یکشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۹۰
آزربايجان توركي و آذربايجان پارسي
حركت ملي دموكراتيك ملت ترك كه حال شاهد آنيم، در كل تاريخ اين ملت ، هرگز به اندازه امروزين داراي مضمون و استقامت تركي، ملي، دمكراتيك، مدرن، جهاني و علمي نبوده است. اين مضمون و استقامت بسيار غني و بيسابقه، خود را در اهداف، مفاهيم، شعارها و متدهاي مشخصي جلوه گر مي سازد كه تدقيق هر كدام، فورا روح و هويت تركي، ملي، دمكراتيك، مدرن، جهاني و علمي آنرا آشكار مي سازد. بيسابقگي اين مضمون و استقامت يكي نيز در گستره و عمق آن است، به نحوي كه در مدتي نسبتا كوتاه توانسته است خود را بر عرصه هاي سابقا هرگز دست نخورده و بسيار نوئي مانند تئرمينولوژي، سمبلها، نشانه ها و حتي املا و اورتوقرافي – نه تنها زبان توركي بلكه زبان فارسي هم- تحميل نمايد
از ديدگاه زبانشناسناسانه صرف، حركت به سوي املا و اورتوقرافي توركي تماما فونئتيك و بدون تناقض داخلي كه كاملا از قيد و بندهاي املا مغلوط و نارساي زبان فارسي و يا املاهاي محافظه كارانه التقاطي فارسي-توركي رها شده باشد، نياز و ضرورتي تاريخي براي انكشاف زبان توركي در ايران است. ايجاد املا و اورتوقرافي تماما فونئتيك و رها از قواعد املا زبان بيگانه، تحميلي و استعماري فارسي، در عين حال به لحاظ منافع سياسي و ملي ملت تورك نيز يك نياز و ضرورت تاريخي است. اين چنين املا تماما فونئتيك و رها از يوغ املا فارسي در عرصه اورتوقرافي در مقابل املاهاي محافظه كارانه فارس محور ويا املاهاي فارسي-توركي التقاطي، معادل انديشه تورك محوري و آزربايجان مركزي در مقابل انديشه هاي فارس محوري و فارسستان مركزي (مدافع و مبلغ مفاهيم نادرستي مانند هويت قومي، ملت ايران، زبان ملي و مشترك فارسي، هويت ملي ايراني ...) در عرصه سياسي است. خوشبختانه امروزه گرايش غالب در نوشته هاي مختلف مطبوع و اينترنتي توركي و آزربايجاني بويژه در ميان نسل جوان هويتجو- عليرغم وجود برخي مقاومتها و اصرارها بر كاربرد املا فارسي و يا املاهاي التقاطي فارسي-توركي براي زبان توركي از سوي شماري از محافظه كاران- حركت به سوي املاي منطقي، يكدست و تماما فونئتيك تورك مركز (در عرصه زباني، در عرصه سياسي) است يكي از عواقب طبيعي اتخاذ املاي يك دست فونئتيك براي زبان توركي، مساله تحول لاجرم در نگارش فونئتيك و توركي برخي از اسامي و نامها مانند آزربايجان، تورك، آزر، قاشقاي، اورميه، باي بك و ... به ترتيب به جاي آذربايجان، ترك، آذري، قشقائي، اروميه، بابك و .... است. رسم الخط اين گونه نامها هم از جنبه املا فونئتيك زبان توركي و هم از جنبه پيام رساني، انعكاس ماهيت تورك مركزي و هويت ضد استعماري، علمي و مدرنيست حاكم بر حركت ملي دمكراتيك تورك و آزربايجاني شايان توجه است. همچنين اتخاذ نگارشهاي متفاوت و نو براي مقولات و مفاهيم نزديك اما جدايي كه در زبان فارسي با بي دقتي فراوان به يك شكل نشان داده مي شوند (مانند توركمان و تركمن، موغول و مونقول و....)، نشان از تعميق ديدگاهها، شناخت دقيقتر و شفاف سازي هرچه بيشتر ابهامات سابقا موجود، از سوي نخبگان و صاحبنظران تورك دارد. در زير به نحوه نگارش چند نام از اين قبيل اشاره شده است
"تورك" و "توركي" به جاي "ترك" و "تركي" در سال ٢٠٠٥ در افغانستان، كشوري رها يافته از قوميتگرائي پشتون دولت طالبان كه اخيرا هشت زبان عمده رايج خود را رسمي اعلام كرده است، سمیناري بنام «انکشاف زبانهای تورکی افغانستان» برگزار شد. در قطعنامه مصوبه اين سمينار در باره مساله نحوه نگارش نام زبان "توركي" در افغانستان، چنين گفته مي شود: "..... کلمة تورکی به دو شکل «ترکی» و «تورکی» در متون کلاسیک ادبی ما دیده میشود. لذا به خاطر جلوگیری از پراگنده گی در نوشتار، شکل گرافیم (تورکی) ترجیح داده شود و این شکل در نوشتار دایماً به صورت یکسان مراعات گردد". در ايران نيز به دلايلي مشابه، مساله نگارش واحد و استاندارد نام تورك و يا ترك وجود دارد. اما در جمهوري اسلامي ايران تحت حاكميت قوميتگرايان فارس، متاسفانه هنوز هيچ زباني به جز زبان محلي قوم اقليت فارس رسمي و دولتي نيست و از اينرو مساله استاندارديزاسيون اين نام بر عكس روال معمول در جهان متمدن، نه در سطح رسمي و توسط نهادهاي آكادميك و مراكز دولتي مسئول مربوطه، بلكه در سطح كاربردها و ترجيحهاي فردي روشنفكران و فرهنگيان تورك به پيش رانده مي شود. در زبان فارسي "ترك" براي ناميدن دو مفهوم متفاوت، يكي گسترده و ديگري محدود بكار مي رود: الف- نخست معادل TURKIC انگليسي به معني عمومي و گسترده براي ناميدن خانواده اي زباني داخل در گروه زبانهاي آلتائيك و نام عمومي هر كدام از ملل و اقوام متكلم به يكي از زبانهاي متعلق به اين خانواده زباني در آوراسيا. در محافل روشنفكري تورك و آزربايجاني براي اين منظور عموما از فرم "تورك" استفاده ميشود؛ ب- ديگري معادل TURKISH انگليسي به معني خاص و محدود براي ناميدن ملت به لحاظ شمار اول ايران كه بخش عمده آن در آزربايجان جنوبي، قاشقاي يورد در جنوب ايران و آفشاريورد در شمال خراسان ساكن است و نيز ملت عمده ساكن در تركيه ويا زبانهاي ايندو. برخي از فعالين سياسي و فرهنگي "ترك"، بدين معنا نيز كلمه "تورك" را بكار مي برند. ترجيح و كاربرد شكل "تورك" از طرف اين گروه براي ناميدن ملت خود، به منظور تاكيد بر تعلق ملت تورك ساكن در ايران به خانواده ملل توركي و يا دنياي تورك – از طريق نوشتن اين نام بر اساس فونئتيك زبان توركي- و نفي تعلق آن به دنياي ايراني (كه شامل فارسها، كردها، بلوچها، پشتونها، تاجيكها و … ميشود) – از طريق اجتناب از نگارش اين نام به فرم رايج "ترك" در زبان فارسي است. نگارش نام "تورك" به شكل فونئتيك به هر دو معني محدود و گسترده، همچنين ناشي از تمايل فزاينده براي ثبت و نگارش صحيح و فونئتيك كلمات توركي بويژه نامهاي شخصيتهاي تاريخي و اقوام و دول و ايلات و ... در زبان فارسي است كه در ادبيات سياسي و علمي معاصر ايران مشاهده مي شود. به نظر ميرسد برآيند عوامل فوق يعني ضرورت ثبت اسامي توركي با تلفظ صحيح آنها، تاكيد بر هويت توركي زبان و ملت اول ايران، تاكيد بر تعلق اين دو به دنياي تورك، حركت به سوي املا كاملا فونئتيك توركي و استانداردسازي نگارش نام اين ملت و زبان، در شرف شكل دادن اجماعي در نگارش نام ايندو در زبان فارسي به شكل "ملت تورك" و "زبان توركي" است. "آزربايجان" به جاي "آذربايجان" در مورد ريشه شناسي نام آزربايجان در اوائل قرن بيستم در ايران و اروپا در منابع فارسي، ارمني و برخي منابع اروپائي چندين تئوري رايج شد، از جمله اينكه اين نام معرب تركيب ايراني آذرآبادگان- آتروپاتگان به معني محل نگهداري آتشها ويا نگاهبان آتش (آذر-آدر از كلمه اوستائي آثه ره و يا آده ره به معني آتش) بوده و يا از نام سرداري ايراني بنام آتروپاتئس و ... ريشه گرفته است. اين تئوريهاي قطعي نشده مانند ادعاهاي اثبات نشده اي از قبيل وجود آتشكده هاي متعدد زرتشتي در آزربايجان و حتي تولد زرتشت در اين مملكت، از طرف دولت باستانگراي پهلوي و نخبگان و دولتمردان قوميتپرست و فرهنگيان نژادگراي فارس در كوتاه مدت با آغوش باز پذيرفته و سپس در مقياس كشوري و جهاني بازتوليد و تبليغ شدند. (اكنون قطعي شده است كه بسياري از اين اوجاقها- و نه آتشكده ها- يادگار تقديس و احترام به آتش - امري از ديرباز مشترك و رايج در بسياري از فرهنگها و تمدنها و اديان در سراسر جهان و از جمله در فرهنگ توركي و تمدنهاي بومي آزربايجان - مي باشند و ربطي به زرتشتيگري ندارند. علاوه بر آن مدتهاست كه ادعاي تولد زرتشت در آزربايجان به طور قطعي رد شده است. معتقدان به وجود واقعي وي نيز، او را شترچراني احتمالا متولد آسياي ميانه، جائي در ازبكستان فعلي مي دانند. اضافتا در حال حاضر وجود شخصي واقعي و تاريخي بنام زرتشت در عالم علم از اساس مورد سوال و محل ترديد بوده، بسياري از صاحبنظران وي را شخصيتي افسانه اي-اسطوره اي و غيرتاريخي، غيرواقعي مي دانند). از آنروز تاكنون اين تئوريهاي اثبات نشده و ادعاهاي مردود از طرف ماشين تبليغاتي، فرهنگي و آموزشي دولت پهلوي و جمهوري اسلامي ايران فربه تر شده و در جهت هويتزدائي توركي و هويتسازي ايراني به معني نادرست ملي و غيرتوركي براي مملكت آزربايجان و ملت تورك بكار گرفته شده اند. طرفه آنكه تئوريهاي مطرح ديگري كه همزمان و در همان سالها مساله توركي بودن نام آزربايجان را به پيش كشيده بودند از سوي اين دسته جات و نهادها بالكل ناديده گرفته شدند و يا از انظار و افكار عمومي مخفي گرديدند. اما اينك پس از گذشت قربب به دو سده از آغاز ماجرا، به موازات كشف و تجمع يافته هاي نو، انتشار منابع جديدي كه قبلا در دسترس نبوده اند، پيشرفت در شاخه هاي مربوطه علم تاريخ، مردم شناسي، توركولوژي، ميتولوژي، باستانشناسي و ائتنوقرافي و با اهميت يافتن دوباره روايتهاي مردمي در تاريخ شناسي مدرن، مساله كاملا به صورت ديگري درآمده است. هر روز كه ميگذرد در نظر اهل فن، تئوريهاي توركي منشا بودن نام آزربايجان، كه با روايتهاي مردمي و قرائن تاريخي دال بر توركي بودن اين نام نيز تقويت ميشوند مقبوليت و اعتبار بيشتري كسب مي كنند. در زير به برخي از اين تئوريها اشاره ميشود: تئوري آز+ار+باي/ به ي/ بي+قان طبق اين تئوري، بخش اول نام آزربايجان ماخوذ از نام قوم باستاني تورك "آز" و يا "آزر" (آز+ار) بوده (نگاه كنيد به مدخل آزر و آذري زيرين) و بخش دوم آن نيز به شكل "باي+قانBAY+QAN " و يا "به ي+قانBƏY+QAN " قابل تقطيع است. بنا به اين ريشه يابيها "آزربايجانAZƏRBAYCAN " به معني سرزمين آزرهاي محتشم و "آزربه يجانAZƏRBƏYCAN " به معني سرزمين سركرده آزرها است. عده اي نيز اين نام را به شكل "آزربيجانAZƏRBİCAN "، "آزر+بي+قان" كه در آن پسوند "–بي-Bİ " پسوند جمع ساز و يا به معني قوم است تقطيع نموده اند. "-بي-Bİ " و يا "-پي-Pİ " پسوند جمع به زبان ايلامي در نام بعضي از اقوام مانند قوم باستاني "لولوبي" (لولو+بي، لو ويا لولو به زبان سومري به معني انسان و مرد است)، "ائللي پي"، "مادا پي"، "سوو پي" و بنا به عده اي "آزر+بي" در نام "آزربيجان" است. برخي از صاحبنظران پسوند قوم ساز -بي را واريانت كلمه بودون-بوي توركي به معني قوم و خلق دانسته اند. بنا به اين ريشه يابي "آزربيجانAZƏRBİCAN " به معني سرزمين آزرها (قوم آزر) است. "به يBƏY " ("بكBƏK "، "بگBƏG "، "به يگBƏYG "، "بيگBİG "٬ "به يBƏY " و "بيBİ " همه فرمهاي گوناگون يك كلمه توركي اند) در فرهنگ سياسي دول توركي عموما به معناي امير، درجه اي بالاتر از "آقاAQA " و پايين تر از "خانXAN " و "خاقانXAQAN " و همچنين معناي عاليرتبه، بزرگ، مسئول، مافوق، شوهر، آقا و ... بكار رفته است. كلمه "بايBAY " در زبان توركي به معني غني، صاحب، سرور، محتشم، ثروتمند، مقتدر، توانا و .... است. "باييماق" و "باييتماق" در تركي قديم به معني ثروتمند شدن و ثروتمند كردن، اعمار، مرفه و آباد نمودن است. از تركيب "باي+ آغوت" كلمه "باياغوت" ساخته شده كه به معني غني است. "آغوت" پسوند تحبيب در تركي باستان است مانند "آلپاغوت" = "آلپ + آغوت" به معني دلاور محبوب. اكثرا كلمه توركي "بايات" (بيات) را فرم جديد "باياغوت" ميدانند. "بيات" نام يكي از طوائف 24 گانه اوغوز است كه در تشكل ملل تركمن و تورك (در ايران بخصوص از جنوب همدان تا سواحل خليج فارس، در آزربايجان، عراق و تركيه) و فرهنگ توركي نقش بسيار اساسي داشته است. دده قورقود، كوراوغلو، فضولي همه از بياتها هستند. در توركي مدرن "بايات" به معني قديمي و كهنه است. عده "باي" توركي را ماخوذ از كلمه "بايان" مونقولي دانسته اند. در زبان مغولي "بايان" به معني ثروتمند و قدرتمند است. اين كلمه به شكل اوليه خود بايان در ميان تركان باستان آوار، اون اوغور و اويغورها و ديگر اقوام آلتايي نيز رايج بوده است. عنوان" بايان" لقب بزرگترين خاقان توركهاي اويغور "بايان چور" (به معني شاهزاده ثروتمند) است. "بايان" بعدها به شكل "بوگ يان" وارد زبان روسي شده، در زبانهاي اسلاوي شبه جزيره بالكان به شكل "بان" و به معني والي بكار رفته و همچنين به زبان مجاري نيز وارد شده است. عنوان "بايان" در نام طائفه توركي "باياندور، بايندر، بايندور، باييندير" از توركهاي اوغوز نيز موجود است. "-دور" پسوند تكثير در نام قبائل توركي است مانند "چاولدور". باياندورها يكي از قبايل توركي هستند كه در قرون وسطي در تمام ايران، بين النهرين، آناتولي و قفقاز پراكنده شده بودند. بايندورها موسس يكي از مهمترين دولتهاي تركهاي آزربايجاني توركمان در تاريخ يعني دولت "آغ قويونلو" و يا "بايندريه" ميباشند. عده اي نام بايات (بيات) توركي را نيز جمع قديم كلمه بايان دانسته اند. (در توركي باستان برخي از اسامي و عناوين مختوم به "ن"، با تبديل آن به "ت" جمع بسته شده اند، مانند تارخات، تيگيت و بايات كه به ترتيب جمع تارخان، تيگين و بايان اند). پسوند ائتنوتوپونيم ساز توركي "-غان-ĞAN " "-قان-QAN "، "-گان-GAN "، "-كه ن-KƏN " نشان دهنده جا، مكان و محلهاي جغرافيائي است. اين پسوند در توپونيمهاي باستاني مانند كورقان-قورقان (پشته اي كوچك بر مزار مرسوم در ميان اقوام اوراسيا در ٥ هزار سال پيش. بعدها به معني استحكامات و قلعه و ...)، قاديرقان، خينقان (سينجان)، بارسيغان-بارسقان، قارقان (قاراقان-خرقان، معادل قوراخان مونغولي. رود كوچك، باريكه آب كوهستاني)، قاتقان (خم، انحنا، كج و مورب)، يارقان، يارليغان (از اسامي جزائر درياچه اورميه. محل پرتگاه، كناره دره، شكستهاي كنار رودخانه)، چالاغان (از اسامي جزائر درياچه اورميه. محل زندگي طائفه چالا-چلا از توركان قيپچاق)، اٶتوكه ن (نام الهه مكان. كلمه اي اصلا مونقولي) و ... بكار رفته است. اين پسوند در توپونيمهاي بيشماري در سرزمينهائي كه روزگاري تحت حاكميت اقوام آلتائي، پروتوتورك و تورك بوده اند بويژه در آزربايجان بيادگار مانده است، از آن جمله نامهاي جغرافيائي زير اند: بلاسجان-بلاشگان، داخرقان-توفارقان، بيلقان-بايلاقان، مغان-موغان، زنگان-زنجان، سيساقان- سيسجان، يئكه ن، شانجان، سدقان (صدقان)، چادگان (چادقان)، چٶهره قان، دليجان، انديجان، ديلمقان، نوشيجان، كميجان، ورزقان، گوگان، گرگان-جرجان، واسپورقان، ارزينجان، اوجان، ترجان، مزلقان، چاپاقان-چپقان، جنقان-جنگان، جوشقان، و... پسوند "-قان-QAN " از طريق قوم و يا اتحاديه اقوام پروتوتورك ساكا به زبان پارتيان و از آنجا به زبانهاي ايراني وارد و پس از استيلاي عرب و نفوذ فرهنگ زباني عربي تبديل به "-جان-CAN " شده است. روايت مردمي برهان قاطع در باره ريشه شناسي توركي نام آزربايجان روايات مردمي چندي موجودند. يكي از جالبترين آنها را محمد خلف تبريزي در اثر خويش برهان قاطع ثبت كرده است. اين روايت داراي عناصر زباني است كه آن را بسيار كهن مي نماياند، از جمله ذكر "آغور" به جاي "اوغوز" و كاربرد پسوند جمع توركي قديم "-ان-ƏN ": "...... گويند وقتيکه آغور [اوغوز خان] آن ولايت گرفت، صحرا و مرغزار اوجان - که يکي از محال ولايت آذربايجان است- او را خوش آمد و فرمود که هر يک از مردم او يک دامن خاک بياورند و آنجا بريزند؛ و خود به نفس خود يک دامن خاک آورد و بريخت. تمامت لشگر و مردم هر يک دامني خاک بياوردند و بريختند. پشته اي عظيم برهم رسيد، نام آن پشته را آذربايگان کرد. ….. چه آذر به لغت ترکي به معني بلند است و بايگان به معني بزرگان و محتشمان؛ و آنجا را با آن مشهور گردانيد….". در كتاب فرهنگ رشيدي تاليف رشيد الّدين متوفّاي ١٦٥٤ ميلادى نيز نقل ميشود اوغوز خاقان از شروان بر خاست و به اران رفت و از آنجا آمد به مغان، به اوجان آمد و در آنجا ساكن شد. نام اين مناطق را آذربايجان گذاشت. الف- در تركي قديم پسوند جمعي به شكل "-ه ن-ƏN " ويا "-ان-AN " موجود بوده است. مثلا در تركي قديم كلمه "ارƏR " به شكل "اره نƏRƏN " (مردان، جوانمردان) با استفاده از اين پسوند جمع بسته شده است. محتمل است نام بعضي از اقوام نيز با استفاده از اين پسوند جمع بسته شده باشد، مانند "آزان" به معني آزها (از قوم آز) و "خازاران" به معني خزرها (نام محله اي در شهر اورميه). عده اي كلمات "خيزان" و "اوغلان" در زبان توركي را نيز جمع با پسوند "–ان" كلمات "خيز" (قيز) و "اوغول" دانسته اند. در روايت برهان قاطع نيز "بايگان"، احتمالا فرم جمع قديمي كلمه "بيگ-به يگBƏYG " (به معني امرا و بزرگان) ويا "بايBAY " (به معني ثروتمند و غني) است. با اين فرض ميتوان چنين استنتاج كرد كه يا كلمه "به يگBƏYG " نخست به شكل "به يگه نBƏYGƏN " جمع بسته شده و سپس در اثر آنالوژي با فرم جمع "بايانBAYAN "، به "بايگانBAYQAN " تبديل گرديده است؛ و يا كلمه "بايBAY " نخست به شكل "بايانBAYAN " جمع بسته شده و سپس در اثر آنالوژي با فرم جمع "به يگه نBƏYGƏN "، به "بايگانBAYQAN " تبديل شده است. ب- "آذر" به معني بلند در اين روايت، احتمالا مخفف و محرف "اوجايئرUCAYER " به معني جاي بلند و يا فرم ديگري از "اوزه رÜZƏR " توركي به معني قسمت فوقاني و روئين و بالائي... است (اوزه ÜZƏ در توركي باستان به معني فوقاني و مرتفع است). تبديل صداي "ج" به "ز" (و "چ" به "س") در برخي از لهجه هاي توركي مانند تبديل "بنزه مك" به "بنجه مك" در بعضي لهجه هاي توركي آزربايجان، "جول" قاراچاي به "زول" در توركي بالكار (به معني راه) و تبديل "اجل" عربي به "ازل" در توركي قازان مشاهده شده است. ج- يكي ديگر از نشانه هاي قدمت اين روايت، ذكر فرم آغور (اوقور) باستاني به جاي اوغوز متاخر است. تبديل "ر" اصلي آلتائيك و توركي باستان به "ز" (مانند گٶر-گٶز، تور-توزاق، يور-يوز، ...) در زبان توركي پديده اي نو و مربوط به هزاره اخير است، "ر" اصلي كه در توركي به "ز" تغيير يافته، در زبانهاي مونقولي، ياكوت، چوواش و مجاري همچنان حفظ شده است. ذال معجمه، الف ممدود و هويت ملي: در خط و زبان توركي معاصر حرف و صداي "ذ" (ذال معجمه) وجود ندارد. عده اي بدين سبب و نيز به منظور تاكيد بر ريشه شناسي توركي نام آزربايجان و هويت توركي اش، بر نگارش اين نام به شكل "آزربايجان" تاكيد دارند. در طرف مقابل نيز، تاكيد بر كاربرد شكل "آذربايجان" از طرف نژادپرستان آريائي و قوميتگرايان افراطي فارس و نهادهاي رسمي دولتين پهلوي و جمهوري اسلامي، به منظور تاكيد بر پارسي بودن اين نام و مملكت و نفي هويت توركي آن است. (علاوه بر نگارش، تلفظ نام آزربايجان به دو زبان توركي و فارسي نيز متفاوت است. حرف اول اين نام به توركي كه در آن صداي "آ" ممدود و يا بلند وجود ندارد، با الف كوتاه (A-a) و به فارسي كه داراي صداي الف كوتاه نيست، با "آ" ي بلند و يا ممدود (Â-â) ادا مي شود). فرمهاي ديگر نام آزربايجان: در زبان توركي تلفظ صداي فتحه در ميان سه الف كوتاه در نام آزربايجان (AZƏRBAYCAN)، به لحاظ قانون هماهنگي اصوات ثقيل است. از اينرو اين نام در آزربايجان شمالي گاها به شكل آزيربايجان (AZIRBAYCAN) و در