آور ميشود. او ميگويد .
يكي از اهداف ادبيات اقليت ((پالايش كشاكش ميان پدر و پسر؛ و نيز مورد بحث قرار دادن اين كشاكش است)) همين جا جرقه بحث سياسي بين پدر و پسر زده ميشود . پدر از آذربايجان سوال ميكند و پسر كه در اجتماع جوان ترها بحث هاي حرکت ملي را آموخته از نا عدالتي ها سخن ميگويد . مس سونگون را مثال ميزند و درياچه اروميه را به عنوان مثالي عيني به پدر يادآور ميشود. او از بحران زيست محيطي حرف ميزند كه به زودي دامن منطقه را خواهد گرفت و حرفهاي گستاخانه نماينده ... را به پدر گوش زد ميكند . در واقع پسر قهرمان بحث خانوادگي است . او خانوداه و فاميل را تحت تاثير قرار داده است.
تا اينجاي مقاله دو مشخصه زبان اقليت مورد برسي قرار گرفت . اين دو مورد به صورت تيتر وار عبارتند از
1- نفوذ در دل زبان اكثريت و ساختن خود در متن و بدنه ان
2- سياسي بودن زبان اقليت كه همه چيز در ان رنگ سياسي ميگيرد .واژگاني كه به سرعت سياسي ميشوند ( تراختور- آذربايجان – تورك – ديل و ..........)
سومين مشخصه زبان اقليت اين است كه همه چيز در آن ارزش جمعي و اشتراكي مي يابد . در اين مرحله است كه ادبيات اقليت ادبيات همبستگي فعال را مي آفريند. سيستم ادبي به وجود مي آيد كه گفتمان خود را خلق ميكند و بدين سان ادبيات مي شود تقويت كننده خواست جمعي . دليل خاص ايدئولوژيك در متن جريان وجود ندارد. حال انكه ادبيات در موقع لزوم از ايدئولوژي استفاده ميكند . به خاطر اينكه ادبيات توانسته است به يك ارتباط كلامي شكل دهد. همه جمعي فكر ميكنند و حرفهاي يكساني را به زبان مياورند. اين موضوع گفتمان و عناصر خود را بوجود مي آورد .اينجا ادبيات مساله عموم مردم ميشود . كافكا در ياداشتهاي روزانه خود در اين مورد ميگويد( ادبيات كمتر مساله تاريخي ادبي و بيشتر مساله مردم است)
اين را در آذربايجان مردم بوجود مياورند اما روشنفكر فارس آن را درك نميكند و به سخره ميگيرد . او ميگويد در اين عصر آذربايجاني ها به قرون گذشته باز گشته اند آنها عصر جهاني شدن را نميفهمند و زبان خود را جستجو ميكنند . او اين حرفها را ميزند چون به معناي واقعي روشنفكر نيست . روشنفكر فارس نه عصر جهاني شدن را درك ميكند و نه خواسته هاي قوميتها را.
باز هم بر ميگردم به كافكا او مساله فوق را به زيبايي بيان مي كند . كافكا با الهام از گوته نقش راوي را در ادبيات رها ميكند . همان طور كه ادبيات مولف يا ادبيات استادان را رها ميكند. او در داستاني ؛ همانند آن موشي كه ژوزفين نام دارد. كار فردي و آواز خواني را رها ميکند تا در ارتباط كلامي جمعي حل شود. (جمعيت عظيم قهرمانان ملتش)
اين را مقايسه ميكنيم با جمعيت عظيم طرفداران تراختور كه چگونه در يك جمع بزرگ حل ميشوند و به هنگام شكست تيمشان يك صدا ميگيوند (عيبي يوخ) آنان به دنبال ارزشي بزرگتر هستند . قهرمان برايشان درون ميدان نيست . آنان متن را در كنار ميدان تعريف كرده اند تا جايي كه همه متوجه حضور جمعي آنان شده اند.
خلاصه اي از برسي سه مشخصه ادبيات اقليت در مقاله فوق را ميتون اينچنين جمع بندي كرد . ساختن ادبيات اقليت در درون ادبيات اكثريت يا رسمي كه منجر به نفوذ ادبيات ميشود و در مرحله دوم ارتباط فرد با فوريت سياسي و جمع شدن ارتباط هاي كلامي . و مرحله اخر سياسي شدن ادبيات اقليت و پتانسيل بالاي اين ادبيات در جهت حركتي متين ، براي ساختن و پرورش يك ملت
پس مي توان نتيجه گرفت كه ادبيات اقليت ديگر گونه اي خاص از ادبيات نيست . بلكه شرايط انقلابي هر گونه ادبيات است . يعني ادبيات اقليت با يك كنش انقلابي در دوراني كه ضرورت ايجاب ميكند و احساس ميكند . نيرويي ميخواهد ان را از بنيان بركند. خود را در دل ادبيات بزرگ (رسمي يا پذيرفته شده) نمايان ميكند
بحث هاي زبان حاشيه اي يا در مواردي كه چپ ها آن را مطرح ميكنند ( ادبيات مردمي يا ادبيات پرولتري) را همان آدم هاي بد اقبالي شايد چون ما كه در وطني به دنيا آمده اند كه ادبيات بزرگ يا پذيرفته شده و يا اداري دارد.
پس اين انسان بد شانس كه از بد تولد پان تركيسم – قوم گرا –و جديداً هم ضد خدا ناميده ميشود كه بر عليه خدا تظاهرات خياباني انجام ميدهد . بايد و در مواردي مجبور است كه به زبان آن وطن و زبان رسمي بنويسد . مثل همان يهودي چك كه مجبور بود به آلماني بنويسد. يا قرقيزي كه به روسي و.. در اينجا نوشتن تنها بيان عقيده نيست . يافتن خويشتن است در ( جمعيت عظيم قهرمانان ملت؟)
كافكا در اين مورد خلاصه ميگويد (ادبيات اقليت در كار با مواد خود بسيار كاراتر است)
مقاله را با سخن زيبايي از كافكا كه چكيده وظيفه و آينده ادبيات اقليت شايد باشد به پايان ميبرم
(خاطرات ملتي كوچك از خاطرات ملتي بزرگ، كوچكتر نيست، ملت كوچك ميتواند با مواد موجودش درست كار كند).