تركيه به شكل آزاربايجان (AZARBAYCAN) و يا آزئربئيجان (AZERBEYCAN) تلفظ مي شود. تبديل آزر به آزار (مانند ساوار، قاجار، آوشار) و يا به آزير (مانند سابير، يازير) در نام اقوام به لحاظ فونئتيك زبان توركي پديده اي قانونمند و مسبوق به سابقه تاريخي است. همچنين در نحوه نگارش نام آزربايجان بين پان ايرانيستها، قوميتگرايان فارس و نهادهاي دولتي جمهوري اسلامي و توركان از طرف ديگر تفاوت وجود دارد. در حاليكه گروه اول نام آزربايجان را، بويژه هنگام اشاره به آزربايجان جنوبي تعمدا به اشكال نادرستي مانند AZARBAIDJAN و AZARBAIJAN مي نويسند، توركان و آزربايجان اين نام را به شكل واحد و صحيح آن يعني AZERBAIJAN بكار مي برند. (گاها در منابع ارمني نام آزربايجان به شكل AZVERBAIJAN آورده مي شود. ZVER در زبان روسي به معني حيوان است) "آزر" (AZƏR- AZER) به جاي "آذري" (AZARY-AZARI-AZERI) در ريشه شناسي توركي نام آزربايجان چندين تئوري وجود دارد. در همه اين تئوريها (به استثناي روايت برهان قاطع كه آذر را به توركي به معني بلند شمرده است) وجود پسوند اسم تبار و قومساز "ار" در هجاي دوم اين نام مدافعه ميشود. كلمه "ار" ("آر" در توركي غربي و چوواش، "اير" در توركي شرقي، "هر" در توركي خلج٬ "يئر" در توركي ساري اويغور، "اور" در زبان سومري) (ER, ƏR, AR, IR, İR, UR, YER, HƏR) به معاني انسان، مرد، مردم، جوانمرد، قهرمان، سرباز، رزمنده و ....... است. اين كلمه در توركي باستان و قديم به عنوان پسوند براي ساختن نام اقوام، تبارها، گروهها و ايلات و طائفه ها نيز بكار رفته است. مانند قاجار، افشار، ساوار- سووار- سابير، يازه ر -يازر- يازير، آجار - آجير، تاتار، خزه ر- خزر، كنگر-كنگه ر، آوار-آپار، ماجار، ميشه ر، هونقار، بالخار- بالكار، خومار-خمر-خمار، بوله ر- بولقار- بلغار٬... (معادل پسوند باستاني نام قومساز "ار" در توركي مدرن پسوند "-لي"، "-لو" مي باشد. جالب آنكه "لو" به زبان سومري نيز به معني انسان و مرد است). برخي منابع ريشه شناسي٬ بخش دوم از نام گروههاي معروف به پروتوتورك مانند "كيمر-جومر، سومر" و حتي "توخار" را نيز همين كلمه "ار" دانسته اند. كاربرد "ار" در نام اشخاص و در نامگذاري گروههاي مختلف انساني در دوران توركان سلجوقي بويژه سلجوقيان غرب و حكومتهاي محلي تورك در آزربايجان و آسياي صغير٬ حتي در دوره عثمانيان بسيار رايج بوده است. به عنوان مثال: گون اري=گونري (مرد روز يا با توتم خورشيد)٬ قوم اري (مرد ريگزار٬ شخصي كه در دشت زندگي ميكند)٬ آغاج اري=آغاجري (انسان با توتم درخت٬ شخصي كه در جنگل زندگي ميكند)٬ داغ اري (شخص كوهستاني)٬ دويون اري٬ اؤلوم اري (محكوم به اعدام)٬ تورك اري=تركري (شخص تورك)٬ سو اري (شخص نظامي)، قز اري-غز اري (شخص منسوب به اوغوزها)، دنيز اري، قويون اري٬ يابان اري (بيگانه٬ شاخه اي از توركمانهاي جنوب حلب مهاجرت كرده به سيواس)٬ ايل اري (بومي٬ محلي)٬.... تئوري قوم آز-آزر: عده اي نام "آزر" را مركب از دو بخش "آز" و "ار" دانسته اند. در شماري از متون تاريخي پيش و پس از اسلام به اقوامي بنام "آز" و اسامي مشابه آن اشاراتي شده است. از جمله در سنگ نوشته هاي گٶك تورك (تون يوقوق)، چرم نوشته هاي تورفان، راحه الصدور (راوندي)، جامع التواريخ، صوره الارض (ابن حوقل)، مروج الذهب (مقدسي)، المسالك و الممالك (ابن خردادبه)، معجم البلدان، سفرنامه ابن بطوطه، ديوان لغات الترك (به شكل "آز كيشي"، يعني انسان آزي)، كتاب دده قورقود و ....... هنوز آشكار نشده است اين گروههاي متعدد قومي واحداند ويا هر كدام قومي جداگانه اند. همچنين در منشا تباري و زباني اين اقوام نيز مباحثه وجود دارد. در تاريخ و روزگار معاصر در ميان ملل تورك نيز (بولغار، تاتار، ازبك، قازاق، قيرقيز، باشقورد، آلتاي، توركمن، قاراچاي-بالكار، ....) به اقوام و تيره ها و در محل سكونت و حاكميت اين اقوام در ناحيه بسيار وسيعي در اوراسيا به نامهاي جغرافيائي بيشماري مي توان برخورد كه در نام خود عنصر "آز" ويا "آس" و مشابه آنرا داشته باشند. يكي از اين اقوام قومي پروتوتورك - آلتائيك در پيرامون درياي خزر بنام آز، آس، آسي (آسيانيها، آسيناها، ويا آلانهاي بعدي)، ياز و يا جاز (در زبانهاي اسلاوي) است. اين طائفه پروتوتورك در طول تاريخ خود با اقوام اسلاويان روابط نزديك انساني داشته كه خود را از جمله به شكل ازدواج مخصوصا ميان رهبران و روساي طوائف دو طرف جلوه گر ميساخته است. گروهي طائفه ياز -ياس - يازيق (YAZYG) را كه در نواحي مولدوايا و اوكرايناي فعلي مي زيسته و بر اقوام اسلاويان آن منطقه و اروپاي شرقي حكم مي رانده اند و از اجداد مجاريان بشمار ميروند را نيز منسوب به همين طائفه پروتوتورك "آز" دانسته اند. عده اي از محققين قوم قيرقيز را نيز منسوب به قوم آز دانسته و نام قيرقيز را به شكل "قيريق+آز" (چهل آز) تقطيع كرده اند. در سنگ نوشته هاي تون يوقوق، آزها وابسته به اقوام تورك، تورگيش و قيرقيزها شمرده شده اند. در اين سنگ نوشته ها علاوه بر تركيب "آز بودونAZ BUDUN " (قوم آز)، "آز ائلليكAZ ELLİK " (مملكت آز)، حتي تركيبي عينا به شكل " آز اريAZ ƏRİ " به معني "انسان منسوب به قوم آز" وجود دارد. طبق معتقدان اين تئوري، آزر كه نام آزربايجان از آن ماخوذ است نام حكومت ايلي و دولت قومي تورك در منطقه شمال غرب ايران، جنوب قفقاز و شرق كشور تركيه بوده كه قرنها پيش از ميلاد مسيح بر بسياري از اقوام و قبايل ديگر آن منطقه از جمله بر اوزها حكومت ميكرده است. پانصد سال پس از سقوط دولت آزان، در اين نواحي دولت ميديا تشكيل شده است. در عهد عتيق در آزربايجان و نواحي دور و نزديك ديگر در آسيا به نامهاي جغرافي به شكل آزار و ... مي توان برخورد كرد. از جمله شهر "آزار" بين اورميه و كركوك (قرن هشتم پيش از ميلاد)، ناحيه "آزار" در ايروان چوخورو (قرن اول)، معبد "آزاري" در جنوب ماد (قرن اول)، شهرهاي "آزارا" و "آزارابا" (آزر اوبا) در پيرامون درياي آزاق (قرن دوم) و .... عده اي نامهاي ارس (آر+از)، سلماس (سالم+از) حتي آسيا را با نام اين قوم مربوط دانسته اند. نام طائفه "آز" در زبان مونقولي به شكل آزوت و در متون فارسي به شكل "آزان" جمع بسته شده (راحة الصدور: اندر تاختن ملك آزان بر اوزان)، هرچند ممكن است كه اين شكل فارسي نبوده و جمع كلمه "آز" با استفاده از پسوند جمعساز توركي باستاني "-ان" بوده باشد (نگاه كنيد به بند الف از روايت مردمي برهان قاطع). در منابع عربي از زبان اين قوم بنام "الاذيه" (منسوب به قوم آز) و يا "الاذريه" (منسوب به قوم آزر) ياد شده است. بنابراين، ظن عده اي كه فرم "آذري" را مخفف كلمه آذربايجان دانسته اند، كاملا نادرست است. "آذري" مخفف نام آذربايجان نيست، "ي" آخر كلمه "آذري"، ياي نسبت بوده و "آذري" در زبانهاي فارسي و عربي بيگمان به معني "منسوب به آذر" است. تئوري قوم ياز-يازير: عده اي نام آزر را تخفيف نام طائفه باستاني توركي يازير (يازر-يازار- يازغير و يا يازقير) دانسته اند. اين نام به معاني كسي كه بر ممالك بسيار هجوم برده، آنها را تصرف نموده و بر آنها حاكم است؛ آنكه ديگران را وادار به اطاعت كردن ميكند، طائفه ساكن در دشت (يازي)، فرمانروا ويا صاحب ممالك بسيار و وسيع، بزرگ خلق .... آمده است. بسياري از قوم شناسان و زبانشناسان اين نام را به صورت يازي+ار به معني انسان دشتي تقطيع ميكنند، برخي نيز با تقطيع آن به شكل ياز+ار در صدد ايجاد ارتباط بين قوم ياز-ياس با قوم آز-آس فوق الذكر برآمده اند. يازير-يزر ويا يازرها مانند كنگرها٬ بلغار-بولقارها٬ سابير-ساوورها٬ خلج-قالاچها٬ آوار-آبيرها٬ خزرها٬ هون و آق هونها٬ قيپچاق-كومانها٬ پچنك-بجنه ها٬ بارسيل-بورچاليها، آغاج اري- آغاچري، هون٬ بون تورك، ساراقور٬ اون اوغور٬ اوقور و .... در زمره قديميترين گروههاي توركي شناخته شده پيش از اسلام در آزربايجان٬ ايران و آسياي صغير ميباشند. اين گروههاي توركي بويژه در دوره ساسانيان در بسياري از مناطق روستايي و شباني آزربايجان پخش شده و اسكان گزيده بودند. بخش آسياي ميانه اي يازرها در آخال تركمنستان كنوني، دولتي مستقل به پايتختي تاق و يا تاق يازير تاسيس نموده اند. يازيرها در دوره اسلامي به عنوان يكي از طوائف ٢٤ گانه اوغوز، از شاخه بوز اوخها (تير خاكستري) و از فرزندان آيخان شمرده ميشدند. پس از حمله مونقول، آنها در موجي دوم به نواحي گوناگوني از جمله آزربايجان و آسياي صغير (در اطراف ايسپارتا و بورسا) پراكنده شده اند. تئوري قوم كاس-قاز: گروهي از محققين، نام آزر را تخفيف قاسر-قاسه ر و يا قازر-قازه ر ماخوذ از نام طائفه باستاني توركي كاس- قاس- قاز، .... دانسته اند. (قاسر: قاس+ار، قازر: قاز+ار، آزر: آز+ار). قاسهاي ساكن در غرب درياي خزر و قفقاز، همچون توركهاي خزر قومي جزيره نشين و با چشماني آبي رنگ و موهايي بلوند توصيف شده اند. نام اين قوم در ريشه شناسي نام ملت "قازاق" و كلمات "قفقاز"، "قزوين" و "كاسپي" نيز مطرح گرديده است. (برخي از محققين مانند محمود كاشغري در ديوان لغات الترك، نام شهر قزوين آزربايجان را با نام قاز، دختر افراسياب مرتبط دانسته و آنرا به شكل قاز+اويون و يا بازيگاه قاز، دختر افراسياب ريشه يابي كرده اند: "كوز- قاز " نام دختر افراسياب "خاقان" بنيادگزار خاندان سلطنت "خان"ها، "تگين" ها و "تريم" ها، و پدر قاز، بارمان، و بارس قان كه هر كدام به نام خويش شهري پي افكندند مي باشد. شهري كه به اسم "قاز" نامگذاري شد شهر قزوين در آزربايجان ايران، كه اصل آن " كاز اويني- قاز اوينو" (به تركي بازيگاه قاز) مي باشد است، زيرا كه وي در آنجا ساكن بود و بازي مي نمود). طبق اين تئوري نام قازاق به شكل قاسوق (قاس+اوق) و يا قاساخي (قاس+آخي)، و نام اروپائي درياي خزر، كاسپي به شكل قاس+پي تقطيع ميشوند. (براي پسوند –پي به تئوري آز+ار+باي+قان مراجعه كنيد). كلمه قز-قاز-قاد-كاس-كاد، ريشه كلمه "قايا"ي توركي امروزي به معني صخره، در توركي و ديگر زبانهاي آلتايي به معني صخره، كوه صخره دار و شيب تند ميباشد. (در متون اورخون، "قاديز" به معني پرتگاه صخره اي است). تئوري قوم خزر: عده اي نام "آزر" را با قوم توركي "خزه ر" مرتبط دانسته اند. نمونه متاخر جالبي از اين دست، شاعر ملي تركمن ماخموت قولي پراغي است كه در اشعار خويش از آزربايجان به شكل "خزه ربايجان" نام برده است. وي ميگويد: "من گزميشه م ائيران`ي، خزه ربايجان`ي". در فولكلور تركمني نيز از آزربايجان به شكل خزربجان و خزيربيجان ياد مي شود. از اين نمونه ها ارتباط نام آزربايجان با توركهاي باستاني خزه ر استنباط مي شود. علاوه بر اين، برخي از محققين، بر اين اعتقادند كه گاسپي و خزر هر دو نام يک واحد ائتنيك هستند که در سواحل شمال و شمال غربی دريايی که در زبانهاي گوناگون نامهای آنها را به خود گرفته، زندگی می کرده اند. اين محققين گاسپی و خزر هر دو را از ريشه گاس، خاس، خاز فوق الذكر دانسته و بر آنند که اين دو نام با افزوده شدن دو علامت جمع "پی" ايلامي و "ار" توركي به دو صورت مذکور در آمده اند. برخي از محققين نام "خيزير" پيغامبر افسانه اي –شخصيت ميتولوژيك كه در جهان تورك بنام وي دو عيد مردمي برگزار مي شود (خيدير نبي بايرامي و خيديرائللئز بايرامي) را نيز مرتبط با خزه رها و در نتيجه مرتبط با نام آزربايجان دانسته اند. "ملت تورك آزر"، "قوم فارس آذري" كلمه و تركيب "آذري ÂŻƏRÎ" هم به لحاظ املاء (داشتن ذال معجمهŻ )، هم به لحاظ دستور زبان (داشتن ياي نسبيت فارسي-عربي-Î )، هم به لحاظ تلفظ (تلفظ با "آ" ممدود فارسيÂ ) و هم به لحاظ مفهومي (ارتباط با آذر و آتش فارسي) تركيبي فارسي و غيرتوركي است. در املا توركي معاصر حرف و صداي "ذ" (ذال معجمهŻ ) و در زبان توركي معاصر علي القاعده صداي "آ ممدود Â" وجود ندارند. (براي الف ممدود فارسي و الف كوتاه توركي به بحث باي بك و بابك زيرين مراجعه كنيد). پسوند "ي-Î " در آخر كلمه نيز ياي نسبيت فارسي-عربي است. اين "ي" فارسي به شكل كشيده و ممدود "Î" ادا ميشود كه بر خلاف فونئتيك توركي كه در آن صرفا "ي" كوتاه "İ" وجود دارد است. البته عده اي از مدافعين توركي منشا بودن نام آزري، اين نام را داراي تركيب توركي "آز اري" به معني انسان آز و نه تركيب فارسي آزري به معني منسوب به آزر قبول مي كنند. اما اين نظريه مبتني بر حدس و گمان، غير منطقي و ناپذيرفتني است و از نظر لغوي هم قابل قبول نيست. چرا كه در زبان توركي تركيبات به شكل "نام قوم خاص+ اري"، به معني فردي منسوب به آن قوم خاص (تورك اري يعني فرد منسوب به قوم تورك)، و تركيبات به شكل "نام قوم خاص+ار" به معني ايل و يا گروه خاص بكار رفته است مانند تاتار به معني قوم تاتار و همه ديگر نامهاي اقوام تورك در تاريخ كه با تركيب ار ساخته شده اند (قاجار، افشار، ساوار- سووار- سابير، يازه ر -يازر- يازير، آجار - آجير، خزه ر- خزر، كنگر-كنگه ر، آوار-آپار، ماجار، ميشه ر، هونقار، بالخار- بالكار، خومار، بوله ر- بولقار- بلغار). تنها استثناء در اين مورد نام قوم آغاج اري است كه اين تركيب ويژه نه به معني فرد منسوب به قوم، بلكه به معني خود قوم بكار رفته است. بدين ترتيب حتي اگر "آزر" به عنوان نام قومي تورك پذيرفته شود، تركيب "آذري" تركيبي صد در صد فارسي است و شايسته نيست براي ناميدن يك قوم و يا ملت تورك بويژه از طرف خود آن ملت و يا قوم تورك بكار رود. چنانچه در تاريخ نيز هرگز تركيبي فارسي براي ناميدن هيچ قوم تورك بويژه از طرف خود آن قوم بكار نرفته است. اين كه يك ملت نام ملي خود را به زبان ملت ديگري- آنهم زبان ملتي كه نخبگان و سياسيونش قصد محو و نابودي آن را دارند و عينا با نامي كه آنها براي وصول به اين مقصد از آن استفاده مي كنند يعني آذري- بنامد به جز بي هويتي، ناخودآگاهي ملي و بي احترامي به خود نام ديگري ندارد. كساني كه بخش آزر در نام آزربايجان را منسوب به قوم توركي "آز" و يا "آزر" (ويا قاسرها، يازرها، خزرها) مي دانند و طالبند كه اين نام را به جاي نام تاريخي ملت تورك در ايران و آزربايجان بكار برند شايسته مي بود كه اقلا در زبان فارسي آنرا به شكل "ملت آزر" (به جاي قوم آذري)، "آزرها" (به جاي آذريها)، "زبان آزري" (به جاي زبان آذري) و يا "توركي آزر" (به جاي تركي آذري) بكار برند. در زبان توركي نيز تركيبات مذكور ميبايست به شكل "آزر ميللتيAZƏR MİLLƏTİ " (به جاي آذري ميللتي)، "آزرلرAZƏRLƏR " (به جاي آذريلر)، "آزر ديليAZƏR DİLİ " (به جاي آذري ديلي)، "آزر توركجه سيAZƏR TÜRKCƏSİ " (به جاي آذري توركجه سي) و يا "آزرجهAZƏRCƏ " (به جاي آذريجه) بكار برده شوند. (تعويض نام ملي و تاريخي ملت ترك ساكن در آزربايجان و ديگر نقاط ايران و قفقاز با نامهاي ملي ساختگي مانند آذري و آذربايجاني، اقدامي بسيار نادرست و ضدملي است كه هم اكنون در جمهوري آزبايجان نيز طرفداراني پيدا كرده است. فرهنگيان و روشنفكران تورك مي بايد در مقابل اين تمايل و روند منحرف و ضد ملي به شدت مقاومت كنند) "اورميه" به جاي "اروميه" منابع فارسي، كردي و ارمني نام شهر اورمو (اورميه) را به شكل "اروميه" و منابع توركي و آزربايجاني اين نام را در زبان فارسي به شكل "اورميه" و به زبان توركي مطابق با تلفظ مردم به شكل "اورمو" مي نويسند. گروه دوم معتقد به توركي بودن نام اورمو و در نتيجه اورميه و همريشگي احتمالي آن با اسامي شهرهايي مانند اور و اوروك (از تمدن سومري)، اورگنج (دو شهر در ازبكستان و تركمنستان) و اورومچي (در تركستان چين، بئش پاليق سابق) اند. تئوري سومري نام اورميه: مدافعين اين تئوري، نام اورميه را به شكل "اور(و)+ مو" (URU+MU)و يا "اور(و)+مه" (URU+ME) تقطيع مي كنند. ١- "اوروURU " در زبان سومري كه از طرف عده اي زباني خويشاوند با زبان توركي و يا پروتوتورك در نظر گرفته مي شود، به معني شهر و آبادي است. نام دو عدد از مهمترين شهرهاي سومري "اور" (المقير فعلي در جنوب بغداد) و "اوروك" (ورقه فعلي) بوده و احتمال داده مي شود نام كشور عراق نيز يادگار كلمه اوروك سومري باشد. (اوروق و يا اوروغ در تركي به معني قبيله و يا گروه انساني خويشاوند و در تركي معاصر به شكل اويروق به معني تابعيت و شهروندي است). ٢- "موMU " در زبان سومري (معادل شامو در زبان آكادي) به معني بهشت و يا بخشي از آسمان-بهشتها و شايد به معني باران است. "مهME " نيز در اين زبان به معني معيارها و نرمهاي فرهنگي و يا پرچمها و نشانه هاي اين نرمها مي باشد. بنابراين "اوروموURUMU " به زبان سومري به معني "شهر بهشتي"، "شهر باران" و "اورومهURUME " به معني "شهر فرهنگ، شهر بافرهنگ" مي باشد. نام اورومو به معني شهري بهشتي با باور رايج در ادوار باستان مبني بر قرار داشتن باغ عدن در آزربايجان –تبريز همخواني تمام دارد. تئوري اورال –آلتائيك نام اورميه: در زبانهاي مخلتف اورال-آلتائيك نامهاي جغرافي متعدد مشابه با نام اورميه وجود دارند. اين نامها را ميتوان به دو دسته جداگانه، يكي با معاني مكان و مقر و ديوار و ديگري با معاني زيبا و شاد و شوق و ... تقسيم كرد: ١- بن "اورUR " در زبان توركي باستان به معني مكان و مقر و... و "اٶرو-هٶروÖRÜ-HÖRÜ " به معني ديوار درهم تنيده است. ("اورUR " به سومري به معني انسان است). كلمات اورتا (وسط)، اوردو (قرارگاه خاقان و ارتش)، اورون (مقام، مكان)، اورناماق (جاي گرفتن)، اورلاتما (اسكان دادن)،... در زبان توركي و بنا به شماري از صاحبنظران كلمات يورد و يا يئر نيز از همين ريشه اند. ٢- در زبانهاي اورال-آلتائيك تركيبات متعددي وجود دارند كه يادآور نام اورميه اند. در همه اين نامها معاني شادي، زيبائي، ذوق و شوق و الهام بخشي مستتر است: الف- در زبانهاي مونقولي كلمات اورماURMA ، اورامURAM ، اورمانURMAN ، اورماسURMAS ، اورمURM ، اوروما URUMUو .... به معاني روحيه، الهام، شوق و ذوق ميباشند. نام شهر اورومچي URUMÇİ ويا اورونچي URUNÇİاويغورستان (تركستان چين) نيز كلمه اي مونقولي (لهجه باستاني مربوط به دو هزار سال پيش) است. در اين تركيب اورو URU به معني زيبا و مچي MÇİ به معني مرغزار و كشتزار است. ب- در زبانهاي اوراليك (فينو اوگوريك مخصوصا در زبان مجاري) اٶرٶم-اٶرٶل ÖRÖM-ÖRÖLبه معني شادي و نشاط است (زبانشناسان اين نامها را ماخوذ از زبان توركي دانسته اند). ج- در توركي باستان، اورينÖRİN, ÜRİN ، اورون ÜRÜN و اورگونÜRGÜN همه به معني شاد و شاداب بودن. بنابر اين نظريه، نام اورميه كلمه اي اورال آلتائي به معني مكان زيبا و شادي بخش است. تئوري تلفظ مردمي: عده اي نيز نام اورميه را ناشي از تلفظ توركي "روميه" و يا "رومي" ميشمارند. طبق اين نظر، از آنجائيكه صداي "ر" در اول كلمات اصيل توركي نمي آيد، براي رفع اين صدا از اول اين چنين كلمات وارده از زبانهاي خارجي، صداي "او" و يا "اي" به اول آنها (مانند ايره حيم به جاي رحيم و .....) افزوده مي شود. چنانچه واژه هاي "روم" و "روس" در توركي مردمي به شكل "اوروم" و "اوروس" تلفظ ميشوند. نام شهر "اورفا" در تركيه نيز طبق همين قاعده و از افزودن صداي "او" به اول نام قديمي اين شهر "روبا" حاصل شده است. نام دومين شهر آزربايجان اورمو-اورميه، چه از ريشه توركي- اورال آلتائيك اروم-اورون، چه از تلفظ توركي "روميه" و چه از ريشه سومري اورومو-اورومه گرفته شده باشد، شكل "اورميه" مانند خود اين شهر، داراي بار و هويت توركي است و شايسته است كه در زبان فارسي نيز به جاي فرم غيرتوركي اروميه بكار رود. "باي بكBAYBƏK " توركي به جاي "بابكBÂBƏK " فارسي در باره مليت و تبار "باي بك" قهرمان آزربايجاني ميان فارسان و توركان مناقشه اي وجود دارد. گروه نخست وي را ايراني تبار و حتي فارس و گروه دوم او را تورك مي پندارند. اين مناقشه به ريشه يابي نام وي نيز سرايت كرده است. گروه نخست نام وي را به شكل بابك نگاشته، با الف ممدود و يا فارسي Â تلفظ ميكند و از ريشه پاپك ايراني مي داند، حتي برخي از ايشان گامي فراتر نهاده و بين نام پاپك و آزربايجان به شكل آتورپاپكان ارتباط برقرار كرده اند، در حاليكه گروه دوم نام وي را به شكل "باي بك" توركي نگاشته و با الف توركي و يا كوتاه A تلفظ مي كند. تبار و مليت اين شخصيت تاريخي و ريشه يابي نام وي هر چه باشد، فرم "بابكBÂBƏK " كه با الف ممدود و كشيده ادا مي شود، ظاهر و هويتي فارسي و غيرتوركي دارد. در زبان توركي معاصر صداي الف كشيده وجود ندارد و تنها در مواردي بسيار استثنائي در كلمات وارده از زبانهاي خارجي مانند فارسي و عربي (تاريخTÂRİX ، جاويدCÂVİD ، آيت ÂYƏT، عاديÂDİ ، عالي ÂLİ... ) حفظ شده و بكار مي رود. الف كشيده در اينگونه كلمات عموما طبق فونئتيك زبان توركي به شكل كوتاه تلفظ ميشود، مانند بازار فارسي BÂZÂR كه به شكل بازارBAZAR تلفظ مي گردد. وجود الف كشيده در اين قبيل كلمات علامت و دليلي آشكار بر فارسي و غيرتوركي بودن اين كلمات است. تلفظ نام بابك با الف كشيده فارسي در زبان توركي، علاوه بر اذعان به فارسي و غيرتوركي بودن اين نام، بي اعتنائي آشكار به فونئتيك زبان توركي است. در زبان توركي نيز مانند هر زبان زنده ديگر نامهاي اشخاص بويژه نامهاي شخصيتهاي تاريخي مي بايست بر اساس قواعد و فونئتيك زبان توركي نگاشته و تلفظ شوند. چنانچه به عنوان نمونه نام آدم، قرايوسف، خضر، محمود، اسماعيل و.... در زبان توركي به شكل آدام، قارايوسوف، خيدير، ماحميد، ايسماعيل و ... نوشته و تلفظ ميشوند. در اين مورد نيز، مي بايست اين نام در زبان توركي: - يا با الف كوتاه به شكل BABƏK تلفظ گردد (كه احدي از توركان بنا به ضرورتهاي قانون هماهنگي اصوات آنرا چنين تلفظ نمي كند)، - يا بنا به قانون هماهنگي اصوات به "باباك-باباق" (BABAK-BABAQ - مانند تبديل آدم عربي به آدام توركي) و يا "ببه ك" (BƏBƏK- مانند تبديل "حياط" عربي به "حه يه ط" توركي) تبديل گردد (هيچكدام از دو فرم باباك-باباق و ببه ك در زبان توركي به عنوان اسم شخص بكار نرفته اند)، - و يا با افزودن "ي" به الف كوتاه به شكل "باي بك BAYBƏK " تلفظ گردد. (الف ممدود به ديفتونگ آي تبديل شود) في الواقع اين شكل اخير يعني "باي بك" شكلي است كه در ميان توركان از ديرباز (توركان باستاني بولغار) و امروز نيز (توركان معاصر تاتار، تركيه، آلتاي، تووا،....) به عنوان اسم شخص رايج است. در اين نام و فرم توركي، "باي" به معني غني، ثروتمند و محتشم؛ "بك" به معني امير، عاليرتبه، بزرگ و ... و كل نام تركيبي "باي بك" به معني امير محتشم است (براي اطلاعات بيشتر در معاني باي و بك به تئوري آز+ار+باي+قان مراجعه كنيد). "قاشقاي" و "قاراي" به جاي "قشقائي" و "قرائي" همانگونه كه در باره ماهيت فارسي تركيب آذري گفته شد، تركيبات قشقائي (نام بزرگترين اتحاديه ايلي دياسپوراي توركان آزربايجاني ساكن در ايران) و نيز ايل قرائي، هويتي فارسي دارد. در هر دوي اين نامها "ي" نسبيت فارسي به نام ايلي تورك افزوده شده و تركيب فارسي حاصل به جاي نام اصلي ايل بكار رفته است. اين سبك از آنجا كه نام اين ايل را از كلمه اي توركي (قاشقاي، قاراي) به تركيبي فارسي (قشقائي، قرائي) تغيير مي دهد كاملا نادرست است. قشقايي و قرايي (نه قشقائي و قرائي) تنها مي تواند به هنگام اشاره پديده اي منسوب به اين دو طائفه تورك در زبان فارسي بكار روند و نه به جاي نام آنها، مانند شعراي قشقايي (به معني شعراي قاشقايها، آداب قرايي به معني آداب قارايها و ...). علاوه بر آن حرف "ئ" در الفباي توركي صرفا صداي كسره مي دهد و كار برد آن به جاي حرف "ي" در كلمات توركي ناشايست است. با تفاصيل فوق نگارش صحيح نام اين دو طائفه توركي، قاشقاي و قاراي (به جاي قشقائي و قرائي) است. فارسي (FARS, FARSI) و پارسي (PERS, PERSIAN) قوم فارس و زبان فارسي، با اقوام و زبان باستاني پرس، پارس، پارسي و پرشين عينيت و رابطه مستقيمي ندارد. ايندو٬ به لحاظ زباني، ديني، تبار-نژادي و فرهنگي دو آنتيته تماما جداگانه اند. پارسي، زباني ايراني باستاني و منقرض شده است؛ پارسها قومي از ايراني زبانهاي باستانند كه مدتها قبل از آنكه از صحنه روزگار حذف شوند به دين زرتشتي در آمده بودند. تبار پارسهاي باستان نيز آميخته اي از اينديك و مونقولوئيد (فيزيوتيپي شبيه هنديان امروزي) بوده است. (شايد بتوان پارسييان زرتشتي مهاجرت كرده به شبه جزيره هندوستان را باقيمانده پارسيان باستان به شمار آورد٬ البته عده اي اين تئوري را نيز رد نموده اند). در حاليكه زبان و خلق و مذهب فارس امروزه پديده هائي جديد و كاملا نوظهور در ايران اندּ توده فارس زبان امروزي ايران از هر جنبه بين قرون ١٦-٢٠ و در دوره صفوي- قاجار- پهلوي فرم امروزي را به خود گرفته است. اين خلق با تركيب نژادي-تباري٫ فرهنگ و مذهب امروزي آن گروهي نامتجانس و نوظهور است. فارسها به لحاظ نژادي گروهي ناهمگن مركب از رگه هاي مديترانه اي پروپر٬ مونقولوئيد٬ اينديك و حتي نئگروئيد ميباشند. قوم فارس امروزين به لحاظ تباري تركيبي از اكثريت بوميان باستان غيرايراني منطقه، بازماندگان منسوب به پرسها و ديگر اقوام مهاجر ايراني زبان (عمدتا از شرق٬ از افغانستان كنوني)، بوميان و مهاجرين تورك (از شرق٬ از شمال و از غرب)، بوميان و مهاجرين عرب و سامي (عمدتا از جنوب غربي) است. بنابراين گروههاي مختلف فارس زبان ساكن در ايران كه امروزه با نام قوم فارس از آنها ياد ميشود در حقيقت ملقمه اي از گروههاي مخلتف تباري و زباني اند كه به مرور زمان با غلبه زبان فارسي دري دربارها و شاعران و مهاجرين افغانستاني، پذيرش علايق مذهبی توركان غلات قزلباش آزربايجاني و تركيه اي به شكل دگرگون و فارسي شده شيعه امامي و اخذ مظاهر فرهنگي٬ آداب و سنن٬ جشنها و اعياد و خط از اعراب و بوميان و توركان و مهاجران ايراني زبان ديگر به صورت قوم فارس (زبان) پا به عرصه وجود گزارده اند. حتي مذهب شيعه امامي كه يكي از اساسي ترين ستونهاي هويتي قوم فارس امروز را تشكيل ميدهد٫ نيز در سايه توركان قزلباش آزربايجان و تركيه به مذهب ملي قوم فارس تبديل شده است. توركها از اين جهت نقشي بي بديل در بوجود آمدن خلق فارس بازي نموده اند. زبان فارسي امروزي و رايج در ايران با ۶۰٪-۸۰٪ كلمات عربي، زباني ژارگون-كرئول (jargon-kreol)مانند اوردو است. اين زبان آميخته اي از زبانهاي ايراني وارد شده به داخل مرزهاي كنوني ايران كه منشاشان در افغانستان و تاجيكستان كنوني قرار دارد با ديگر زبانهاي ايراني غيرفارسي (سغدي، خوارزمي و راجي و ּּּ)٬ زبان عربي٬ توركي و ديگر زبانهاي بومي ايران است. كاربرد پرشين-پارسي براي قوم و زبان فارسي٬ قائل شدن به خلوص تباري و نژادي فارس زبانهاي امروزي و يا اعتقاد به پاكي و عدم اختلاط اقوام پارسي باستان در طول دو هزار سال گذشته؛ ناديده گرفتن تاريخ و فعل و انفعالات دو هزار ساله٬ تحريف آن و گفتماني پان ايرانيستي- نژادپرستانه براي ايجاد سابقه و هويتي تاريخي براي اين گروه زباني نوظهور و تصاحب هويت و ميراث تاريخي پارسها توسط فارس زبانان امروزي است. يكي نشان دادن خلق نوظهور فارس با تركيب نژادي و مولفه هاي هويتي فرهنگي و مذهبي ويژه اش، با اقوام پرس باستاني از بي اساسترين جعليات افسانه سازان دولتي فارس در تاريخ ميباشد. در ايران امروز نه زباني به اسم پارسي و نه قومي به اسم پارس و يا "پرشين" وجود ندارد، بنابر اين ميبايست اكيدا از بكار بردن نامهاي پارس و پرس و پرشين به جاي فارس و فارسي بويژه در زبان انگليسي اجتناب نمود. جعفري و شيعه (امامي) يكي از مهمترين ناآگاهيها ويا بدآگاهيا در باره ملت تورك ساكن در ايران، آزربايجان و عراق، يكي انگاشتن مذهب اين ملت با مذهب قوم فارس است. اين يگانگي و اشتراك مذهبي فرضي و غيرواقعي توركها و فارسها، از طرف دولت ايران و قوميتگرايان فارس به عنوان يكي از اساسي ترين ابزارهاي آسيميلاسيون ملت تورك در قوم و فرهنگ فارس بكار مي رود. حال آنكه ديرزماني است در عالم و تاريخ تشيع – اقلا در سطح مردمي و معتقدان و مومنين- دو قرائت كاملا متفاوت توركي و فارسي-عربي از شيعه دوازده امامي (اثني عشري) به ترتيب به نامهاي جعفري و امامي (و يا مختصرا شيعه، شيعي) فرم گرفته است. در گذشته- و امروز در جامعه فارس- فرق بين جعفري و شيعه امامي دانسته نبود و ايندو اغلب مترادف يكديگر و يا حتي به شكل مذهب جعفري امامي بكار ميرفتند. اما امروزه به طور روز افزوني تناظر و عينيتي بين شيعه، شيعه امامي و امامي از سويي و بين هر سه اينها و فارسيت و قوميتگرائي فارسي از سوي ديگر ايجاد شده است. به طوريكه هرجا كه شيعه و يا امامي گفته مي شود مراد صرفا شيعه امامي فارسي و نه فرم توركي آن يعني جعفري است. مذهب شيعه و يا امامي مذهبي است كه فارسها و برخي ديگر از اقوام ايراني زبان منسوب به آن ميباشند. قرائت امامي كه قرائت فارسي -عربي شيعه دوازده امامي اورتودوكس است، به شدت متاثر از آئينهاي ايراني باستان مانند زرتشتيگري است و در همسوئي با آن بر اصل معصوميت امامان و ولايت طبقه روحانيت شكل گرفته و در آن صنف روحاني و مجتهد از قدرت، اهميت و قداست ويژه اي حتي عصمت برخوردار است. در مذهب شيعه (امامي) اختلاط دو نهاد دين و دولت و حاكميت و تسلط صنف روحاني بر حكومت و دولت، اصلي اساسي است. اين مذهب همان است كه در تاريخ معاصر در برخي از شخصيتهاي فارس مانند ملامحمد باقر مجلسي، فضل الله نوري، مدرس، كاشاني، بروجردي، حائري، نواب صفوي، خميني، خزئلي، مطهري، مصباح يزدى، طبسى، جنتى، خاتمي، عسكراولادى، شريعتي، رجوي٬ پيمان٬ سروش، رفسنجاني، خامنه اي... مجسم شده است. تبعيض گسترده بر عليه زنان و تلقي انسان درجه دوم بودن آنها، باز در همسوئي با آئينهاي باستاني ايراني و زرتشتي (مانند سنن ايراني-زرتشتي چادر، تعدد زوجات، صيغه، پست و ناپاك شمردن ذاتي زنان)، از مشخصات اصلي مذهب شيعه (امامي) فارسي است. مذهب جعفري نيز مذهبي است كه امروزه توركهاي شيعي ايران٬ خاورميانه و قفقاز، در تركيه، ايران، آزربايجان و عراق بر آنند و خود را منسوب به آن ميدانند. چهارچوب قرائت توركي مذهب جعفري توسط نادرشاه افشار مشخص شده است. اين مذهب ابتدائا همان مذهب شيعه امامي بود كه وي آنرا به سطح يك مذهب فقهي مستقل تنزل داده است: ١- مذهب جعفري، به عنوان مذهب حقه پنجم اهل سنت و جماعت، در فروعات مقلد طريقه و اجتهاد امام جعفر صادق است. ٢- در مذهب جعفري مسجد و دين حوزه اي شخصي بوده و مي بايد از در هم آميزي مسجد- دين و دولت اجتناب نمود. ٣- در مذهب جعفري، از امهات مذهب شيعه مانند ولايت و عصمت امامان و روحانيون خبري نيست. ٤- در مذهب جعفري، صنف خادمان دين (معادل صنف روحاني و يا روحانيت در مذهب شيعه امامي) فاقد قداست و امتيازات ويژه بوده، عنصر مركزي نيست. ٥- بنا به اين مذهب، صنف خادمان دين مطلقا ميبايست تحت كنترل حكومت عرفي و غيرديني لائيك عمل نمايد. ٦- حوزه عمل خادمان ديني منحصرا محدود به مسائل عبادي و خدمات فقهي است. اين گروه حق و صلاحيت دخالت در امور حكومتي و دولتي را ندارد. ٧- در مذهب جعفري نظريه ولايت فقيه، پارسيگري افراطي روحانيون طراز اول فارس و غير آن، بدعت شمرده مي شودند. ٨- در مذهب جعفري، همسو با اسلام مردمي و فرهنگ توركي، برابري زن و مرد اصلي اساسي است. اكنون توركهاي آزربايجاني تركيه و جمهوري آزربايجان بدرستي خود را جعفري ناميده و بعضا با اصرار به امامي نبودن خود و به متفاوت بودن مذهب خويش از مذهب شيعيان امامي (فارس و عرب) تاكيد مي كنند و بدرستي ادعا مي نمايند كه صرفا جعفري بوده و شيعي (به معني امامي فارس) نمي باشند. اين روند تمايز و تبرا از شيعه در ميان توركان، پس از تاسيس جمهوري اسلامي در ايران و به حاكميت رسيدن نظريه بدعت آميز ولايت فقيه، آميخته شدن حاكميت روحانيون شيعي امامي فارس در ايران با قوميت گرايي افراطي فارسي، باستانگرائي پارسي و آريائيگري نژادپرستانه، اتفاق استراتژيك و همه جانبه بنيادگرايان و روحانيت طراز اول شيعي فارس با نيروهاي ضدتوركي - ضدشيعي- ضداسلامي ارمني، يوناني، روسي و چيني بر عليه توركان، تضييقات گسترده بر عليه فرهنگ و سنن توركي و از جمله تضييق حقوق زنان و گسترش تصويري بسيار ناخوشايند از اين رژيم فارسگرا در ميان توركان منطقه تشديد شده است. با توجه به نكات فوق و از آنجا كه بين دو قرائت جعفري توركان و شيعي فارس-عربي تفاوتهاي ماهوي بويژه در عرصه هاي سياسي و اجتماعي وجود دارد، مي بايد از يكي انگاشتن مذهب دو ملت تورك و فارس و مخصوصا شيعه ناميدن توركان ايران و آزربايجان اجتناب كرد. توركان آزربايجان و ايران بر مذهب جعفري و فارسها بر مذهب شيعه اند. "توركجه" (TÜRKCƏ) و "توركچه" (TÜRKÇE) ملل تورك و يا مللي كه زبانهايشان در خانواده زبانهاي توركي قرار مي گيرد همه داراي نام ملي مخصوص به خود مانند تركمن، تاتار، اويغور، قيرقيز، اوزبك، قزاق و ... اند. در ميان اين ملل دو ملت هستند كه داراي نام ملي تاريخي مشترك به شكل "ترك" و يا "تورك" مي باشند. اينها ملت تورك ساكن در ايران-آزربايجان-عراق و ملت تورك ساكن در تركيه-قبرس-شبه جزيره بالكان است. مساله نامگذاري اين دو ملت خويشاوند و زبانشان كه هر دو لهجه يك زبان واحد به نام توركي هستند همواره معضلي بوده است. در غرب تمايلي وجود دارد كه زبان گروه اول را تركي آزربايجاني، آزربايجاني و يا آزري و زبان گروه دوم را به نام تركي بنامند. اين مشكل در زبان توركي نيز وجود دارد. اخيرا يكي از نويسندگان تورك (سايت-وئبلاق تورك دونياسي) راه حلي بسيار بديع و قطعي براي رفع اين مشكل پيشنهاد كرده است. او اين دو نام را به همان شكلي كه متكلمين بدانها خود آنها را مي نامند، ناميده است، يعني تركي آزربايجاني را به شكل توركجه (TÜRKCƏ) و تركي تركيه را به شكل توركچه (TÜRKÇE). بدين ترتيب مساله نامگذاري اين دو لهجه بسيار نزديك زبان توركي اقلا در زبان توركي به طور قطعي حل خود را يافته است. "توركمان" (TÜRKMAN-TURCOMAN) و "تركمن" (TÜRKMEN-TURKMEN) توركمان و تركمن دو ائتنونيم با ريشه مشترك اما معاني و مصاديق مخلتف اند. تركمن (جمع عربي آن تراكمه) نام ملتي از ملل تورك ساكن در جمهوري تركمنستان در آسياي ميانه و برخي نواحي پيرامون آن است. زبان اين ملت جزء شاخه شرقي توركي اوغوزي است. اما توركمان كه جمع عربي آن تركمه است، ائتنونيمي مربوط به توركان آزربايجاني است. زبان همه گروههاي تاريخي و يا معاصر داراي نام توركمان، جزء شاخه شرقي توركي اوغوزي غربي يعني توركي آزربايجاني است. نام توركمان در تاريخ و عصر حاضر دو معني مشخص داشته است. توركمان به لحاظ تاريخي نام گروهي ائتنوقرافيك (ايل واحد و يا ايلات متعدد) از تركان آزربايجاني است. گروههاي آزربايجاني قزلباش در آسياي صغير-خاورميانه بويژه آن ايلاتي كه بر عليه دولت عثماني قيام ننموده اند، براي تمايز بين خويش و تركمنهاي همتبار و هم ريشه ساكن در آسياي ميانه، خود را توركمان ميناميده اند. در منابع تاريخي، دولتهاي تاسيس شده توسط اين گروهها مانند دول تورك-آزربايجاني قاراقويونلو، آغ قويونلو، صفوي، افشار و قاجار با نام دولتهاي توركمان شناخته ميشوند. اما منابع فارسي اين دولتهاي توركي- آزربايجاني توركمان و ايلات موسس آنها را به منظور نقي هويت توركي و آزربايجاني ايشان به نادرستي و عمدا تركمن مي خوانند. ائتنونيم توركمان در كاربرد معاصر به منظور ناميدن دياسپوراي تركان آزربايجاني در كشورهاي عربي عراق، سوريه، لبنان، اردن و بخشهائي از تركيه بكار مي رود. هرچند به جاي اين نام كه منحصرا در مورد دياسپوراي تركان آزربايجاني در كشورهاي عربي بكار ميرود بهتر است نام تورك بكار برده شود. نام مربوط تركمه نيز نام واحد ائتنيك مشخصي متعلق به توركان آزربايجاني در قفقاز، ايران و شرق تركيه است. با توجه به آنچه كه گفته شد به هنگام اشاره به دياسپوراي توركان آزربايجاني در عراق و ... و همچنين شخصيتها، ايلات و دولتهاي آق قويونلو، قاجار، افشار، صفوي و ... آن مي بايد از فرم توركمان استفاده نمود و شكل تركمن را منحصرا براي ملت ساكن در تركمنستان و نواحي پيرامون آن بكار برد "مونقول" (MONGOL)، "موغول" (MOĞUL-MOGHUL) و "موغال" (MUĞAL-MUGHAL) در قرون ١٤ و ١٥ ميلادي دول و خاندانهاي موغولي ايلخاني (جلايري)، هلاكوئي (ايلكاني)، چوباني، اينجوئي، قوتلوق خاني (قاراخيتاي)، جغتائي (چاغاتاي)، آلتين اوردا، موغال .... در ايران، هندوستان و كل آوراسيا در توده ترك و فرهنگ تركي استحاله يافته بودند. از اين سبب و به منظور تاكيد بر بينونيت اين دو گروه، گروههاي موغولي اصيل خويشتن را "مونغول" و بخش ترك شده ايشان خود را در اوراسيا مغول، موغول و در هندوستان موغال ناميده اند منابع فارسي فرقي بين مونقولهاي ترك شده يعني "موغول"ها و گروه اصلي "مونقول" باقيمانده نمي گذارند و در نتيجه و به خطا دولتهاي تورك و آزربايجاني مانند ايلخانيان، چوپانيان و غيره را دولتهائي مغول (به معني مونقول) مي نامند. حال آنكه زبان مادري اغلب منسوبين خاندان و سران اين دولتهاي موغولي تاسيس شده در آزربايجان، توركي آزربايجاني بوده و در حيات اجتماعي و سياسي روزمره خود نيز منحصرا متكلم به اين زبان بوده اند. در ميان اين گروه اصلا مونقولي تماما تورك شده يعني موغولها، تعداد اشخاصي كه هنوز به زبان مونقولي آشنائي داشته باشند، انگشت شمار بوده اند. برخي از سلاطين موغول در ايران، آسياي ميانه و هندوستان خدمات بسيار ارزنده و ماندگاري به فرهنگ، زبان و ادبيات توركي نموده اند. از اين جمله است سولطان احمد اووئيس اوغلو غياث الدين بهادر جالايير (١٤١٠-١٣٨٢) سلطاني فرهيخته از خاندان توركي آزربايجاني جلايري و يا ايلخاني با حاكمان اوليه مونقول، كه در سير زمان تماما به دولتي آزربايجاني و توركي تبديل شده است. وي كه موسيقي شناس، سخنور، مذهب، نقاش و خاتم بندي برجسته بود، ديوان شعر بسيار ارزشمند و مهمي به زبان توركي آزربايجاني دارد
از ديدگاه زبانشناسناسانه صرف، حركت به سوي املا و اورتوقرافي توركي تماما فونئتيك و بدون تناقض داخلي كه كاملا از قيد و بندهاي املا مغلوط و نارساي زبان فارسي و يا املاهاي محافظه كارانه التقاطي فارسي-توركي رها شده باشد، نياز و ضرورتي تاريخي براي انكشاف زبان توركي در ايران است. ايجاد املا و اورتوقرافي تماما فونئتيك و رها از قواعد املا زبان بيگانه، تحميلي و استعماري فارسي، در عين حال به لحاظ منافع سياسي و ملي ملت تورك نيز يك نياز و ضرورت تاريخي است. اين چنين املا تماما فونئتيك و رها از يوغ املا فارسي در عرصه اورتوقرافي در مقابل املاهاي محافظه كارانه فارس محور ويا املاهاي فارسي-توركي التقاطي، معادل انديشه تورك محوري و آزربايجان مركزي در مقابل انديشه هاي فارس محوري و فارسستان مركزي (مدافع و مبلغ مفاهيم نادرستي مانند هويت قومي، ملت ايران، زبان ملي و مشترك فارسي، هويت ملي ايراني ...) در عرصه سياسي است. خوشبختانه امروزه گرايش غالب در نوشته هاي مختلف مطبوع و اينترنتي توركي و آزربايجاني بويژه در ميان نسل جوان هويتجو- عليرغم وجود برخي مقاومتها و اصرارها بر كاربرد املا فارسي و يا املاهاي التقاطي فارسي-توركي براي زبان توركي از سوي شماري از محافظه كاران- حركت به سوي املاي منطقي، يكدست و تماما فونئتيك تورك مركز (در عرصه زباني، در عرصه سياسي) است يكي از عواقب طبيعي اتخاذ املاي يك دست فونئتيك براي زبان توركي، مساله تحول لاجرم در نگارش فونئتيك و توركي برخي از اسامي و نامها مانند آزربايجان، تورك، آزر، قاشقاي، اورميه، باي بك و ... به ترتيب به جاي آذربايجان، ترك، آذري، قشقائي، اروميه، بابك و .... است. رسم الخط اين گونه نامها هم از جنبه املا فونئتيك زبان توركي و هم از جنبه پيام رساني، انعكاس ماهيت تورك مركزي و هويت ضد استعماري، علمي و مدرنيست حاكم بر حركت ملي دمكراتيك تورك و آزربايجاني شايان توجه است. همچنين اتخاذ نگارشهاي متفاوت و نو براي مقولات و مفاهيم نزديك اما جدايي كه در زبان فارسي با بي دقتي فراوان به يك شكل نشان داده مي شوند (مانند توركمان و تركمن، موغول و مونقول و....)، نشان از تعميق ديدگاهها، شناخت دقيقتر و شفاف سازي هرچه بيشتر ابهامات سابقا موجود، از سوي نخبگان و صاحبنظران تورك دارد. در زير به نحوه نگارش چند نام از اين قبيل اشاره شده است
"تورك" و "توركي" به جاي "ترك" و "تركي" در سال ٢٠٠٥ در افغانستان، كشوري رها يافته از قوميتگرائي پشتون دولت طالبان كه اخيرا هشت زبان عمده رايج خود را رسمي اعلام كرده است، سمیناري بنام «انکشاف زبانهای تورکی افغانستان» برگزار شد. در قطعنامه مصوبه اين سمينار در باره مساله نحوه نگارش نام زبان "توركي" در افغانستان، چنين گفته مي شود: "..... کلمة تورکی به دو شکل «ترکی» و «تورکی» در متون کلاسیک ادبی ما دیده میشود. لذا به خاطر جلوگیری از پراگنده گی در نوشتار، شکل گرافیم (تورکی) ترجیح داده شود و این شکل در نوشتار دایماً به صورت یکسان مراعات گردد". در ايران نيز به دلايلي مشابه، مساله نگارش واحد و استاندارد نام تورك و يا ترك وجود دارد. اما در جمهوري اسلامي ايران تحت حاكميت قوميتگرايان فارس، متاسفانه هنوز هيچ زباني به جز زبان محلي قوم اقليت فارس رسمي و دولتي نيست و از اينرو مساله استاندارديزاسيون اين نام بر عكس روال معمول در جهان متمدن، نه در سطح رسمي و توسط نهادهاي آكادميك و مراكز دولتي مسئول مربوطه، بلكه در سطح كاربردها و ترجيحهاي فردي روشنفكران و فرهنگيان تورك به پيش رانده مي شود. در زبان فارسي "ترك" براي ناميدن دو مفهوم متفاوت، يكي گسترده و ديگري محدود بكار مي رود: الف- نخست معادل TURKIC انگليسي به معني عمومي و گسترده براي ناميدن خانواده اي زباني داخل در گروه زبانهاي آلتائيك و نام عمومي هر كدام از ملل و اقوام متكلم به يكي از زبانهاي متعلق به اين خانواده زباني در آوراسيا. در محافل روشنفكري تورك و آزربايجاني براي اين منظور عموما از فرم "تورك" استفاده ميشود؛ ب- ديگري معادل TURKISH انگليسي به معني خاص و محدود براي ناميدن ملت به لحاظ شمار اول ايران كه بخش عمده آن در آزربايجان جنوبي، قاشقاي يورد در جنوب ايران و آفشاريورد در شمال خراسان ساكن است و نيز ملت عمده ساكن در تركيه ويا زبانهاي ايندو. برخي از فعالين سياسي و فرهنگي "ترك"، بدين معنا نيز كلمه "تورك" را بكار مي برند. ترجيح و كاربرد شكل "تورك" از طرف اين گروه براي ناميدن ملت خود، به منظور تاكيد بر تعلق ملت تورك ساكن در ايران به خانواده ملل توركي و يا دنياي تورك – از طريق نوشتن اين نام بر اساس فونئتيك زبان توركي- و نفي تعلق آن به دنياي ايراني (كه شامل فارسها، كردها، بلوچها، پشتونها، تاجيكها و … ميشود) – از طريق اجتناب از نگارش اين نام به فرم رايج "ترك" در زبان فارسي است. نگارش نام "تورك" به شكل فونئتيك به هر دو معني محدود و گسترده، همچنين ناشي از تمايل فزاينده براي ثبت و نگارش صحيح و فونئتيك كلمات توركي بويژه نامهاي شخصيتهاي تاريخي و اقوام و دول و ايلات و ... در زبان فارسي است كه در ادبيات سياسي و علمي معاصر ايران مشاهده مي شود. به نظر ميرسد برآيند عوامل فوق يعني ضرورت ثبت اسامي توركي با تلفظ صحيح آنها، تاكيد بر هويت توركي زبان و ملت اول ايران، تاكيد بر تعلق اين دو به دنياي تورك، حركت به سوي املا كاملا فونئتيك توركي و استانداردسازي نگارش نام اين ملت و زبان، در شرف شكل دادن اجماعي در نگارش نام ايندو در زبان فارسي به شكل "ملت تورك" و "زبان توركي" است. "آزربايجان" به جاي "آذربايجان" در مورد ريشه شناسي نام آزربايجان در اوائل قرن بيستم در ايران و اروپا در منابع فارسي، ارمني و برخي منابع اروپائي چندين تئوري رايج شد، از جمله اينكه اين نام معرب تركيب ايراني آذرآبادگان- آتروپاتگان به معني محل نگهداري آتشها ويا نگاهبان آتش (آذر-آدر از كلمه اوستائي آثه ره و يا آده ره به معني آتش) بوده و يا از نام سرداري ايراني بنام آتروپاتئس و ... ريشه گرفته است. اين تئوريهاي قطعي نشده مانند ادعاهاي اثبات نشده اي از قبيل وجود آتشكده هاي متعدد زرتشتي در آزربايجان و حتي تولد زرتشت در اين مملكت، از طرف دولت باستانگراي پهلوي و نخبگان و دولتمردان قوميتپرست و فرهنگيان نژادگراي فارس در كوتاه مدت با آغوش باز پذيرفته و سپس در مقياس كشوري و جهاني بازتوليد و تبليغ شدند. (اكنون قطعي شده است كه بسياري از اين اوجاقها- و نه آتشكده ها- يادگار تقديس و احترام به آتش - امري از ديرباز مشترك و رايج در بسياري از فرهنگها و تمدنها و اديان در سراسر جهان و از جمله در فرهنگ توركي و تمدنهاي بومي آزربايجان - مي باشند و ربطي به زرتشتيگري ندارند. علاوه بر آن مدتهاست كه ادعاي تولد زرتشت در آزربايجان به طور قطعي رد شده است. معتقدان به وجود واقعي وي نيز، او را شترچراني احتمالا متولد آسياي ميانه، جائي در ازبكستان فعلي مي دانند. اضافتا در حال حاضر وجود شخصي واقعي و تاريخي بنام زرتشت در عالم علم از اساس مورد سوال و محل ترديد بوده، بسياري از صاحبنظران وي را شخصيتي افسانه اي-اسطوره اي و غيرتاريخي، غيرواقعي مي دانند). از آنروز تاكنون اين تئوريهاي اثبات نشده و ادعاهاي مردود از طرف ماشين تبليغاتي، فرهنگي و آموزشي دولت پهلوي و جمهوري اسلامي ايران فربه تر شده و در جهت هويتزدائي توركي و هويتسازي ايراني به معني نادرست ملي و غيرتوركي براي مملكت آزربايجان و ملت تورك بكار گرفته شده اند. طرفه آنكه تئوريهاي مطرح ديگري كه همزمان و در همان سالها مساله توركي بودن نام آزربايجان را به پيش كشيده بودند از سوي اين دسته جات و نهادها بالكل ناديده گرفته شدند و يا از انظار و افكار عمومي مخفي گرديدند. اما اينك پس از گذشت قربب به دو سده از آغاز ماجرا، به موازات كشف و تجمع يافته هاي نو، انتشار منابع جديدي كه قبلا در دسترس نبوده اند، پيشرفت در شاخه هاي مربوطه علم تاريخ، مردم شناسي، توركولوژي، ميتولوژي، باستانشناسي و ائتنوقرافي و با اهميت يافتن دوباره روايتهاي مردمي در تاريخ شناسي مدرن، مساله كاملا به صورت ديگري درآمده است. هر روز كه ميگذرد در نظر اهل فن، تئوريهاي توركي منشا بودن نام آزربايجان، كه با روايتهاي مردمي و قرائن تاريخي دال بر توركي بودن اين نام نيز تقويت ميشوند مقبوليت و اعتبار بيشتري كسب مي كنند. در زير به برخي از اين تئوريها اشاره ميشود: تئوري آز+ار+باي/ به ي/ بي+قان طبق اين تئوري، بخش اول نام آزربايجان ماخوذ از نام قوم باستاني تورك "آز" و يا "آزر" (آز+ار) بوده (نگاه كنيد به مدخل آزر و آذري زيرين) و بخش دوم آن نيز به شكل "باي+قانBAY+QAN " و يا "به ي+قانBƏY+QAN " قابل تقطيع است. بنا به اين ريشه يابيها "آزربايجانAZƏRBAYCAN " به معني سرزمين آزرهاي محتشم و "آزربه يجانAZƏRBƏYCAN " به معني سرزمين سركرده آزرها است. عده اي نيز اين نام را به شكل "آزربيجانAZƏRBİCAN "، "آزر+بي+قان" كه در آن پسوند "–بي-Bİ " پسوند جمع ساز و يا به معني قوم است تقطيع نموده اند. "-بي-Bİ " و يا "-پي-Pİ " پسوند جمع به زبان ايلامي در نام بعضي از اقوام مانند قوم باستاني "لولوبي" (لولو+بي، لو ويا لولو به زبان سومري به معني انسان و مرد است)، "ائللي پي"، "مادا پي"، "سوو پي" و بنا به عده اي "آزر+بي" در نام "آزربيجان" است. برخي از صاحبنظران پسوند قوم ساز -بي را واريانت كلمه بودون-بوي توركي به معني قوم و خلق دانسته اند. بنا به اين ريشه يابي "آزربيجانAZƏRBİCAN " به معني سرزمين آزرها (قوم آزر) است. "به يBƏY " ("بكBƏK "، "بگBƏG "، "به يگBƏYG "، "بيگBİG "٬ "به يBƏY " و "بيBİ " همه فرمهاي گوناگون يك كلمه توركي اند) در فرهنگ سياسي دول توركي عموما به معناي امير، درجه اي بالاتر از "آقاAQA " و پايين تر از "خانXAN " و "خاقانXAQAN " و همچنين معناي عاليرتبه، بزرگ، مسئول، مافوق، شوهر، آقا و ... بكار رفته است. كلمه "بايBAY " در زبان توركي به معني غني، صاحب، سرور، محتشم، ثروتمند، مقتدر، توانا و .... است. "باييماق" و "باييتماق" در تركي قديم به معني ثروتمند شدن و ثروتمند كردن، اعمار، مرفه و آباد نمودن است. از تركيب "باي+ آغوت" كلمه "باياغوت" ساخته شده كه به معني غني است. "آغوت" پسوند تحبيب در تركي باستان است مانند "آلپاغوت" = "آلپ + آغوت" به معني دلاور محبوب. اكثرا كلمه توركي "بايات" (بيات) را فرم جديد "باياغوت" ميدانند. "بيات" نام يكي از طوائف 24 گانه اوغوز است كه در تشكل ملل تركمن و تورك (در ايران بخصوص از جنوب همدان تا سواحل خليج فارس، در آزربايجان، عراق و تركيه) و فرهنگ توركي نقش بسيار اساسي داشته است. دده قورقود، كوراوغلو، فضولي همه از بياتها هستند. در توركي مدرن "بايات" به معني قديمي و كهنه است. عده "باي" توركي را ماخوذ از كلمه "بايان" مونقولي دانسته اند. در زبان مغولي "بايان" به معني ثروتمند و قدرتمند است. اين كلمه به شكل اوليه خود بايان در ميان تركان باستان آوار، اون اوغور و اويغورها و ديگر اقوام آلتايي نيز رايج بوده است. عنوان" بايان" لقب بزرگترين خاقان توركهاي اويغور "بايان چور" (به معني شاهزاده ثروتمند) است. "بايان" بعدها به شكل "بوگ يان" وارد زبان روسي شده، در زبانهاي اسلاوي شبه جزيره بالكان به شكل "بان" و به معني والي بكار رفته و همچنين به زبان مجاري نيز وارد شده است. عنوان "بايان" در نام طائفه توركي "باياندور، بايندر، بايندور، باييندير" از توركهاي اوغوز نيز موجود است. "-دور" پسوند تكثير در نام قبائل توركي است مانند "چاولدور". باياندورها يكي از قبايل توركي هستند كه در قرون وسطي در تمام ايران، بين النهرين، آناتولي و قفقاز پراكنده شده بودند. بايندورها موسس يكي از مهمترين دولتهاي تركهاي آزربايجاني توركمان در تاريخ يعني دولت "آغ قويونلو" و يا "بايندريه" ميباشند. عده اي نام بايات (بيات) توركي را نيز جمع قديم كلمه بايان دانسته اند. (در توركي باستان برخي از اسامي و عناوين مختوم به "ن"، با تبديل آن به "ت" جمع بسته شده اند، مانند تارخات، تيگيت و بايات كه به ترتيب جمع تارخان، تيگين و بايان اند). پسوند ائتنوتوپونيم ساز توركي "-غان-ĞAN " "-قان-QAN "، "-گان-GAN "، "-كه ن-KƏN " نشان دهنده جا، مكان و محلهاي جغرافيائي است. اين پسوند در توپونيمهاي باستاني مانند كورقان-قورقان (پشته اي كوچك بر مزار مرسوم در ميان اقوام اوراسيا در ٥ هزار سال پيش. بعدها به معني استحكامات و قلعه و ...)، قاديرقان، خينقان (سينجان)، بارسيغان-بارسقان، قارقان (قاراقان-خرقان، معادل قوراخان مونغولي. رود كوچك، باريكه آب كوهستاني)، قاتقان (خم، انحنا، كج و مورب)، يارقان، يارليغان (از اسامي جزائر درياچه اورميه. محل پرتگاه، كناره دره، شكستهاي كنار رودخانه)، چالاغان (از اسامي جزائر درياچه اورميه. محل زندگي طائفه چالا-چلا از توركان قيپچاق)، اٶتوكه ن (نام الهه مكان. كلمه اي اصلا مونقولي) و ... بكار رفته است. اين پسوند در توپونيمهاي بيشماري در سرزمينهائي كه روزگاري تحت حاكميت اقوام آلتائي، پروتوتورك و تورك بوده اند بويژه در آزربايجان بيادگار مانده است، از آن جمله نامهاي جغرافيائي زير اند: بلاسجان-بلاشگان، داخرقان-توفارقان، بيلقان-بايلاقان، مغان-موغان، زنگان-زنجان، سيساقان- سيسجان، يئكه ن، شانجان، سدقان (صدقان)، چادگان (چادقان)، چٶهره قان، دليجان، انديجان، ديلمقان، نوشيجان، كميجان، ورزقان، گوگان، گرگان-جرجان، واسپورقان، ارزينجان، اوجان، ترجان، مزلقان، چاپاقان-چپقان، جنقان-جنگان، جوشقان، و... پسوند "-قان-QAN " از طريق قوم و يا اتحاديه اقوام پروتوتورك ساكا به زبان پارتيان و از آنجا به زبانهاي ايراني وارد و پس از استيلاي عرب و نفوذ فرهنگ زباني عربي تبديل به "-جان-CAN " شده است. روايت مردمي برهان قاطع در باره ريشه شناسي توركي نام آزربايجان روايات مردمي چندي موجودند. يكي از جالبترين آنها را محمد خلف تبريزي در اثر خويش برهان قاطع ثبت كرده است. اين روايت داراي عناصر زباني است كه آن را بسيار كهن مي نماياند، از جمله ذكر "آغور" به جاي "اوغوز" و كاربرد پسوند جمع توركي قديم "-ان-ƏN ": "...... گويند وقتيکه آغور [اوغوز خان] آن ولايت گرفت، صحرا و مرغزار اوجان - که يکي از محال ولايت آذربايجان است- او را خوش آمد و فرمود که هر يک از مردم او يک دامن خاک بياورند و آنجا بريزند؛ و خود به نفس خود يک دامن خاک آورد و بريخت. تمامت لشگر و مردم هر يک دامني خاک بياوردند و بريختند. پشته اي عظيم برهم رسيد، نام آن پشته را آذربايگان کرد. ….. چه آذر به لغت ترکي به معني بلند است و بايگان به معني بزرگان و محتشمان؛ و آنجا را با آن مشهور گردانيد….". در كتاب فرهنگ رشيدي تاليف رشيد الّدين متوفّاي ١٦٥٤ ميلادى نيز نقل ميشود اوغوز خاقان از شروان بر خاست و به اران رفت و از آنجا آمد به مغان، به اوجان آمد و در آنجا ساكن شد. نام اين مناطق را آذربايجان گذاشت. الف- در تركي قديم پسوند جمعي به شكل "-ه ن-ƏN " ويا "-ان-AN " موجود بوده است. مثلا در تركي قديم كلمه "ارƏR " به شكل "اره نƏRƏN " (مردان، جوانمردان) با استفاده از اين پسوند جمع بسته شده است. محتمل است نام بعضي از اقوام نيز با استفاده از اين پسوند جمع بسته شده باشد، مانند "آزان" به معني آزها (از قوم آز) و "خازاران" به معني خزرها (نام محله اي در شهر اورميه). عده اي كلمات "خيزان" و "اوغلان" در زبان توركي را نيز جمع با پسوند "–ان" كلمات "خيز" (قيز) و "اوغول" دانسته اند. در روايت برهان قاطع نيز "بايگان"، احتمالا فرم جمع قديمي كلمه "بيگ-به يگBƏYG " (به معني امرا و بزرگان) ويا "بايBAY " (به معني ثروتمند و غني) است. با اين فرض ميتوان چنين استنتاج كرد كه يا كلمه "به يگBƏYG " نخست به شكل "به يگه نBƏYGƏN " جمع بسته شده و سپس در اثر آنالوژي با فرم جمع "بايانBAYAN "، به "بايگانBAYQAN " تبديل گرديده است؛ و يا كلمه "بايBAY " نخست به شكل "بايانBAYAN " جمع بسته شده و سپس در اثر آنالوژي با فرم جمع "به يگه نBƏYGƏN "، به "بايگانBAYQAN " تبديل شده است. ب- "آذر" به معني بلند در اين روايت، احتمالا مخفف و محرف "اوجايئرUCAYER " به معني جاي بلند و يا فرم ديگري از "اوزه رÜZƏR " توركي به معني قسمت فوقاني و روئين و بالائي... است (اوزه ÜZƏ در توركي باستان به معني فوقاني و مرتفع است). تبديل صداي "ج" به "ز" (و "چ" به "س") در برخي از لهجه هاي توركي مانند تبديل "بنزه مك" به "بنجه مك" در بعضي لهجه هاي توركي آزربايجان، "جول" قاراچاي به "زول" در توركي بالكار (به معني راه) و تبديل "اجل" عربي به "ازل" در توركي قازان مشاهده شده است. ج- يكي ديگر از نشانه هاي قدمت اين روايت، ذكر فرم آغور (اوقور) باستاني به جاي اوغوز متاخر است. تبديل "ر" اصلي آلتائيك و توركي باستان به "ز" (مانند گٶر-گٶز، تور-توزاق، يور-يوز، ...) در زبان توركي پديده اي نو و مربوط به هزاره اخير است، "ر" اصلي كه در توركي به "ز" تغيير يافته، در زبانهاي مونقولي، ياكوت، چوواش و مجاري همچنان حفظ شده است. ذال معجمه، الف ممدود و هويت ملي: در خط و زبان توركي معاصر حرف و صداي "ذ" (ذال معجمه) وجود ندارد. عده اي بدين سبب و نيز به منظور تاكيد بر ريشه شناسي توركي نام آزربايجان و هويت توركي اش، بر نگارش اين نام به شكل "آزربايجان" تاكيد دارند. در طرف مقابل نيز، تاكيد بر كاربرد شكل "آذربايجان" از طرف نژادپرستان آريائي و قوميتگرايان افراطي فارس و نهادهاي رسمي دولتين پهلوي و جمهوري اسلامي، به منظور تاكيد بر پارسي بودن اين نام و مملكت و نفي هويت توركي آن است. (علاوه بر نگارش، تلفظ نام آزربايجان به دو زبان توركي و فارسي نيز متفاوت است. حرف اول اين نام به توركي كه در آن صداي "آ" ممدود و يا بلند وجود ندارد، با الف كوتاه (A-a) و به فارسي كه داراي صداي الف كوتاه نيست، با "آ" ي بلند و يا ممدود (Â-â) ادا مي شود). فرمهاي ديگر نام آزربايجان: در زبان توركي تلفظ صداي فتحه در ميان سه الف كوتاه در نام آزربايجان (AZƏRBAYCAN)، به لحاظ قانون هماهنگي اصوات ثقيل است. از اينرو اين نام در آزربايجان شمالي گاها به شكل آزيربايجان (AZIRBAYCAN) و در تركيه به شكل آزاربايجان (AZARBAYCAN) و يا آزئربئيجان (AZERBEYCAN) تلفظ مي شود. تبديل آزر به آزار (مانند ساوار، قاجار، آوشار) و يا به آزير (مانند سابير، يازير) در نام اقوام به لحاظ فونئتيك زبان توركي پديده اي قانونمند و مسبوق به سابقه تاريخي است. همچنين در نحوه نگارش نام آزربايجان بين پان ايرانيستها، قوميتگرايان فارس و نهادهاي دولتي جمهوري اسلامي و توركان از طرف ديگر تفاوت وجود دارد. در حاليكه گروه اول نام آزربايجان را، بويژه هنگام اشاره به آزربايجان جنوبي تعمدا به اشكال نادرستي مانند AZARBAIDJAN و AZARBAIJAN مي نويسند، توركان و آزربايجان اين نام را به شكل واحد و صحيح آن يعني AZERBAIJAN بكار مي برند. (گاها در منابع ارمني نام آزربايجان به شكل AZVERBAIJAN آورده مي شود. ZVER در زبان روسي به معني حيوان است) "آزر" (AZƏR- AZER) به جاي "آذري" (AZARY-AZARI-AZERI) در ريشه شناسي توركي نام آزربايجان چندين تئوري وجود دارد. در همه اين تئوريها (به استثناي روايت برهان قاطع كه آذر را به توركي به معني بلند شمرده است) وجود پسوند اسم تبار و قومساز "ار" در هجاي دوم اين نام مدافعه ميشود. كلمه "ار" ("آر" در توركي غربي و چوواش، "اير" در توركي شرقي، "هر" در توركي خلج٬ "يئر" در توركي ساري اويغور، "اور" در زبان سومري) (ER, ƏR, AR, IR, İR, UR, YER, HƏR) به معاني انسان، مرد، مردم، جوانمرد، قهرمان، سرباز، رزمنده و ....... است. اين كلمه در توركي باستان و قديم به عنوان پسوند براي ساختن نام اقوام، تبارها، گروهها و ايلات و طائفه ها نيز بكار رفته است. مانند قاجار، افشار، ساوار- سووار- سابير، يازه ر -يازر- يازير، آجار - آجير، تاتار، خزه ر- خزر، كنگر-كنگه ر، آوار-آپار، ماجار، ميشه ر، هونقار، بالخار- بالكار، خومار-خمر-خمار، بوله ر- بولقار- بلغار٬... (معادل پسوند باستاني نام قومساز "ار" در توركي مدرن پسوند "-لي"، "-لو" مي باشد. جالب آنكه "لو" به زبان سومري نيز به معني انسان و مرد است). برخي منابع ريشه شناسي٬ بخش دوم از نام گروههاي معروف به پروتوتورك مانند "كيمر-جومر، سومر" و حتي "توخار" را نيز همين كلمه "ار" دانسته اند. كاربرد "ار" در نام اشخاص و در نامگذاري گروههاي مختلف انساني در دوران توركان سلجوقي بويژه سلجوقيان غرب و حكومتهاي محلي تورك در آزربايجان و آسياي صغير٬ حتي در دوره عثمانيان بسيار رايج بوده است. به عنوان مثال: گون اري=گونري (مرد روز يا با توتم خورشيد)٬ قوم اري (مرد ريگزار٬ شخصي كه در دشت زندگي ميكند)٬ آغاج اري=آغاجري (انسان با توتم درخت٬ شخصي كه در جنگل زندگي ميكند)٬ داغ اري (شخص كوهستاني)٬ دويون اري٬ اؤلوم اري (محكوم به اعدام)٬ تورك اري=تركري (شخص تورك)٬ سو اري (شخص نظامي)، قز اري-غز اري (شخص منسوب به اوغوزها)، دنيز اري، قويون اري٬ يابان اري (بيگانه٬ شاخه اي از توركمانهاي جنوب حلب مهاجرت كرده به سيواس)٬ ايل اري (بومي٬ محلي)٬.... تئوري قوم آز-آزر: عده اي نام "آزر" را مركب از دو بخش "آز" و "ار" دانسته اند. در شماري از متون تاريخي پيش و پس از اسلام به اقوامي بنام "آز" و اسامي مشابه آن اشاراتي شده است. از جمله در سنگ نوشته هاي گٶك تورك (تون يوقوق)، چرم نوشته هاي تورفان، راحه الصدور (راوندي)، جامع التواريخ، صوره الارض (ابن حوقل)، مروج الذهب (مقدسي)، المسالك و الممالك (ابن خردادبه)، معجم البلدان، سفرنامه ابن بطوطه، ديوان لغات الترك (به شكل "آز كيشي"، يعني انسان آزي)، كتاب دده قورقود و ....... هنوز آشكار نشده است اين گروههاي متعدد قومي واحداند ويا هر كدام قومي جداگانه اند. همچنين در منشا تباري و زباني اين اقوام نيز مباحثه وجود دارد. در تاريخ و روزگار معاصر در ميان ملل تورك نيز (بولغار، تاتار، ازبك، قازاق، قيرقيز، باشقورد، آلتاي، توركمن، قاراچاي-بالكار، ....) به اقوام و تيره ها و در محل سكونت و حاكميت اين اقوام در ناحيه بسيار وسيعي در اوراسيا به نامهاي جغرافيائي بيشماري مي توان برخورد كه در نام خود عنصر "آز" ويا "آس" و مشابه آنرا داشته باشند. يكي از اين اقوام قومي پروتوتورك - آلتائيك در پيرامون درياي خزر بنام آز، آس، آسي (آسيانيها، آسيناها، ويا آلانهاي بعدي)، ياز و يا جاز (در زبانهاي اسلاوي) است. اين طائفه پروتوتورك در طول تاريخ خود با اقوام اسلاويان روابط نزديك انساني داشته كه خود را از جمله به شكل ازدواج مخصوصا ميان رهبران و روساي طوائف دو طرف جلوه گر ميساخته است. گروهي طائفه ياز -ياس - يازيق (YAZYG) را كه در نواحي مولدوايا و اوكرايناي فعلي مي زيسته و بر اقوام اسلاويان آن منطقه و اروپاي شرقي حكم مي رانده اند و از اجداد مجاريان بشمار ميروند را نيز منسوب به همين طائفه پروتوتورك "آز" دانسته اند. عده اي از محققين قوم قيرقيز را نيز منسوب به قوم آز دانسته و نام قيرقيز را به شكل "قيريق+آز" (چهل آز) تقطيع كرده اند. در سنگ نوشته هاي تون يوقوق، آزها وابسته به اقوام تورك، تورگيش و قيرقيزها شمرده شده اند. در اين سنگ نوشته ها علاوه بر تركيب "آز بودونAZ BUDUN " (قوم آز)، "آز ائلليكAZ ELLİK " (مملكت آز)، حتي تركيبي عينا به شكل " آز اريAZ ƏRİ " به معني "انسان منسوب به قوم آز" وجود دارد. طبق معتقدان اين تئوري، آزر كه نام آزربايجان از آن ماخوذ است نام حكومت ايلي و دولت قومي تورك در منطقه شمال غرب ايران، جنوب قفقاز و شرق كشور تركيه بوده كه قرنها پيش از ميلاد مسيح بر بسياري از اقوام و قبايل ديگر آن منطقه از جمله بر اوزها حكومت ميكرده است. پانصد سال پس از سقوط دولت آزان، در اين نواحي دولت ميديا تشكيل شده است. در عهد عتيق در آزربايجان و نواحي دور و نزديك ديگر در آسيا به نامهاي جغرافي به شكل آزار و ... مي توان برخورد كرد. از جمله شهر "آزار" بين اورميه و كركوك (قرن هشتم پيش از ميلاد)، ناحيه "آزار" در ايروان چوخورو (قرن اول)، معبد "آزاري" در جنوب ماد (قرن اول)، شهرهاي "آزارا" و "آزارابا" (آزر اوبا) در پيرامون درياي آزاق (قرن دوم) و .... عده اي نامهاي ارس (آر+از)، سلماس (سالم+از) حتي آسيا را با نام اين قوم مربوط دانسته اند. نام طائفه "آز" در زبان مونقولي به شكل آزوت و در متون فارسي به شكل "آزان" جمع بسته شده (راحة الصدور: اندر تاختن ملك آزان بر اوزان)، هرچند ممكن است كه اين شكل فارسي نبوده و جمع كلمه "آز" با استفاده از پسوند جمعساز توركي باستاني "-ان" بوده باشد (نگاه كنيد به بند الف از روايت مردمي برهان قاطع). در منابع عربي از زبان اين قوم بنام "الاذيه" (منسوب به قوم آز) و يا "الاذريه" (منسوب به قوم آزر) ياد شده است. بنابراين، ظن عده اي كه فرم "آذري" را مخفف كلمه آذربايجان دانسته اند، كاملا نادرست است. "آذري" مخفف نام آذربايجان نيست، "ي" آخر كلمه "آذري"، ياي نسبت بوده و "آذري" در زبانهاي فارسي و عربي بيگمان به معني "منسوب به آذر" است. تئوري قوم ياز-يازير: عده اي نام آزر را تخفيف نام طائفه باستاني توركي يازير (يازر-يازار- يازغير و يا يازقير) دانسته اند. اين نام به معاني كسي كه بر ممالك بسيار هجوم برده، آنها را تصرف نموده و بر آنها حاكم است؛ آنكه ديگران را وادار به اطاعت كردن ميكند، طائفه ساكن در دشت (يازي)، فرمانروا ويا صاحب ممالك بسيار و وسيع، بزرگ خلق .... آمده است. بسياري از قوم شناسان و زبانشناسان اين نام را به صورت يازي+ار به معني انسان دشتي تقطيع ميكنند، برخي نيز با تقطيع آن به شكل ياز+ار در صدد ايجاد ارتباط بين قوم ياز-ياس با قوم آز-آس فوق الذكر برآمده اند. يازير-يزر ويا يازرها مانند كنگرها٬ بلغار-بولقارها٬ سابير-ساوورها٬ خلج-قالاچها٬ آوار-آبيرها٬ خزرها٬ هون و آق هونها٬ قيپچاق-كومانها٬ پچنك-بجنه ها٬ بارسيل-بورچاليها، آغاج اري- آغاچري، هون٬ بون تورك، ساراقور٬ اون اوغور٬ اوقور و .... در زمره قديميترين گروههاي توركي شناخته شده پيش از اسلام در آزربايجان٬ ايران و آسياي صغير ميباشند. اين گروههاي توركي بويژه در دوره ساسانيان در بسياري از مناطق روستايي و شباني آزربايجان پخش شده و اسكان گزيده بودند. بخش آسياي ميانه اي يازرها در آخال تركمنستان كنوني، دولتي مستقل به پايتختي تاق و يا تاق يازير تاسيس نموده اند. يازيرها در دوره اسلامي به عنوان يكي از طوائف ٢٤ گانه اوغوز، از شاخه بوز اوخها (تير خاكستري) و از فرزندان آيخان شمرده ميشدند. پس از حمله مونقول، آنها در موجي دوم به نواحي گوناگوني از جمله آزربايجان و آسياي صغير (در اطراف ايسپارتا و بورسا) پراكنده شده اند. تئوري قوم كاس-قاز: گروهي از محققين، نام آزر را تخفيف قاسر-قاسه ر و يا قازر-قازه ر ماخوذ از نام طائفه باستاني توركي كاس- قاس- قاز، .... دانسته اند. (قاسر: قاس+ار، قازر: قاز+ار، آزر: آز+ار). قاسهاي ساكن در غرب درياي خزر و قفقاز، همچون توركهاي خزر قومي جزيره نشين و با چشماني آبي رنگ و موهايي بلوند توصيف شده اند. نام اين قوم در ريشه شناسي نام ملت "قازاق" و كلمات "قفقاز"، "قزوين" و "كاسپي" نيز مطرح گرديده است. (برخي از محققين مانند محمود كاشغري در ديوان لغات الترك، نام شهر قزوين آزربايجان را با نام قاز، دختر افراسياب مرتبط دانسته و آنرا به شكل قاز+اويون و يا بازيگاه قاز، دختر افراسياب ريشه يابي كرده اند: "كوز- قاز " نام دختر افراسياب "خاقان" بنيادگزار خاندان سلطنت "خان"ها، "تگين" ها و "تريم" ها، و پدر قاز، بارمان، و بارس قان كه هر كدام به نام خويش شهري پي افكندند مي باشد. شهري كه به اسم "قاز" نامگذاري شد شهر قزوين در آزربايجان ايران، كه اصل آن " كاز اويني- قاز اوينو" (به تركي بازيگاه قاز) مي باشد است، زيرا كه وي در آنجا ساكن بود و بازي مي نمود). طبق اين تئوري نام قازاق به شكل قاسوق (قاس+اوق) و يا قاساخي (قاس+آخي)، و نام اروپائي درياي خزر، كاسپي به شكل قاس+پي تقطيع ميشوند. (براي پسوند –پي به تئوري آز+ار+باي+قان مراجعه كنيد). كلمه قز-قاز-قاد-كاس-كاد، ريشه كلمه "قايا"ي توركي امروزي به معني صخره، در توركي و ديگر زبانهاي آلتايي به معني صخره، كوه صخره دار و شيب تند ميباشد. (در متون اورخون، "قاديز" به معني پرتگاه صخره اي است). تئوري قوم خزر: عده اي نام "آزر" را با قوم توركي "خزه ر" مرتبط دانسته اند. نمونه متاخر جالبي از اين دست، شاعر ملي تركمن ماخموت قولي پراغي است كه در اشعار خويش از آزربايجان به شكل "خزه ربايجان" نام برده است. وي ميگويد: "من گزميشه م ائيران`ي، خزه ربايجان`ي". در فولكلور تركمني نيز از آزربايجان به شكل خزربجان و خزيربيجان ياد مي شود. از اين نمونه ها ارتباط نام آزربايجان با توركهاي باستاني خزه ر استنباط مي شود. علاوه بر اين، برخي از محققين، بر اين اعتقادند كه گاسپي و خزر هر دو نام يک واحد ائتنيك هستند که در سواحل شمال و شمال غربی دريايی که در زبانهاي گوناگون نامهای آنها را به خود گرفته، زندگی می کرده اند. اين محققين گاسپی و خزر هر دو را از ريشه گاس، خاس، خاز فوق الذكر دانسته و بر آنند که اين دو نام با افزوده شدن دو علامت جمع "پی" ايلامي و "ار" توركي به دو صورت مذکور در آمده اند. برخي از محققين نام "خيزير" پيغامبر افسانه اي –شخصيت ميتولوژيك كه در جهان تورك بنام وي دو عيد مردمي برگزار مي شود (خيدير نبي بايرامي و خيديرائللئز بايرامي) را نيز مرتبط با خزه رها و در نتيجه مرتبط با نام آزربايجان دانسته اند. "ملت تورك آزر"، "قوم فارس آذري" كلمه و تركيب "آذري ÂŻƏRÎ" هم به لحاظ املاء (داشتن ذال معجمهŻ )، هم به لحاظ دستور زبان (داشتن ياي نسبيت فارسي-عربي-Î )، هم به لحاظ تلفظ (تلفظ با "آ" ممدود فارسيÂ ) و هم به لحاظ مفهومي (ارتباط با آذر و آتش فارسي) تركيبي فارسي و غيرتوركي است. در املا توركي معاصر حرف و صداي "ذ" (ذال معجمهŻ ) و در زبان توركي معاصر علي القاعده صداي "آ ممدود Â" وجود ندارند. (براي الف ممدود فارسي و الف كوتاه توركي به بحث باي بك و بابك زيرين مراجعه كنيد). پسوند "ي-Î " در آخر كلمه نيز ياي نسبيت فارسي-عربي است. اين "ي" فارسي به شكل كشيده و ممدود "Î" ادا ميشود كه بر خلاف فونئتيك توركي كه در آن صرفا "ي" كوتاه "İ" وجود دارد است. البته عده اي از مدافعين توركي منشا بودن نام آزري، اين نام را داراي تركيب توركي "آز اري" به معني انسان آز و نه تركيب فارسي آزري به معني منسوب به آزر قبول مي كنند. اما اين نظريه مبتني بر حدس و گمان، غير منطقي و ناپذيرفتني است و از نظر لغوي هم قابل قبول نيست. چرا كه در زبان توركي تركيبات به شكل "نام قوم خاص+ اري"، به معني فردي منسوب به آن قوم خاص (تورك اري يعني فرد منسوب به قوم تورك)، و تركيبات به شكل "نام قوم خاص+ار" به معني ايل و يا گروه خاص بكار رفته است مانند تاتار به معني قوم تاتار و همه ديگر نامهاي اقوام تورك در تاريخ كه با تركيب ار ساخته شده اند (قاجار، افشار، ساوار- سووار- سابير، يازه ر -يازر- يازير، آجار - آجير، خزه ر- خزر، كنگر-كنگه ر، آوار-آپار، ماجار، ميشه ر، هونقار، بالخار- بالكار، خومار، بوله ر- بولقار- بلغار). تنها استثناء در اين مورد نام قوم آغاج اري است كه اين تركيب ويژه نه به معني فرد منسوب به قوم، بلكه به معني خود قوم بكار رفته است. بدين ترتيب حتي اگر "آزر" به عنوان نام قومي تورك پذيرفته شود، تركيب "آذري" تركيبي صد در صد فارسي است و شايسته نيست براي ناميدن يك قوم و يا ملت تورك بويژه از طرف خود آن ملت و يا قوم تورك بكار رود. چنانچه در تاريخ نيز هرگز تركيبي فارسي براي ناميدن هيچ قوم تورك بويژه از طرف خود آن قوم بكار نرفته است. اين كه يك ملت نام ملي خود را به زبان ملت ديگري- آنهم زبان ملتي كه نخبگان و سياسيونش قصد محو و نابودي آن را دارند و عينا با نامي كه آنها براي وصول به اين مقصد از آن استفاده مي كنند يعني آذري- بنامد به جز بي هويتي، ناخودآگاهي ملي و بي احترامي به خود نام ديگري ندارد. كساني كه بخش آزر در نام آزربايجان را منسوب به قوم توركي "آز" و يا "آزر" (ويا قاسرها، يازرها، خزرها) مي دانند و طالبند كه اين نام را به جاي نام تاريخي ملت تورك در ايران و آزربايجان بكار برند شايسته مي بود كه اقلا در زبان فارسي آنرا به شكل "ملت آزر" (به جاي قوم آذري)، "آزرها" (به جاي آذريها)، "زبان آزري" (به جاي زبان آذري) و يا "توركي آزر" (به جاي تركي آذري) بكار برند. در زبان توركي نيز تركيبات مذكور ميبايست به شكل "آزر ميللتيAZƏR MİLLƏTİ " (به جاي آذري ميللتي)، "آزرلرAZƏRLƏR " (به جاي آذريلر)، "آزر ديليAZƏR DİLİ " (به جاي آذري ديلي)، "آزر توركجه سيAZƏR TÜRKCƏSİ " (به جاي آذري توركجه سي) و يا "آزرجهAZƏRCƏ " (به جاي آذريجه) بكار برده شوند. (تعويض نام ملي و تاريخي ملت ترك ساكن در آزربايجان و ديگر نقاط ايران و قفقاز با نامهاي ملي ساختگي مانند آذري و آذربايجاني، اقدامي بسيار نادرست و ضدملي است كه هم اكنون در جمهوري آزبايجان نيز طرفداراني پيدا كرده است. فرهنگيان و روشنفكران تورك مي بايد در مقابل اين تمايل و روند منحرف و ضد ملي به شدت مقاومت كنند) "اورميه" به جاي "اروميه" منابع فارسي، كردي و ارمني نام شهر اورمو (اورميه) را به شكل "اروميه" و منابع توركي و آزربايجاني اين نام را در زبان فارسي به شكل "اورميه" و به زبان توركي مطابق با تلفظ مردم به شكل "اورمو" مي نويسند. گروه دوم معتقد به توركي بودن نام اورمو و در نتيجه اورميه و همريشگي احتمالي آن با اسامي شهرهايي مانند اور و اوروك (از تمدن سومري)، اورگنج (دو شهر در ازبكستان و تركمنستان) و اورومچي (در تركستان چين، بئش پاليق سابق) اند. تئوري سومري نام اورميه: مدافعين اين تئوري، نام اورميه را به شكل "اور(و)+ مو" (URU+MU)و يا "اور(و)+مه" (URU+ME) تقطيع مي كنند. ١- "اوروURU " در زبان سومري كه از طرف عده اي زباني خويشاوند با زبان توركي و يا پروتوتورك در نظر گرفته مي شود، به معني شهر و آبادي است. نام دو عدد از مهمترين شهرهاي سومري "اور" (المقير فعلي در جنوب بغداد) و "اوروك" (ورقه فعلي) بوده و احتمال داده مي شود نام كشور عراق نيز يادگار كلمه اوروك سومري باشد. (اوروق و يا اوروغ در تركي به معني قبيله و يا گروه انساني خويشاوند و در تركي معاصر به شكل اويروق به معني تابعيت و شهروندي است). ٢- "موMU " در زبان سومري (معادل شامو در زبان آكادي) به معني بهشت و يا بخشي از آسمان-بهشتها و شايد به معني باران است. "مهME " نيز در اين زبان به معني معيارها و نرمهاي فرهنگي و يا پرچمها و نشانه هاي اين نرمها مي باشد. بنابراين "اوروموURUMU " به زبان سومري به معني "شهر بهشتي"، "شهر باران" و "اورومهURUME " به معني "شهر فرهنگ، شهر بافرهنگ" مي باشد. نام اورومو به معني شهري بهشتي با باور رايج در ادوار باستان مبني بر قرار داشتن باغ عدن در آزربايجان –تبريز همخواني تمام دارد. تئوري اورال –آلتائيك نام اورميه: در زبانهاي مخلتف اورال-آلتائيك نامهاي جغرافي متعدد مشابه با نام اورميه وجود دارند. اين نامها را ميتوان به دو دسته جداگانه، يكي با معاني مكان و مقر و ديوار و ديگري با معاني زيبا و شاد و شوق و ... تقسيم كرد: ١- بن "اورUR " در زبان توركي باستان به معني مكان و مقر و... و "اٶرو-هٶروÖRÜ-HÖRÜ " به معني ديوار درهم تنيده است. ("اورUR " به سومري به معني انسان است). كلمات اورتا (وسط)، اوردو (قرارگاه خاقان و ارتش)، اورون (مقام، مكان)، اورناماق (جاي گرفتن)، اورلاتما (اسكان دادن)،... در زبان توركي و بنا به شماري از صاحبنظران كلمات يورد و يا يئر نيز از همين ريشه اند. ٢- در زبانهاي اورال-آلتائيك تركيبات متعددي وجود دارند كه يادآور نام اورميه اند. در همه اين نامها معاني شادي، زيبائي، ذوق و شوق و الهام بخشي مستتر است: الف- در زبانهاي مونقولي كلمات اورماURMA ، اورامURAM ، اورمانURMAN ، اورماسURMAS ، اورمURM ، اوروما URUMUو .... به معاني روحيه، الهام، شوق و ذوق ميباشند. نام شهر اورومچي URUMÇİ ويا اورونچي URUNÇİاويغورستان (تركستان چين) نيز كلمه اي مونقولي (لهجه باستاني مربوط به دو هزار سال پيش) است. در اين تركيب اورو URU به معني زيبا و مچي MÇİ به معني مرغزار و كشتزار است. ب- در زبانهاي اوراليك (فينو اوگوريك مخصوصا در زبان مجاري) اٶرٶم-اٶرٶل ÖRÖM-ÖRÖLبه معني شادي و نشاط است (زبانشناسان اين نامها را ماخوذ از زبان توركي دانسته اند). ج- در توركي باستان، اورينÖRİN, ÜRİN ، اورون ÜRÜN و اورگونÜRGÜN همه به معني شاد و شاداب بودن. بنابر اين نظريه، نام اورميه كلمه اي اورال آلتائي به معني مكان زيبا و شادي بخش است. تئوري تلفظ مردمي: عده اي نيز نام اورميه را ناشي از تلفظ توركي "روميه" و يا "رومي" ميشمارند. طبق اين نظر، از آنجائيكه صداي "ر" در اول كلمات اصيل توركي نمي آيد، براي رفع اين صدا از اول اين چنين كلمات وارده از زبانهاي خارجي، صداي "او" و يا "اي" به اول آنها (مانند ايره حيم به جاي رحيم و .....) افزوده مي شود. چنانچه واژه هاي "روم" و "روس" در توركي مردمي به شكل "اوروم" و "اوروس" تلفظ ميشوند. نام شهر "اورفا" در تركيه نيز طبق همين قاعده و از افزودن صداي "او" به اول نام قديمي اين شهر "روبا" حاصل شده است. نام دومين شهر آزربايجان اورمو-اورميه، چه از ريشه توركي- اورال آلتائيك اروم-اورون، چه از تلفظ توركي "روميه" و چه از ريشه سومري اورومو-اورومه گرفته شده باشد، شكل "اورميه" مانند خود اين شهر، داراي بار و هويت توركي است و شايسته است كه در زبان فارسي نيز به جاي فرم غيرتوركي اروميه بكار رود. "باي بكBAYBƏK " توركي به جاي "بابكBÂBƏK " فارسي در باره مليت و تبار "باي بك" قهرمان آزربايجاني ميان فارسان و توركان مناقشه اي وجود دارد. گروه نخست وي را ايراني تبار و حتي فارس و گروه دوم او را تورك مي پندارند. اين مناقشه به ريشه يابي نام وي نيز سرايت كرده است. گروه نخست نام وي را به شكل بابك نگاشته، با الف ممدود و يا فارسي Â تلفظ ميكند و از ريشه پاپك ايراني مي داند، حتي برخي از ايشان گامي فراتر نهاده و بين نام پاپك و آزربايجان به شكل آتورپاپكان ارتباط برقرار كرده اند، در حاليكه گروه دوم نام وي را به شكل "باي بك" توركي نگاشته و با الف توركي و يا كوتاه A تلفظ مي كند. تبار و مليت اين شخصيت تاريخي و ريشه يابي نام وي هر چه باشد، فرم "بابكBÂBƏK " كه با الف ممدود و كشيده ادا مي شود، ظاهر و هويتي فارسي و غيرتوركي دارد. در زبان توركي معاصر صداي الف كشيده وجود ندارد و تنها در مواردي بسيار استثنائي در كلمات وارده از زبانهاي خارجي مانند فارسي و عربي (تاريخTÂRİX ، جاويدCÂVİD ، آيت ÂYƏT، عاديÂDİ ، عالي ÂLİ... ) حفظ شده و بكار مي رود. الف كشيده در اينگونه كلمات عموما طبق فونئتيك زبان توركي به شكل كوتاه تلفظ ميشود، مانند بازار فارسي BÂZÂR كه به شكل بازارBAZAR تلفظ مي گردد. وجود الف كشيده در اين قبيل كلمات علامت و دليلي آشكار بر فارسي و غيرتوركي بودن اين كلمات است. تلفظ نام بابك با الف كشيده فارسي در زبان توركي، علاوه بر اذعان به فارسي و غيرتوركي بودن اين نام، بي اعتنائي آشكار به فونئتيك زبان توركي است. در زبان توركي نيز مانند هر زبان زنده ديگر نامهاي اشخاص بويژه نامهاي شخصيتهاي تاريخي مي بايست بر اساس قواعد و فونئتيك زبان توركي نگاشته و تلفظ شوند. چنانچه به عنوان نمونه نام آدم، قرايوسف، خضر، محمود، اسماعيل و.... در زبان توركي به شكل آدام، قارايوسوف، خيدير، ماحميد، ايسماعيل و ... نوشته و تلفظ ميشوند. در اين مورد نيز، مي بايست اين نام در زبان توركي: - يا با الف كوتاه به شكل BABƏK تلفظ گردد (كه احدي از توركان بنا به ضرورتهاي قانون هماهنگي اصوات آنرا چنين تلفظ نمي كند)، - يا بنا به قانون هماهنگي اصوات به "باباك-باباق" (BABAK-BABAQ - مانند تبديل آدم عربي به آدام توركي) و يا "ببه ك" (BƏBƏK- مانند تبديل "حياط" عربي به "حه يه ط" توركي) تبديل گردد (هيچكدام از دو فرم باباك-باباق و ببه ك در زبان توركي به عنوان اسم شخص بكار نرفته اند)، - و يا با افزودن "ي" به الف كوتاه به شكل "باي بك BAYBƏK " تلفظ گردد. (الف ممدود به ديفتونگ آي تبديل شود) في الواقع اين شكل اخير يعني "باي بك" شكلي است كه در ميان توركان از ديرباز (توركان باستاني بولغار) و امروز نيز (توركان معاصر تاتار، تركيه، آلتاي، تووا،....) به عنوان اسم شخص رايج است. در اين نام و فرم توركي، "باي" به معني غني، ثروتمند و محتشم؛ "بك" به معني امير، عاليرتبه، بزرگ و ... و كل نام تركيبي "باي بك" به معني امير محتشم است (براي اطلاعات بيشتر در معاني باي و بك به تئوري آز+ار+باي+قان مراجعه كنيد). "قاشقاي" و "قاراي" به جاي "قشقائي" و "قرائي" همانگونه كه در باره ماهيت فارسي تركيب آذري گفته شد، تركيبات قشقائي (نام بزرگترين اتحاديه ايلي دياسپوراي توركان آزربايجاني ساكن در ايران) و نيز ايل قرائي، هويتي فارسي دارد. در هر دوي اين نامها "ي" نسبيت فارسي به نام ايلي تورك افزوده شده و تركيب فارسي حاصل به جاي نام اصلي ايل بكار رفته است. اين سبك از آنجا كه نام اين ايل را از كلمه اي توركي (قاشقاي، قاراي) به تركيبي فارسي (قشقائي، قرائي) تغيير مي دهد كاملا نادرست است. قشقايي و قرايي (نه قشقائي و قرائي) تنها مي تواند به هنگام اشاره پديده اي منسوب به اين دو طائفه تورك در زبان فارسي بكار روند و نه به جاي نام آنها، مانند شعراي قشقايي (به معني شعراي قاشقايها، آداب قرايي به معني آداب قارايها و ...). علاوه بر آن حرف "ئ" در الفباي توركي صرفا صداي كسره مي دهد و كار برد آن به جاي حرف "ي" در كلمات توركي ناشايست است. با تفاصيل فوق نگارش صحيح نام اين دو طائفه توركي، قاشقاي و قاراي (به جاي قشقائي و قرائي) است. فارسي (FARS, FARSI) و پارسي (PERS, PERSIAN) قوم فارس و زبان فارسي، با اقوام و زبان باستاني پرس، پارس، پارسي و پرشين عينيت و رابطه مستقيمي ندارد. ايندو٬ به لحاظ زباني، ديني، تبار-نژادي و فرهنگي دو آنتيته تماما جداگانه اند. پارسي، زباني ايراني باستاني و منقرض شده است؛ پارسها قومي از ايراني زبانهاي باستانند كه مدتها قبل از آنكه از صحنه روزگار حذف شوند به دين زرتشتي در آمده بودند. تبار پارسهاي باستان نيز آميخته اي از اينديك و مونقولوئيد (فيزيوتيپي شبيه هنديان امروزي) بوده است. (شايد بتوان پارسييان زرتشتي مهاجرت كرده به شبه جزيره هندوستان را باقيمانده پارسيان باستان به شمار آورد٬ البته عده اي اين تئوري را نيز رد نموده اند). در حاليكه زبان و خلق و مذهب فارس امروزه پديده هائي جديد و كاملا نوظهور در ايران اندּ توده فارس زبان امروزي ايران از هر جنبه بين قرون ١٦-٢٠ و در دوره صفوي- قاجار- پهلوي فرم امروزي را به خود گرفته است. اين خلق با تركيب نژادي-تباري٫ فرهنگ و مذهب امروزي آن گروهي نامتجانس و نوظهور است. فارسها به لحاظ نژادي گروهي ناهمگن مركب از رگه هاي مديترانه اي پروپر٬ مونقولوئيد٬ اينديك و حتي نئگروئيد ميباشند. قوم فارس امروزين به لحاظ تباري تركيبي از اكثريت بوميان باستان غيرايراني منطقه، بازماندگان منسوب به پرسها و ديگر اقوام مهاجر ايراني زبان (عمدتا از شرق٬ از افغانستان كنوني)، بوميان و مهاجرين تورك (از شرق٬ از شمال و از غرب)، بوميان و مهاجرين عرب و سامي (عمدتا از جنوب غربي) است. بنابراين گروههاي مختلف فارس زبان ساكن در ايران كه امروزه با نام قوم فارس از آنها ياد ميشود در حقيقت ملقمه اي از گروههاي مخلتف تباري و زباني اند كه به مرور زمان با غلبه زبان فارسي دري دربارها و شاعران و مهاجرين افغانستاني، پذيرش علايق مذهبی توركان غلات قزلباش آزربايجاني و تركيه اي به شكل دگرگون و فارسي شده شيعه امامي و اخذ مظاهر فرهنگي٬ آداب و سنن٬ جشنها و اعياد و خط از اعراب و بوميان و توركان و مهاجران ايراني زبان ديگر به صورت قوم فارس (زبان) پا به عرصه وجود گزارده اند. حتي مذهب شيعه امامي كه يكي از اساسي ترين ستونهاي هويتي قوم فارس امروز را تشكيل ميدهد٫ نيز در سايه توركان قزلباش آزربايجان و تركيه به مذهب ملي قوم فارس تبديل شده است. توركها از اين جهت نقشي بي بديل در بوجود آمدن خلق فارس بازي نموده اند. زبان فارسي امروزي و رايج در ايران با ۶۰٪-۸۰٪ كلمات عربي، زباني ژارگون-كرئول (jargon-kreol)مانند اوردو است. اين زبان آميخته اي از زبانهاي ايراني وارد شده به داخل مرزهاي كنوني ايران كه منشاشان در افغانستان و تاجيكستان كنوني قرار دارد با ديگر زبانهاي ايراني غيرفارسي (سغدي، خوارزمي و راجي و ּּּ)٬ زبان عربي٬ توركي و ديگر زبانهاي بومي ايران است. كاربرد پرشين-پارسي براي قوم و زبان فارسي٬ قائل شدن به خلوص تباري و نژادي فارس زبانهاي امروزي و يا اعتقاد به پاكي و عدم اختلاط اقوام پارسي باستان در طول دو هزار سال گذشته؛ ناديده گرفتن تاريخ و فعل و انفعالات دو هزار ساله٬ تحريف آن و گفتماني پان ايرانيستي- نژادپرستانه براي ايجاد سابقه و هويتي تاريخي براي اين گروه زباني نوظهور و تصاحب هويت و ميراث تاريخي پارسها توسط فارس زبانان امروزي است. يكي نشان دادن خلق نوظهور فارس با تركيب نژادي و مولفه هاي هويتي فرهنگي و مذهبي ويژه اش، با اقوام پرس باستاني از بي اساسترين جعليات افسانه سازان دولتي فارس در تاريخ ميباشد. در ايران امروز نه زباني به اسم پارسي و نه قومي به اسم پارس و يا "پرشين" وجود ندارد، بنابر اين ميبايست اكيدا از بكار بردن نامهاي پارس و پرس و پرشين به جاي فارس و فارسي بويژه در زبان انگليسي اجتناب نمود. جعفري و شيعه (امامي) يكي از مهمترين ناآگاهيها ويا بدآگاهيا در باره ملت تورك ساكن در ايران، آزربايجان و عراق، يكي انگاشتن مذهب اين ملت با مذهب قوم فارس است. اين يگانگي و اشتراك مذهبي فرضي و غيرواقعي توركها و فارسها، از طرف دولت ايران و قوميتگرايان فارس به عنوان يكي از اساسي ترين ابزارهاي آسيميلاسيون ملت تورك در قوم و فرهنگ فارس بكار مي رود. حال آنكه ديرزماني است در عالم و تاريخ تشيع – اقلا در سطح مردمي و معتقدان و مومنين- دو قرائت كاملا متفاوت توركي و فارسي-عربي از شيعه دوازده امامي (اثني عشري) به ترتيب به نامهاي جعفري و امامي (و يا مختصرا شيعه، شيعي) فرم گرفته است. در گذشته- و امروز در جامعه فارس- فرق بين جعفري و شيعه امامي دانسته نبود و ايندو اغلب مترادف يكديگر و يا حتي به شكل مذهب جعفري امامي بكار ميرفتند. اما امروزه به طور روز افزوني تناظر و عينيتي بين شيعه، شيعه امامي و امامي از سويي و بين هر سه اينها و فارسيت و قوميتگرائي فارسي از سوي ديگر ايجاد شده است. به طوريكه هرجا كه شيعه و يا امامي گفته مي شود مراد صرفا شيعه امامي فارسي و نه فرم توركي آن يعني جعفري است. مذهب شيعه و يا امامي مذهبي است كه فارسها و برخي ديگر از اقوام ايراني زبان منسوب به آن ميباشند. قرائت امامي كه قرائت فارسي -عربي شيعه دوازده امامي اورتودوكس است، به شدت متاثر از آئينهاي ايراني باستان مانند زرتشتيگري است و در همسوئي با آن بر اصل معصوميت امامان و ولايت طبقه روحانيت شكل گرفته و در آن صنف روحاني و مجتهد از قدرت، اهميت و قداست ويژه اي حتي عصمت برخوردار است. در مذهب شيعه (امامي) اختلاط دو نهاد دين و دولت و حاكميت و تسلط صنف روحاني بر حكومت و دولت، اصلي اساسي است. اين مذهب همان است كه در تاريخ معاصر در برخي از شخصيتهاي فارس مانند ملامحمد باقر مجلسي، فضل الله نوري، مدرس، كاشاني، بروجردي، حائري، نواب صفوي، خميني، خزئلي، مطهري، مصباح يزدى، طبسى، جنتى، خاتمي، عسكراولادى، شريعتي، رجوي٬ پيمان٬ سروش، رفسنجاني، خامنه اي... مجسم شده است. تبعيض گسترده بر عليه زنان و تلقي انسان درجه دوم بودن آنها، باز در همسوئي با آئينهاي باستاني ايراني و زرتشتي (مانند سنن ايراني-زرتشتي چادر، تعدد زوجات، صيغه، پست و ناپاك شمردن ذاتي زنان)، از مشخصات اصلي مذهب شيعه (امامي) فارسي است. مذهب جعفري نيز مذهبي است كه امروزه توركهاي شيعي ايران٬ خاورميانه و قفقاز، در تركيه، ايران، آزربايجان و عراق بر آنند و خود را منسوب به آن ميدانند. چهارچوب قرائت توركي مذهب جعفري توسط نادرشاه افشار مشخص شده است. اين مذهب ابتدائا همان مذهب شيعه امامي بود كه وي آنرا به سطح يك مذهب فقهي مستقل تنزل داده است: ١- مذهب جعفري، به عنوان مذهب حقه پنجم اهل سنت و جماعت، در فروعات مقلد طريقه و اجتهاد امام جعفر صادق است. ٢- در مذهب جعفري مسجد و دين حوزه اي شخصي بوده و مي بايد از در هم آميزي مسجد- دين و دولت اجتناب نمود. ٣- در مذهب جعفري، از امهات مذهب شيعه مانند ولايت و عصمت امامان و روحانيون خبري نيست. ٤- در مذهب جعفري، صنف خادمان دين (معادل صنف روحاني و يا روحانيت در مذهب شيعه امامي) فاقد قداست و امتيازات ويژه بوده، عنصر مركزي نيست. ٥- بنا به اين مذهب، صنف خادمان دين مطلقا ميبايست تحت كنترل حكومت عرفي و غيرديني لائيك عمل نمايد. ٦- حوزه عمل خادمان ديني منحصرا محدود به مسائل عبادي و خدمات فقهي است. اين گروه حق و صلاحيت دخالت در امور حكومتي و دولتي را ندارد. ٧- در مذهب جعفري نظريه ولايت فقيه، پارسيگري افراطي روحانيون طراز اول فارس و غير آن، بدعت شمرده مي شودند. ٨- در مذهب جعفري، همسو با اسلام مردمي و فرهنگ توركي، برابري زن و مرد اصلي اساسي است. اكنون توركهاي آزربايجاني تركيه و جمهوري آزربايجان بدرستي خود را جعفري ناميده و بعضا با اصرار به امامي نبودن خود و به متفاوت بودن مذهب خويش از مذهب شيعيان امامي (فارس و عرب) تاكيد مي كنند و بدرستي ادعا مي نمايند كه صرفا جعفري بوده و شيعي (به معني امامي فارس) نمي باشند. اين روند تمايز و تبرا از شيعه در ميان توركان، پس از تاسيس جمهوري اسلامي در ايران و به حاكميت رسيدن نظريه بدعت آميز ولايت فقيه، آميخته شدن حاكميت روحانيون شيعي امامي فارس در ايران با قوميت گرايي افراطي فارسي، باستانگرائي پارسي و آريائيگري نژادپرستانه، اتفاق استراتژيك و همه جانبه بنيادگرايان و روحانيت طراز اول شيعي فارس با نيروهاي ضدتوركي - ضدشيعي- ضداسلامي ارمني، يوناني، روسي و چيني بر عليه توركان، تضييقات گسترده بر عليه فرهنگ و سنن توركي و از جمله تضييق حقوق زنان و گسترش تصويري بسيار ناخوشايند از اين رژيم فارسگرا در ميان توركان منطقه تشديد شده است. با توجه به نكات فوق و از آنجا كه بين دو قرائت جعفري توركان و شيعي فارس-عربي تفاوتهاي ماهوي بويژه در عرصه هاي سياسي و اجتماعي وجود دارد، مي بايد از يكي انگاشتن مذهب دو ملت تورك و فارس و مخصوصا شيعه ناميدن توركان ايران و آزربايجان اجتناب كرد. توركان آزربايجان و ايران بر مذهب جعفري و فارسها بر مذهب شيعه اند. "توركجه" (TÜRKCƏ) و "توركچه" (TÜRKÇE) ملل تورك و يا مللي كه زبانهايشان در خانواده زبانهاي توركي قرار مي گيرد همه داراي نام ملي مخصوص به خود مانند تركمن، تاتار، اويغور، قيرقيز، اوزبك، قزاق و ... اند. در ميان اين ملل دو ملت هستند كه داراي نام ملي تاريخي مشترك به شكل "ترك" و يا "تورك" مي باشند. اينها ملت تورك ساكن در ايران-آزربايجان-عراق و ملت تورك ساكن در تركيه-قبرس-شبه جزيره بالكان است. مساله نامگذاري اين دو ملت خويشاوند و زبانشان كه هر دو لهجه يك زبان واحد به نام توركي هستند همواره معضلي بوده است. در غرب تمايلي وجود دارد كه زبان گروه اول را تركي آزربايجاني، آزربايجاني و يا آزري و زبان گروه دوم را به نام تركي بنامند. اين مشكل در زبان توركي نيز وجود دارد. اخيرا يكي از نويسندگان تورك (سايت-وئبلاق تورك دونياسي) راه حلي بسيار بديع و قطعي براي رفع اين مشكل پيشنهاد كرده است. او اين دو نام را به همان شكلي كه متكلمين بدانها خود آنها را مي نامند، ناميده است، يعني تركي آزربايجاني را به شكل توركجه (TÜRKCƏ) و تركي تركيه را به شكل توركچه (TÜRKÇE). بدين ترتيب مساله نامگذاري اين دو لهجه بسيار نزديك زبان توركي اقلا در زبان توركي به طور قطعي حل خود را يافته است. "توركمان" (TÜRKMAN-TURCOMAN) و "تركمن" (TÜRKMEN-TURKMEN) توركمان و تركمن دو ائتنونيم با ريشه مشترك اما معاني و مصاديق مخلتف اند. تركمن (جمع عربي آن تراكمه) نام ملتي از ملل تورك ساكن در جمهوري تركمنستان در آسياي ميانه و برخي نواحي پيرامون آن است. زبان اين ملت جزء شاخه شرقي توركي اوغوزي است. اما توركمان كه جمع عربي آن تركمه است، ائتنونيمي مربوط به توركان آزربايجاني است. زبان همه گروههاي تاريخي و يا معاصر داراي نام توركمان، جزء شاخه شرقي توركي اوغوزي غربي يعني توركي آزربايجاني است. نام توركمان در تاريخ و عصر حاضر دو معني مشخص داشته است. توركمان به لحاظ تاريخي نام گروهي ائتنوقرافيك (ايل واحد و يا ايلات متعدد) از تركان آزربايجاني است. گروههاي آزربايجاني قزلباش در آسياي صغير-خاورميانه بويژه آن ايلاتي كه بر عليه دولت عثماني قيام ننموده اند، براي تمايز بين خويش و تركمنهاي همتبار و هم ريشه ساكن در آسياي ميانه، خود را توركمان ميناميده اند. در منابع تاريخي، دولتهاي تاسيس شده توسط اين گروهها مانند دول تورك-آزربايجاني قاراقويونلو، آغ قويونلو، صفوي، افشار و قاجار با نام دولتهاي توركمان شناخته ميشوند. اما منابع فارسي اين دولتهاي توركي- آزربايجاني توركمان و ايلات موسس آنها را به منظور نقي هويت توركي و آزربايجاني ايشان به نادرستي و عمدا تركمن مي خوانند. ائتنونيم توركمان در كاربرد معاصر به منظور ناميدن دياسپوراي تركان آزربايجاني در كشورهاي عربي عراق، سوريه، لبنان، اردن و بخشهائي از تركيه بكار مي رود. هرچند به جاي اين نام كه منحصرا در مورد دياسپوراي تركان آزربايجاني در كشورهاي عربي بكار ميرود بهتر است نام تورك بكار برده شود. نام مربوط تركمه نيز نام واحد ائتنيك مشخصي متعلق به توركان آزربايجاني در قفقاز، ايران و شرق تركيه است. با توجه به آنچه كه گفته شد به هنگام اشاره به دياسپوراي توركان آزربايجاني در عراق و ... و همچنين شخصيتها، ايلات و دولتهاي آق قويونلو، قاجار، افشار، صفوي و ... آن مي بايد از فرم توركمان استفاده نمود و شكل تركمن را منحصرا براي ملت ساكن در تركمنستان و نواحي پيرامون آن بكار برد "مونقول" (MONGOL)، "موغول" (MOĞUL-MOGHUL) و "موغال" (MUĞAL-MUGHAL) در قرون ١٤ و ١٥ ميلادي دول و خاندانهاي موغولي ايلخاني (جلايري)، هلاكوئي (ايلكاني)، چوباني، اينجوئي، قوتلوق خاني (قاراخيتاي)، جغتائي (چاغاتاي)، آلتين اوردا، موغال .... در ايران، هندوستان و كل آوراسيا در توده ترك و فرهنگ تركي استحاله يافته بودند. از اين سبب و به منظور تاكيد بر بينونيت اين دو گروه، گروههاي موغولي اصيل خويشتن را "مونغول" و بخش ترك شده ايشان خود را در اوراسيا مغول، موغول و در هندوستان موغال ناميده اند منابع فارسي فرقي بين مونقولهاي ترك شده يعني "موغول"ها و گروه اصلي "مونقول" باقيمانده نمي گذارند و در نتيجه و به خطا دولتهاي تورك و آزربايجاني مانند ايلخانيان، چوپانيان و غيره را دولتهائي مغول (به معني مونقول) مي نامند. حال آنكه زبان مادري اغلب منسوبين خاندان و سران اين دولتهاي موغولي تاسيس شده در آزربايجان، توركي آزربايجاني بوده و در حيات اجتماعي و سياسي روزمره خود نيز منحصرا متكلم به اين زبان بوده اند. در ميان اين گروه اصلا مونقولي تماما تورك شده يعني موغولها، تعداد اشخاصي كه هنوز به زبان مونقولي آشنائي داشته باشند، انگشت شمار بوده اند. برخي از سلاطين موغول در ايران، آسياي ميانه و هندوستان خدمات بسيار ارزنده و ماندگاري به فرهنگ، زبان و ادبيات توركي نموده اند. از اين جمله است سولطان احمد اووئيس اوغلو غياث الدين بهادر جالايير (١٤١٠-١٣٨٢) سلطاني فرهيخته از خاندان توركي آزربايجاني جلايري و يا ايلخاني با حاكمان اوليه مونقول، كه در سير زمان تماما به دولتي آزربايجاني و توركي تبديل شده است. وي كه موسيقي شناس، سخنور، مذهب، نقاش و خاتم بندي برجسته بود، ديوان شعر بسيار ارزشمند و مهمي به زبان توركي آزربايجاني دارد
فتحعلي شاه، خوشتيپترين چهره موزه لوور پاريس
فتحعلي شاه، پادشاه دوران قاجار ايران خوشتيپترين چهره موزه لوور پاريس شناخته شده است ...
كتاب سرزمين لوور همچنين به انتخاب مرد و زن برتر اين موزه در ميان آثار هنري پرداخته، به گونهاي كه «مونا ليزا» به عنوان زن برتر لوور و در ميان مردان، پادشاه ايراني با ريشهاي بلند و كتي طلايي به عنوان آقاي لوور برگزيده شدند
دده قورقود
در كنار كشف ، بازخواني و چاپ كتابهاي «گلشن راز تركي» توسط دكتر محمدزاده صديق و نيز «اشعار ذكري اردبيلي» توسط دكتر جابر عناصري ، شاعر و نويسنده عزيزمان ، جناب آقاي «حسين محمدخاني» كه همه او را بنام «گونئيلي» مي شناسند ، ضمن بازخواني مجدد و منظوم كردن «دده قورقود» آنرا به جامعه ادبيات تركي ايران عرضه داشت.
نام «دده قورقود» اكنون در دنيا شناخته شده است و شايد گمنامترين جايي كه شناخت كمتري نسبت بدان دارند همان وطن او يعني ايران باشد. غالب دانشگاههاي بزرگ دنيا آنرا از شاخه هاي تخصصي زبان تركي تدريس مي كنند و ترجمه هاي آن در ادبيات زبانهاي ديگر نيز وارد شده است. داستانهاي دده قورقود به هزاران سال پيش برمي گردد اما قديمي ترين نسخه خطي استنساخ شده از آن مربوط به سال 444 قمري است و بيست سال بعد بايد جشن هزاره آن برپا گردد.
داستانها و حماسه هاي اين كتاب تاريخي كه از تاريخ كهن آذربايجان برمي خيزد ، خيرخواهانه و انساندوستانه است و هر آذري بلكه هر ايراني بايد به داشتن چنين فرهنگ والائي در هزاره هاي پيش بنازد. فرهنگ و ادبيات ايراني در كنار داستانهاي خيالي و خالي از فايده شاهنامه ، داستانهاي حماسي و اخلاقي دده قورقود را هم دارد. يكي به زبان فارسي ، ديگري به زبان تركي. مع الاسف جايگاه اين دو اثر تاريخي با هم معاوضه شده و با اينكه صدها بازخواني و شرح در باب شاهنامه چاپ شده است ولي در هيچ كتاب و مكتبي از دده قورقود نامي به ميان نيامده است چه برسد به آوردن داستاني يا شرحي از آن. تنها به جرم اينكه به زبان تركي است. تحقيقات و تدقيقات درباره اين اثر و آثار ديگر تركي تنها بدست افراد علاقمند به زبان و ادبيات تركي صورت مي گيرد كه كار آقاي گونئيلي در مورد دده قورقود در خور توجه است. از ايشان در چند سال پيش هم تحقيقاتي درباره داستانهاي دده قورقود ديده بوديم اما كتاب حاضر ، به نحو احسن مكمل كارهاي قبلي خود و افراد ديگر چون استاد محمدعلي فرزانه بوده است.
بازخواني مجدد دده قورقورد همراه بوده است با معادل كردن واژه ها و اصطلاحات با تركي معاصر و منظوم كردن آن به گونه اي بوده است كه عاشيق ها هم اكنون مي خوانند و در واقع دريائي از فرهنگ و معارف تركي آذري به روي عاشيق ها گشوده شده است و مفاهيم والائي براي انتقال به شنونده خواهند داشت. داشتن قريحه زيباي شعر در ذوق گونئيلي همراه با آشنائي گسترده ايشان به فولكولوريك آذربايجان دست به دست هم شده و اثر زيباي حاضر را خلق كرده است. زبان شعر گونئيلي مانند شهريار و گذشتگان خود بسيار روان و دلنشين است و قابل فهم و درك براي هر تركي است. بي شك ديري نخواهد گذشت تا دده قورقود با اين بيان در زبان تركها جاري خواهد شد.
نسخه مورد استناد ايشان ، همان نسخه معروف نگهداري شده در كتابخانه كرال آلمان مي باشد كه گويا همان نسخه بازخواني شده در قرن 15 ميلادي است. تاكنون صدها ترجمه ، بازخواني ، به روز كردن و شرح از دده قورقود در كشورهاي مختلف و به زبانهاي گوناگون صورت گرفته است اما در سال 1355 بود از روي ترجمه انگليسي آن ، ترجمه فارسي هم انجام شد و به چاپ رسيد و بعد از انقلاب نيز به همت جناب آقاي محمدعلي فرزانه به زبان تركي به چاپ رسيد. در سال 1378 نيز به دست جناب آقاي گونئيلي «دده قورقود كيتابي و دده قورقود كيتابيندا سؤزلر ـ آدلار» انتشار يافت و اكنون در آغاز سال 1382 در تكميل كار خويش چنين اثر ارزشمندي را به ادبيات تركي ايران عرضه داشتند.
واژگان ترکی و مترادف آنها
آبارتماقAbartmaq : اغراق كردن
آتااركيلAtaәrkil : پدرسالار
آچيAçı : زاويه
آديلAdıl : ضمير
آراجArac : وسيله
آراجيليقAracılıq : وساطت
آراليقسيزAralıqsız : بدون انقطاع، پيوسته
آرخاداشArxadaş : دوست، رفيقه
آردArd : پشت
آريتلانماقArıtlanmaq : پاكسازي شدن
آرينماArınma : خلوص
آشاغيلاماقAşağılamaq : تحقير كردن
آشيريAşırı : افراطي
آلانAlan : عرصه
آلقيشلاماقAlqışlamaq : تحسين كردن
آلقيلاييشAlqılayış : ادراك
آليشماقAlışmaq : عادت كردن
آٚلينتيAlıntı : اقتباس
آماجAmac : هدف
آنجاقAncaq : اما
آنلاتيلماقAnlatılmaq : افاده شدن
آنلاتيمAnlatım : افاده
آنلاقAnlaq : ادراك
آنلامAnlam : معني
آنلامليAnlamlı : معنيدار
آنلاييشAnlayış : ذهنيت
آيريجاAyrıca : جداگانه
آيريمAyrım : جدائي، افتراق
آيريمچيليقAyrımçılıq : تبعيض
آيرينتيAyrıntı : جزئيات
اريلӘril : مذكر
اكӘk : علاوه
اكسيكӘksik : كم
اكينجӘkinc : فرهنگ
الي آچيقӘli açıq : سخي، جوانمرد
اؤتهكÖtәk : تاريخ
اؤتهكيلهشديرمهكÖtәkilәşdirmәk : غير خودي كردن
اوجالتماقUcaltmaq : ارج گذاشتن، متعالي دانستن
اوخولOxul : مدرسه
اورتاچاغOrtaçağ : قرون وسطي
اورتاقلاشاOrtaqlaşa : با مشاركت هم
اورتالOrtal : رسانه
اورونÜrün : محصول
اؤزگوÖzgü : خاص
اؤزگورلهشمهكÖzgürlәşmәk : آزاد شدن
اؤزهلليكÖzәllik : خصوصيت
اوسUs : عقل، هوش
اوستونÜstün : برتر
اوغراماقUğramaq : مواجه شدن
اوغوشOğuş : خانواده، عائله
اؤلچوÖlçü : اندازه
اؤلچونÖlçün : استاندارد
اولقوOlqu : پديده
اولوشومOluşum : تشكل
اولومسوزOlumsuz : منفي
اولوملوOlumlu : مثبت
اولونتوOluntu : پديده
اؤن يارقيÖnyarqı : پيش داوري
اؤنهمسهمهكÖnәmsәmәk : مهم شمردن، اهميت دادن
اؤيرهتمهنÖyrәtmәn : معلم
اويساOysa : در حاليكه
اويقونUyqun : متناسب
اويماقOymaq : طايفه
اويماقUymaq : متابعت كردن
اؤيمهكÖymәk : تقدير كردن، مدح كردن
اوينامOynam : رل، نقش
اوينامانOynaman : هنرپيشه
اؤيهÖyә : عنصر
ائتگيلهشيمEtgilәşim : تاثير متقابل
ايچهرمهكİçәrmәk : محتوي بودن
ائديلگهنEdilgәn : مفعول
ايزلهنيمİzlәnim : حس، تصور
ائشEş : همسر
ايشلهكİşlәk : رايج، مورد استفاده
ائشهلEşәl : جنسي
ائشئيEşey : جنسيت
ائشيتEşit : مساوي، برابر
ائشئيچيEşeyçi : سكسيست
ايكينجيلİkincil : فرعي
ايگيتİgit : دلاور، قهرمان
ايلكهİlkә : اصل
ايلكينİlkin : نخستين، اوليه
ايلگيليİlgili : مربوطه
ايلهريİlәri : جلو، پيش
ايليشكيİlişki : رابطه
اينجهلهنمهكİncәlәnmәk : بررسي كردن
ائيلهمEylәm : عمل
ائيلهنمهكEylәnmәk : تفريح كردن
باخيمBaxım : نگاه
باسقيBasqı : تضييق، فشار
باغBağ : پيوند، ربط
باهاديرBahadır : قهرمان، پهلوان
بايريBayrı : باستان
بلگهBәlgә : مدرك، سند
بلليBәlli : معين
بليرتمهكBәlirtmәk : معين كردن
بوتهمBütәm : دين
بؤگوشلوBögüşlü : حكمت دار
بولونماقBulunmaq : قرار داشتن
بويBoy : عشيره
بويوتBoyut : بعد
بئجهريكليBecәrikli : سررشته دار، بافراست
بيچيمBiçim : فرم
بيچيملهنمهكBiçimlәnmәk : فرم گرفتن
بيييچيBiyiçi : رقاص، رقاصه
پيتيكPitik : كتاب
تابلاماقTablamaq : راضي كردن
تانيمTanım : تعريف
تانيملاماقTanımlamaq : تعريف كردن
تكهلTәkәl : انحصار
تكيلTәkil : منفرد
توپارلاماقToparlamaq : جمع آوري كردن
توپلومToplum : جامعه
توتوچوTutucu : محافظه كار
تؤرهتمهكTörәtmәk : ايجاد كردن
تؤزلوTözlü : راديكال
توغراليTuğralı : رسمي
جرگهCәrgә : رديف
چاغداشÇaödaş : معاصر
چاغريشيمÇağrışım : معني ضمني
چكينمهكÇәkinmәk : اجتناب كردن
چئشيتÇeşit : نوع
چئويريÇeviri : ترجمه
داغيليمDağılım : تقسيم، پراكنش
داورانيشDavranış : رفتار
دريمDәrim : اصطلاح
دنليDәnli : به آن درجه
دهيهرلهنديرمهكDәyәrlәndirmәk : ارزيابي كردن
دهييش توخوشDәyiş toxuş : بده بستان
دهييشگهDәyişgә : واريانت
دهيينمهكDәyinmәk : اشاره كردن
دورومDurum : وضعيت
دوزهنDüzәn : سيستم، نظم
دوزئيDüzey : سطح
دوشونگهDüşüngә : ايدئولوژي
دوغالينDoğalın : البته، طبيعتا
دوغرولتوDoğrultu : راستا، استقامت
دؤنهمDönәm : دوره، عهد
دويارليليقDuyarlılıq : حساسيت
دويقوسالDuyqusal : احساساتي
دويوروجوDoyurucu : تطمين كننده
ديشDış : خارج
ديشيDişi : مونث
ديشيلDişil : مونث
دئگيDegi : سخن
ديل بيلگيسيDil bilgisi : دستور زبان
ديلدهكDildәk : استدلال
ديلدهمDildәm : منطق
ديلسهلDilsәl : زباني
دئنهتلهمهDenәtlәmә : كنترل
دئييمDeyim : اصطلاح
ساغلاماقSağlamaq : تامين كردن
سالديرقانSaldırqan : متهاجم
سانكيSankı : تو گوئي
سانيلماقSanılmaq : گمان شدن
سوبايSubay : مجرد
سورهجSürәc : روند
سورهكليSürәkli : متماديا، پيوسته
سورونلوSorunlu : مساله دار
سونماقSunmaq : تقديم كردن، عرضه نمودن
سونوجلانماقSonuclanmaq : منتهي شدن
سوي آدSoyad : نام خانوادگي
سؤيوشSöyüş : فحش
سئچيمSeçim : انتخاب
سيليكSilik : غيرمهم، غيربرجسته
سلهكSәlәk : سخاوتمند
سئيرهكSeyrәk : نادر، به ندرت
قاباQaba : خشن
قاپساييجيQapsayıcı : شامل
قاتقيQatqı : سهم
قاتيQatı : سرسخت
قاچينيليرQaçınılır : آنچه از آن اجتناب مي شود
قارشيتQarşıt : ضد، مقابل
قارشيليقQarşılıq : معادل
قارشيليقليQarşılıqlı : متقابل
قارشينQarşın : علي رغم
قانيتQanıt : ثبوت
قانيتلاماقQanıtlamaq : اثبات كردن
قاورامQavram : مفهوم
قاووشماقQavuşmaq : واصل شدن
قوشارQoşar : شاعر
قوللانماقQullanmaq : به خدمت در آوردن
قونوQonu : موضوع
قونوشماQonuşma : گفتگو
قونومQonum : موقعيت
كسينليكلهKәsinliklә : قطعيا
كؤتوKötü : بد
كؤكدهن بوتهمچيKökdәn bütәmçi : بنيادگرا
كؤكلوKöklü : ريشه دار
كؤكهنKökәn : ريشه
كيتلهKitlә : توده
كيچيمسهمهكKiçimsәmәk : تحقير كردن
كيمليكKimlik : هويت
گرچهكلهشمهكGәrçәklәşmәk : متحقق شدن
گرچهكليكGәrçәklik : واقعيت
گرهكسيزGәrәksiz : غيرضروري
گرهكليGәrәkli : لازم
گلهنهكGәlәnәk : سنت
گنهلدهGәnәldә : عموما
گؤبودGobud : خشن، بي كيفيت
گوجونGücün : مجبوري، تحميلي
گؤركسؤزGörksöz : ادبيات
گؤركولGörkül : ادبي
گؤرهوGörәv : وظيفه
گؤرونمهزGörünmәz : نامرئي
گؤرونوشGörünüş : ظاهر
گؤزلهملهنمهكGözlәmlәnmәk : مشاهده شدن
گونلوكGünlük : روزمره
گؤودهGövdә : بدن
گووهنمهكGüvәnmәk : اعتماد كردن
ماراقليMaraqlı : جالب
ندهنNәdәn : علت
نسنهNәsnә : شئي، چيز
وارساييمVarsayım : فرض
وورقوVurqu : تاكيد
ياپيلانديرماقYapılandırmaq : برپاساختن، سازماندهي كردن
يارارYarar : فايده
ياراشماقYaraşmaq : برازنده بودن
يازارyazar : نويسنده
يازقاYazqa : مقاله
ياساYasa : قانون
يالينيقYalınıq : انسان، بشر
يانسيتماقYansıtmaq : منعكس كردن
يانسيرYansız : خنثي، بي طرف
يانسيماYansıma : انعكاس
يايينYayın : نشر
يوكلهمهكyüklәmәk : بار كردن
يؤنYön : جهت
يؤنتهمYöntәm : روش
يؤنهتگيYönәtgi : سياست
يؤنهتگيلYönәtgil : سياسي
يؤنهتيمYönәtim : مديريت
يئتهرليYetәrli : كافي
يئرسوYersu : وطن
يئنيجيلyenicil : مدرن
يئيلهمهكyeylәmәk : ترجيح دادن
يييهYiyә : صاحب
گرگ در اساطیر ترک
زبان ، تاریخ و اسطوره در شکل گیری هویت ملی نقش اساسی را بازی می کنند بهمین خاطر جنبش های ملی ارزش زیادی برای هر یک از آنها قائل می شوند . بعضی از پرسوناژ های اسطوره ای در بحران های ملی بصورت نجات دهنده در روانشناسی اجتماعی ظاهرمی شوند و گرگ در اسطوره های ترک چنین نقش وجایگاه مخصوص را دارد . گرگ در اسطوره های ملل ترک همان نقشی را بازی می کند که سیمرغ در اسطوره های فارس بازی کرده است . دردوران آنیمیسم گرگ توتم اقوام ترک بوده است . اجداد اولیه ترک ها اعتقاد داشتند که ترک ها از بچه ای که از یک ماده گرگ خاکستری زاده شده بود بوجود آمده اند . در قرن هشتم میلادی که ترک هابا اسلام آشنا شدند این اسطوره نیز اسلامی شد و گفته شد قبایل ترک از پشت پسران حضرت نوح بوجود آمده اند. حضرت نوح نیز برای ترک هااز آن جهت در میان پیامبران برجسته تر است که قبل از پیدایش ادیان توحیدی نوح خدای نورو خورشید بوده است و در بعضی از اسطوره هاهم عمر نوح سیصد وشصت وپنج سال ذکر شده که برابر سیصد وشصت وپنج روز یک سال است و نوروز همان روز تولد خورشید است
جالب توجه است که گرگ و مخصوصا گرگ سفید در میان قبایل سرخپوست آمریکای شمالی هم حیوان مقدسی محسوب می شود و چون طبق نظرمردم شناسان ، در دوره یخبندان که شمال آسیا به آلاسکا در شمال آمریکا وصل شده بوده ، بومیان شمال شرق آسیا ازین طریق به آمریکا رفته اند و بعد از دوران یخبندان ارتباط آنان با ساکنان سایر قاره ها قطع شده است لذا احتمالا اعتقاد به مقدس بودن گرگ از ریشه ترکی سرخپوستان آمریکای شمالی مانده است . سرخپوستان لقب گرگ سفید را برای روسای قبایل انتخاب می کنند
درمیان تمام طوایف شکارچی ودامدار گرگ دارای ابهت ویژه است زیرا گرگ همواره بدنبال گله گوسفند وگله حیوانات وحشی گیاهخوارمی رود و در فرصت مناسب به گله می زند و سهم خود را می برد . قبل از اینکه ساکنان آسیای مرکزی سگ را اهلی بکنند توان مقابله با گرگ را نداشته اند مخصوصا که گرگ شکارچی ماهری است و با پنهانکاری تمام به گله نزدیک می شود و اگر حمله گروهی باشد کاری ازدست چوپان بر نمی آید بدینجهت گله داران اولیه گرگ را می پرستیدند و فکر می کردند اگر احترام والتماس بکنند گرگ کمتر به آنها خسارت خواهد زد . انواع اوراد جادوئی نیز برای جلوگیری از حمله گرگ وجود داشته و حتی بعد از اسلام هم این اوراد جادوئی بشکل دیگری حفظ شدند مثلا دعای بستن دهان گرگ که در کتابهای دینی وجود دارد تغییر شکل یافته همین اوراد جادوئی است . گرگ در تمام نقاط جهان وجود دارد اما در نقاط سرد سیر شمال آسیا و شمال آمریکا بیشتر از جاهای دیگر است وبهمین خاطرگرگ در زندگی روزمره بومیان شمال آسیا وآمریکاحضورعینی دارد و با فرهنگ مردمان شمالی عجین شده است
گرگ خاکستری در اسطوره های پیدایش گوگ ترک ها (ترک های آسمانی)عنصر میتولوژیک برجسته ای است .طبق نوشته قدیمی ترین منابع چینی ، اولین خاقان گوگ ترک ها که « آسینا» یا آچینه نام داشت از یک ماده گرگ خاکستری زاده شده بود . این خاقان دارای نیروی ماوراء طبیعی بود و بر روزقارها و یاغموت ها حکمرانی می کرد .توضیح اسطوره فوق این است که گوگ ترک ها درسواحل غربی دریای غرب زندگی می کردند ، یکی از ملل همسایه که دشمن آنان بود با حمله ای آنان را قتل عام کرد ، از این کشتار تنها یک پسربچه زنده ماند . سرباز دشمن که اورا دیده بود نخواست اورا بکشد ولی دستها و پاهای وی را برید و اورا در باطلاقی انداخت . این بچه را گرگ ماده ای پیدا نموده و بزرگ کرد و از وی حامله شد . خان دشمن وقتی از زنده ماندن او با خبر گشت ماموران خود را برای کشتن آن شاهزاده فرستاد و گرگ خاکستری قبل از رسیدن ماموران دشمن شاهزاده را برداشت و به شرق آمد و در غاری پناه گرفت و در همانجا پسری بدنیا آورد . بعد ها خاقان های ترک هرسال در ماه مخصوصی آدمهای خودشان را به این غار مقدس میفرستادند و در آنجا قربانی کرده و به ارواح اجدادشان هدیه می کردند . این غار را ترک ها «بودون اینلی» یعنی خدای نگهدارنده ملت می نامیدند
خان های گوگ ترک ها درمقابل فرارگاهها و اقامتگاههایشان علمی نصب می کردند که شکل کله گرگ را داشت . سایر تیره های ترک نیز که در آسیای مرکزی حکومت کرده اند در باره منشاء پیدایش خودشان همواره روی عنصر گرگ تاکید می کردند
از قرن چهارم میلادی به بعد در منابع چینی در باره ترک های اویغور اطلاعات با ارزشی وجود دارد و هنگام ذکرنام اویغور ها منشاء آنان را به اسطوره گرگ خاکستری نسبت می دهند . طبق یکی ازاین روایات چینی یکی از خاقانهای هون ها دو دختر بسیار زیبارو داشت ، اطرافیان خاقان اعتقاد داشتند که این دختران شایسته خدا هستند. خاقان تصمیم می گیرد این دختران را به خدا هدیه کند و بدینجهت آنان را درقلعه بزرگی در نقطه ای که کسی را بدان دسترسی نبود پنهان می سازد . روزی در مقابل این قلعه گرگی ظاهر می شود و یکی از دختران خیال می کند که این گرگ فرستاده خداست و با آن گرگ هماغوش می شود و اویغورها از پیوند گرگ با آن شاهزاده خانم زیبا بوجود می آیند
طبق این اسطوره خان های اویغور نیز که خود را از نوادگان گوگ ترک ها می دانستند همواره علم فلزی (سنجاق) با خود حمل می کردند که بشکل کله گرگ بود . گردیزی می نویسد که « مویون – چور»، خان بزرگ اویغور ها یکی از ژنرال های چینی را وادار کرده بود که در مقابل پرچم گرگ خاکستری به خاک بیافتد
بعد از تشکیل امپراطوری مغول اسطوره هائی که در باره منشاء ترک ها موجود بود به سلاله چنگیزخان نیز نسبت داده شد و آن عده از سلاله های ترک که در تشکیل امپراطوری مغول شرکت کرده بودند ، اصل و نسب خود را با چنگیز خان یکی می دانستند
حکومت های ترک که در اتحادیه (فدراسیون) قبچاق وارد شده بودند خود را با چنگیزخان هم منشاء می دانستند و در اثری بنام «چنگیزنامه» دو اسطوره در باره سلاله چنگیزخان قید شده است یکی از این اسطوره ها خیلی شبیه روایت چینی ها در باره منشاء اویغورها است طبق این اسطوره خان «آق دنیز» (دریای سفید) دختری بسیار زیبا بنام «اولاملیک» داشت که در زبان مغولی بمعنی غزال (مارال) می باشد. این دختر بقدری زیبا بود که وقتی می خندید درختان خشکیده گل می دادند و وقتی قدم در زمین خشگ می گذاشت زمین پر ازسبزه می شد. پدر دختر برای اینکه ماه وخورشید اورا نبینند وی را درقصر بزرگی مخفی کرده بود. روزی هنگامی که دختر از پنجره قصر به بیرون نگاه می کرد آفتاب به صورتش خورد و از نور خورشید حامله شد و بعد از سپری شدن دوران حاملگی پسری بدنیا آورد که اورا « دوبون – بایان» نام نهادند . می دانیم که « دوبون – بایان» یکی از اجداد چنگیزخان است و باین ترتیب منشاء چنگیزخان را به نور نسبت می دادند . در این اسطوره نامی از گرگ خاکستری بمیان نیامده است
اسطوره دوم درباره افسانه «آلان – قوآ» مادرچنگیزخان است . آلان قوآ بعد از مرگ شوهرو بیوه شدنش از روحی که بصورت نور وارد می شود و بشکل گرگ خاکستری خارج می گردد حامله شده و چنگیزخان را بدنیا می آورد. در این اسطوره گرگ خاکستری با نور یکی شده است
مورخین مسلمان که تاریخ مغولان را نوشته اند هیچکدامشان از گرگ خاکستری سخنی بمیان نمی آورند ابوالقاضی خان و رشیدالدین که اعلام میکنند « چنگیز نامه» های زیادی دیدهاند و در باره منشاء مغول ها اظهار نظر کرده اند از «بورت – چینه» که در زبان مغولی بمعنی گرگ خاکستری است تنها بعنوان یک شخصیت نامدار یاد می کنند . طبق نوشته همین مورخین «آلانقوآ» از انسانی که در میان نور از آسمان نازل شده بود حامله شده وچنگیزخان را زائیده است
خان های مغول که بعدها تحت تاثیر فرهنگ اسلامی قرار گرفته بودند در باره منشاء خودشان اسطوره گرگ را نمیپسندیدند بهمین ترتیب خانهای اویغورها نیز بعد از آنکه دین مانوی را قبول کردند گرگ خاکستری را فراموش نمودند در این مورد می توان به اسطوره بوغوخان اشاره کرد . در روایت «توکوز – اوغوز» ( اویغور) پسر بچه ای که دستها و پاهایش بریده شده بود بوسیله یک راهب مانی پرورش داده می شود ونه توسط گرگ خاکستری
در بعضی از داستان های قدیمی گرگ به ترک ها راه نشان می دهد و سمبل خرد و کیاست است . در کتیبه اوغوز خاقان که بخط اویغور نوشته شده گرگ راهنمای ترک هاست. عین همین مضمون در تاریخ « علی حال الدین» نیز قید شده است و در هر دو مورد گرگ راهنما « باش قورت» یعنی رئیس وسرکرده گرگها نامیده شده است
از دورانهای بسیار قدیم منشاء سلاله های ترک به گرگ نسبت داده می شده وهیچ فرقی بین گرگ اسطوره ای با جانور معمولی که گرگ است قائل نمی شدند و فقط بعد از زیاد شدن جماعات ترک این اینگونه فهمیده شد که گرگ خاکستری یک جانور معمولی نبوده بلکه موجود خدائی بوده که بصورت نور از آسمان به زمین آمده است و بعد هانیز نقش رهبر ومربی به وی نسبت داده شد
گرگ در میان مغول ها سمبل خشم و قهر نيز هست ، در تاریخها آمده است که وقتی چنگیزخان خبر کشته شدن ایلچی های خود را بدست خوارزمشاهیان شنید غضبناک شده بالای کوهی رفت و مانند گرگ زوزه کشید و بدینسان همه فهمیدند که باید آرایش جنگی بگیرند وانتقام سختی از خوارزم و خوارزمشاهیان گرفته خواهد شد.
در کتاب ده ده قورقود در یکی از حکایات، دو باراز گرگ با احترام یاد می شود یکی : « قوردون اوزو مبارک» یعنی روی گرگ مبارک و دیگری « قاراباشیم قوربان اولسون قوردوم سانا» یعنی سر سیاهم قربان تو باد ای گرگ من، است. همچنین در اوراد ودعاهای شامان های ترک نیز با فرهنگ گرگ خاکستری برخورد می کنیم .
هم اکنون دربعضی ازروستاهای آذربایجان وقتی ظلم بزرگی به کسی می شود و یا عزیزترین آدم یک نفربناحق کشته می شود ویا در اثر صانحه ای می میرد، زن یا مادر کسی که مرده در بیرون از آبادی زوزه گرگ می کشد و این باقی مانده نوعی از اعتقادات شامانیستی است و بمعنی اعتراض به خالق می باشد. کسی که زوزه گرگ می کشد می خواهد بگوید که دیگر انسان نیست و خدارا بندگی نخواهد کرد و همه تکالیف دینی را از دوش خود انداخته است و هیچ چیزی را گناه نخواهد شمرد حتی قتل نفس و حرام خواری را
طی قرن های گذشته ساکنان شمال آسیا در زمستان که درجه حرارت تا چهل درجه زیر صفر می رسد از پوست گرگ پوستین درست می کردند تاخود را از سرما حفظ بکنند و مخصوصا هنگام شکار پوستین گرگ می پوشیدند که هم سبک است و هم گرم و در اثر برف و باران نیز خیس نمی شود . شامان های ترک نیز که « تویون» نامیده می شدند همواره پوستین گرگ می پوشیدند . دندان گرگ بعنوان دگمه لباس و نیز گردنبد برای جلوگیری از چشم زخم ، دم گرگ بعنوان زینت کلاه ، پوست گرگ برای پوستین و دست خشگ شده گرگ برای معالجات جادوئی استفاده عمومی در میان ساکنان شمال آسیا داشته است
اکنون نیز در روستاهای قره داغ دست گرگ را در خانه ها نگهمیدارند و هنگامیکه گلوی بچهاي درد می کند، دست گرگ را بر محل درد می زنند و اعتقاد دارند که بیماری برطرف می شود ونیزعلیرغم حرام بودن گوشت گرگ برای مسلمانان می دانیم که شکارچی ها دل و جگر گرگ را می خورند و مخصوصا در آذربایجان این اعتقاد وجود دارد که خوردن جگر خام گرگ، دل وجرئت آدم را زیاد می کند. همين امروز حتي در شهرهاي آذربايجان «قورد اورهيي يئميش» (کسي که دل گرگ را خورده است) معادل آدم فوق العاده بيباک و شجاع بکار ميرود. بعضی از روستائیان هم دل وجگر گرگ را بعنوان داروی معجزه گر می خورند و آدمهای تک رو و تیز بین را هم به گرگ تشبیه می کنند و نسبت به گرگ ترسی توام با احترام دارند
تعداد زیادی از شاهکارهای ادبی جهان با الهام از افسانه ها و اسطوره هائی که در باره گرگ وجود دارد ساخته شده اند و به هرجا که پای ترکان و اقوام شمالی رسیده است اسطوره گرگ نیز با آنها به اقصی نقاط جهان رفته است که از آنجمله می توان از گرگی یاد کرد که سمبل شهر رم در ایتالیاست و طبق اسطوره ها آن گرگ روملوس را با شیر خود بزرگ کرده و وی نیز شهر رم را بنیانگذاری کرده است
اثر جاودانه استاد رضا براهنی بنام « رازهای سرزمین من» هم با الهام از اسطوره گرگ در فرهنگ ملل ترک نوشته شده است و در آن ماده گرگی که بچه هایش توسط ماموران شاه کشته شده اند از کوه سبلان پائین می آید و بصورت زنی جنگجو قهرمانانه در انقلاب ضد سلطنتی شرکت می کند ومی جنگد و بعد از آنکه رژیم شاه را سرنگون میسازد دوباره به موطن اصلی خود دردامنه سبلان بر می گردد و از انظار پنهان می شود .
گرگ در فرهنگ مردم آذربایجان به اشکال مختلف ظاهر می شود و چون فرهنگ اسلامی با فرهنگ اساطیری مخلوط شده است بدینجهت گاهی با تعاریف متضاد در باره گرگ روبرو می شویم . برای آشنائی با ضرب المثل هائی که به گرگ نسبت داده شده اند درزیر تعدادی از مثال های متداول امروزی را با ترجمه فارسي و برخي توضیحات می آورم :
1– قورت دومانلیق سئوور – گرگ هوای ابری را دوست دارد .
2 – قورت کئچینین بیر شئیین یمه ییب – گرگ چیزی از بزنخورده.
3 – قورت کیمی گوزلری پاریلداییر – چشمانش مانند گرگ برق می زند – معادل مثل چشم طمع دوخته است .
4 – قورت کیمی دیشلریوی قیجیتما – مانند گرگ دندانهایت را بهم نساب.
5 – آج قورت کیمی باخما – مانندگرگ گرسنه نگاه نکن – معادل مثل دهانت آب نیفتد .
6 – قوجا قوردا بنزه ییر – شبیه گرگ پیر است – معادل مثل گرگ باران دیده است .
7-- قورت دی قویون دونی گئییب – گرگی است که لباس گوسفد پوشیده است – معادل مثل پیراهن عوض کرده .
8 – قوردونان قیامته گئدجک – با گرگ به قیامت خواهد رفت .
9 – قویونی (يا قوزونو) قوردا تاپیشیریر – گوسفند را (يا بره را) به گرگ سپرده است .
10 – قورتدان قورخان قویون ساخلاماز – کسی که از گرگ بترسد گوسفند نگهداری نمی کند .
11 – قوردا گئدن آدام دی . قورتدان دونمه جاناواردی – گرگ افکن است .
12 -- قورت قولاغینا قورقوشوم – سرب در گوش گرگ (گوش گرگ کر).
13 – قورت کیمی بیرین یئییب اونون یارالاما – مانند گرگ یکی را خورده و ده تا را زخمی نکن .
14 – قوردون آغزین باغلادیق – دهان گرگ را بستیم – در میان تمام مسلمانان همین مثل ترجمه می شود .
15 – قورت آغزیندان سالدیردیق – از دهان گرگ انداختیم – بمعنی بزحمت نجات دادیم می باشد .
16- آیی گلدی، قورت گتدی – خرس آمد و گرگ رفت – در مورد آدمهائی گفته می شود که سخنان بی ربط می گویند .
17 – ایت، قوردونان طرف اولموشوق – با سگ وگرگ طرف شده ایم – معادل همنشین نا اهل شدن .
18 – ایتلر ، قورت لار شهریدیر – شهر سگان وگرگان است – در جائی که بلبشو باشد می گویند .
19 – سوونن قوردون آغزی باغلی اولار – گرگ خوشحال دهانش بسته می ماند .
20 – قوردونان قوزونون حکایه سی دیر – حکایت گرگ و بره است – اشاره به شعر لافونتن که از ترکها یاد گرفته
21 – قورت کیمی اؤزوندن صونرا هئچ کسی سئومير – مثل گرگ غیر از خودش کسی را دوست ندارد
22 – مئشه ده قورت آزیدی بیری ده گمی ایله گلدی – در جنگل گرگ کم بود یکی هم با کشتی آمد
23 – آدادا قورت آزیدی بیری ده گمی ایله گلدی- در جزیره گرگ کم بود یکی هم با کشتی آمد
24 – قورت قویونی دالدالایان کیمی اودا منی گودور – همچون گرگی که گوسفند را بپاید مرا می پاید
25 – قویونی قوردا وئردی – گوسفندرا به گرگ داد - معادل ضرب المثل بند را آب داد
26 - قوردون گؤزو قارا قوزونی، قاراگئجه ، قارا زمی ده سئچر – گرگ بره سیاه را در شخم سیاه می بیند
27 – قورت ایته دئدی بورنووون ایی سین وئرمنه ، گوزومون ایشیقین وریم سنه. ایت دئدی اوندا گلیب قویونی طویله ده یئیرسن- گرگ به سگ گفت بوی دماغت را بمن بده من نور چشمم را بتو می دهم . سگ گفت آنوقت تو میآيي و گوسفند را در طویله می خوری
28 – ایته دئدیلر نیه هورورسن، نیه دالی دالی گئدیرسن؟ دئدی هم قورخودورام همی ده قورت دان قورخورام – به سگ گفتند چرا پارس می کنی و چرا عقب عقب می روی ؟ جواب داد که گرگ را می ترسانم و خودم نیز می ترسم
29 ايته آتديم، قوردا ديدي خواستم سگ را بزنم، خورد به گرگ: وقتي که حسب تصادف نتيجه بيشاز انتظاري از يک عمل بست آمده باشد
30 قوردا دئديلر گئت قوزيلاري اوتا، آغلادي، دئدي اخي سيز دئيرسيز آمما من اينانميرام: به گرگ گفتند برو برهها را بچران، زد زير گريه، گفت اخي شما ميگين اما من باورم نميشه
31 قوردو اولويوبدور. گرگش زوزه کشيده است: در مورد کسي که موفقيت بزرگي کسب کرده است، کنايه از روکردن خوشبختي به کسي است
یقینا ازین مثال ها که هر یک از حکایتی گرفته شده اند بازهم می توان نمونه آورد امادراینجا هدف اشاره به چند نمونه بود درزبان ترکی گرگ سمبل شجاعت و نترسی و هوشیاری و در عین حال مثال قهر وخشونت است. شاعر همه دان بابا طاهر عریان در دوبیتی زیبائی می گوید
هر آن کو عاشقه از جون نترسه
نه از بند و نه از زندون نترسه
دل عاشق بوه گرگ بیابون
که گرگ از هی هی چوپون نترسه
جالب توجه است که گرگ و مخصوصا گرگ سفید در میان قبایل سرخپوست آمریکای شمالی هم حیوان مقدسی محسوب می شود و چون طبق نظرمردم شناسان ، در دوره یخبندان که شمال آسیا به آلاسکا در شمال آمریکا وصل شده بوده ، بومیان شمال شرق آسیا ازین طریق به آمریکا رفته اند و بعد از دوران یخبندان ارتباط آنان با ساکنان سایر قاره ها قطع شده است لذا احتمالا اعتقاد به مقدس بودن گرگ از ریشه ترکی سرخپوستان آمریکای شمالی مانده است . سرخپوستان لقب گرگ سفید را برای روسای قبایل انتخاب می کنند
درمیان تمام طوایف شکارچی ودامدار گرگ دارای ابهت ویژه است زیرا گرگ همواره بدنبال گله گوسفند وگله حیوانات وحشی گیاهخوارمی رود و در فرصت مناسب به گله می زند و سهم خود را می برد . قبل از اینکه ساکنان آسیای مرکزی سگ را اهلی بکنند توان مقابله با گرگ را نداشته اند مخصوصا که گرگ شکارچی ماهری است و با پنهانکاری تمام به گله نزدیک می شود و اگر حمله گروهی باشد کاری ازدست چوپان بر نمی آید بدینجهت گله داران اولیه گرگ را می پرستیدند و فکر می کردند اگر احترام والتماس بکنند گرگ کمتر به آنها خسارت خواهد زد . انواع اوراد جادوئی نیز برای جلوگیری از حمله گرگ وجود داشته و حتی بعد از اسلام هم این اوراد جادوئی بشکل دیگری حفظ شدند مثلا دعای بستن دهان گرگ که در کتابهای دینی وجود دارد تغییر شکل یافته همین اوراد جادوئی است . گرگ در تمام نقاط جهان وجود دارد اما در نقاط سرد سیر شمال آسیا و شمال آمریکا بیشتر از جاهای دیگر است وبهمین خاطرگرگ در زندگی روزمره بومیان شمال آسیا وآمریکاحضورعینی دارد و با فرهنگ مردمان شمالی عجین شده است
گرگ خاکستری در اسطوره های پیدایش گوگ ترک ها (ترک های آسمانی)عنصر میتولوژیک برجسته ای است .طبق نوشته قدیمی ترین منابع چینی ، اولین خاقان گوگ ترک ها که « آسینا» یا آچینه نام داشت از یک ماده گرگ خاکستری زاده شده بود . این خاقان دارای نیروی ماوراء طبیعی بود و بر روزقارها و یاغموت ها حکمرانی می کرد .توضیح اسطوره فوق این است که گوگ ترک ها درسواحل غربی دریای غرب زندگی می کردند ، یکی از ملل همسایه که دشمن آنان بود با حمله ای آنان را قتل عام کرد ، از این کشتار تنها یک پسربچه زنده ماند . سرباز دشمن که اورا دیده بود نخواست اورا بکشد ولی دستها و پاهای وی را برید و اورا در باطلاقی انداخت . این بچه را گرگ ماده ای پیدا نموده و بزرگ کرد و از وی حامله شد . خان دشمن وقتی از زنده ماندن او با خبر گشت ماموران خود را برای کشتن آن شاهزاده فرستاد و گرگ خاکستری قبل از رسیدن ماموران دشمن شاهزاده را برداشت و به شرق آمد و در غاری پناه گرفت و در همانجا پسری بدنیا آورد . بعد ها خاقان های ترک هرسال در ماه مخصوصی آدمهای خودشان را به این غار مقدس میفرستادند و در آنجا قربانی کرده و به ارواح اجدادشان هدیه می کردند . این غار را ترک ها «بودون اینلی» یعنی خدای نگهدارنده ملت می نامیدند
خان های گوگ ترک ها درمقابل فرارگاهها و اقامتگاههایشان علمی نصب می کردند که شکل کله گرگ را داشت . سایر تیره های ترک نیز که در آسیای مرکزی حکومت کرده اند در باره منشاء پیدایش خودشان همواره روی عنصر گرگ تاکید می کردند
از قرن چهارم میلادی به بعد در منابع چینی در باره ترک های اویغور اطلاعات با ارزشی وجود دارد و هنگام ذکرنام اویغور ها منشاء آنان را به اسطوره گرگ خاکستری نسبت می دهند . طبق یکی ازاین روایات چینی یکی از خاقانهای هون ها دو دختر بسیار زیبارو داشت ، اطرافیان خاقان اعتقاد داشتند که این دختران شایسته خدا هستند. خاقان تصمیم می گیرد این دختران را به خدا هدیه کند و بدینجهت آنان را درقلعه بزرگی در نقطه ای که کسی را بدان دسترسی نبود پنهان می سازد . روزی در مقابل این قلعه گرگی ظاهر می شود و یکی از دختران خیال می کند که این گرگ فرستاده خداست و با آن گرگ هماغوش می شود و اویغورها از پیوند گرگ با آن شاهزاده خانم زیبا بوجود می آیند
طبق این اسطوره خان های اویغور نیز که خود را از نوادگان گوگ ترک ها می دانستند همواره علم فلزی (سنجاق) با خود حمل می کردند که بشکل کله گرگ بود . گردیزی می نویسد که « مویون – چور»، خان بزرگ اویغور ها یکی از ژنرال های چینی را وادار کرده بود که در مقابل پرچم گرگ خاکستری به خاک بیافتد
بعد از تشکیل امپراطوری مغول اسطوره هائی که در باره منشاء ترک ها موجود بود به سلاله چنگیزخان نیز نسبت داده شد و آن عده از سلاله های ترک که در تشکیل امپراطوری مغول شرکت کرده بودند ، اصل و نسب خود را با چنگیز خان یکی می دانستند
حکومت های ترک که در اتحادیه (فدراسیون) قبچاق وارد شده بودند خود را با چنگیزخان هم منشاء می دانستند و در اثری بنام «چنگیزنامه» دو اسطوره در باره سلاله چنگیزخان قید شده است یکی از این اسطوره ها خیلی شبیه روایت چینی ها در باره منشاء اویغورها است طبق این اسطوره خان «آق دنیز» (دریای سفید) دختری بسیار زیبا بنام «اولاملیک» داشت که در زبان مغولی بمعنی غزال (مارال) می باشد. این دختر بقدری زیبا بود که وقتی می خندید درختان خشکیده گل می دادند و وقتی قدم در زمین خشگ می گذاشت زمین پر ازسبزه می شد. پدر دختر برای اینکه ماه وخورشید اورا نبینند وی را درقصر بزرگی مخفی کرده بود. روزی هنگامی که دختر از پنجره قصر به بیرون نگاه می کرد آفتاب به صورتش خورد و از نور خورشید حامله شد و بعد از سپری شدن دوران حاملگی پسری بدنیا آورد که اورا « دوبون – بایان» نام نهادند . می دانیم که « دوبون – بایان» یکی از اجداد چنگیزخان است و باین ترتیب منشاء چنگیزخان را به نور نسبت می دادند . در این اسطوره نامی از گرگ خاکستری بمیان نیامده است
اسطوره دوم درباره افسانه «آلان – قوآ» مادرچنگیزخان است . آلان قوآ بعد از مرگ شوهرو بیوه شدنش از روحی که بصورت نور وارد می شود و بشکل گرگ خاکستری خارج می گردد حامله شده و چنگیزخان را بدنیا می آورد. در این اسطوره گرگ خاکستری با نور یکی شده است
مورخین مسلمان که تاریخ مغولان را نوشته اند هیچکدامشان از گرگ خاکستری سخنی بمیان نمی آورند ابوالقاضی خان و رشیدالدین که اعلام میکنند « چنگیز نامه» های زیادی دیدهاند و در باره منشاء مغول ها اظهار نظر کرده اند از «بورت – چینه» که در زبان مغولی بمعنی گرگ خاکستری است تنها بعنوان یک شخصیت نامدار یاد می کنند . طبق نوشته همین مورخین «آلانقوآ» از انسانی که در میان نور از آسمان نازل شده بود حامله شده وچنگیزخان را زائیده است
خان های مغول که بعدها تحت تاثیر فرهنگ اسلامی قرار گرفته بودند در باره منشاء خودشان اسطوره گرگ را نمیپسندیدند بهمین ترتیب خانهای اویغورها نیز بعد از آنکه دین مانوی را قبول کردند گرگ خاکستری را فراموش نمودند در این مورد می توان به اسطوره بوغوخان اشاره کرد . در روایت «توکوز – اوغوز» ( اویغور) پسر بچه ای که دستها و پاهایش بریده شده بود بوسیله یک راهب مانی پرورش داده می شود ونه توسط گرگ خاکستری
در بعضی از داستان های قدیمی گرگ به ترک ها راه نشان می دهد و سمبل خرد و کیاست است . در کتیبه اوغوز خاقان که بخط اویغور نوشته شده گرگ راهنمای ترک هاست. عین همین مضمون در تاریخ « علی حال الدین» نیز قید شده است و در هر دو مورد گرگ راهنما « باش قورت» یعنی رئیس وسرکرده گرگها نامیده شده است
از دورانهای بسیار قدیم منشاء سلاله های ترک به گرگ نسبت داده می شده وهیچ فرقی بین گرگ اسطوره ای با جانور معمولی که گرگ است قائل نمی شدند و فقط بعد از زیاد شدن جماعات ترک این اینگونه فهمیده شد که گرگ خاکستری یک جانور معمولی نبوده بلکه موجود خدائی بوده که بصورت نور از آسمان به زمین آمده است و بعد هانیز نقش رهبر ومربی به وی نسبت داده شد
گرگ در میان مغول ها سمبل خشم و قهر نيز هست ، در تاریخها آمده است که وقتی چنگیزخان خبر کشته شدن ایلچی های خود را بدست خوارزمشاهیان شنید غضبناک شده بالای کوهی رفت و مانند گرگ زوزه کشید و بدینسان همه فهمیدند که باید آرایش جنگی بگیرند وانتقام سختی از خوارزم و خوارزمشاهیان گرفته خواهد شد.
در کتاب ده ده قورقود در یکی از حکایات، دو باراز گرگ با احترام یاد می شود یکی : « قوردون اوزو مبارک» یعنی روی گرگ مبارک و دیگری « قاراباشیم قوربان اولسون قوردوم سانا» یعنی سر سیاهم قربان تو باد ای گرگ من، است. همچنین در اوراد ودعاهای شامان های ترک نیز با فرهنگ گرگ خاکستری برخورد می کنیم .
هم اکنون دربعضی ازروستاهای آذربایجان وقتی ظلم بزرگی به کسی می شود و یا عزیزترین آدم یک نفربناحق کشته می شود ویا در اثر صانحه ای می میرد، زن یا مادر کسی که مرده در بیرون از آبادی زوزه گرگ می کشد و این باقی مانده نوعی از اعتقادات شامانیستی است و بمعنی اعتراض به خالق می باشد. کسی که زوزه گرگ می کشد می خواهد بگوید که دیگر انسان نیست و خدارا بندگی نخواهد کرد و همه تکالیف دینی را از دوش خود انداخته است و هیچ چیزی را گناه نخواهد شمرد حتی قتل نفس و حرام خواری را
طی قرن های گذشته ساکنان شمال آسیا در زمستان که درجه حرارت تا چهل درجه زیر صفر می رسد از پوست گرگ پوستین درست می کردند تاخود را از سرما حفظ بکنند و مخصوصا هنگام شکار پوستین گرگ می پوشیدند که هم سبک است و هم گرم و در اثر برف و باران نیز خیس نمی شود . شامان های ترک نیز که « تویون» نامیده می شدند همواره پوستین گرگ می پوشیدند . دندان گرگ بعنوان دگمه لباس و نیز گردنبد برای جلوگیری از چشم زخم ، دم گرگ بعنوان زینت کلاه ، پوست گرگ برای پوستین و دست خشگ شده گرگ برای معالجات جادوئی استفاده عمومی در میان ساکنان شمال آسیا داشته است
اکنون نیز در روستاهای قره داغ دست گرگ را در خانه ها نگهمیدارند و هنگامیکه گلوی بچهاي درد می کند، دست گرگ را بر محل درد می زنند و اعتقاد دارند که بیماری برطرف می شود ونیزعلیرغم حرام بودن گوشت گرگ برای مسلمانان می دانیم که شکارچی ها دل و جگر گرگ را می خورند و مخصوصا در آذربایجان این اعتقاد وجود دارد که خوردن جگر خام گرگ، دل وجرئت آدم را زیاد می کند. همين امروز حتي در شهرهاي آذربايجان «قورد اورهيي يئميش» (کسي که دل گرگ را خورده است) معادل آدم فوق العاده بيباک و شجاع بکار ميرود. بعضی از روستائیان هم دل وجگر گرگ را بعنوان داروی معجزه گر می خورند و آدمهای تک رو و تیز بین را هم به گرگ تشبیه می کنند و نسبت به گرگ ترسی توام با احترام دارند
تعداد زیادی از شاهکارهای ادبی جهان با الهام از افسانه ها و اسطوره هائی که در باره گرگ وجود دارد ساخته شده اند و به هرجا که پای ترکان و اقوام شمالی رسیده است اسطوره گرگ نیز با آنها به اقصی نقاط جهان رفته است که از آنجمله می توان از گرگی یاد کرد که سمبل شهر رم در ایتالیاست و طبق اسطوره ها آن گرگ روملوس را با شیر خود بزرگ کرده و وی نیز شهر رم را بنیانگذاری کرده است
اثر جاودانه استاد رضا براهنی بنام « رازهای سرزمین من» هم با الهام از اسطوره گرگ در فرهنگ ملل ترک نوشته شده است و در آن ماده گرگی که بچه هایش توسط ماموران شاه کشته شده اند از کوه سبلان پائین می آید و بصورت زنی جنگجو قهرمانانه در انقلاب ضد سلطنتی شرکت می کند ومی جنگد و بعد از آنکه رژیم شاه را سرنگون میسازد دوباره به موطن اصلی خود دردامنه سبلان بر می گردد و از انظار پنهان می شود .
گرگ در فرهنگ مردم آذربایجان به اشکال مختلف ظاهر می شود و چون فرهنگ اسلامی با فرهنگ اساطیری مخلوط شده است بدینجهت گاهی با تعاریف متضاد در باره گرگ روبرو می شویم . برای آشنائی با ضرب المثل هائی که به گرگ نسبت داده شده اند درزیر تعدادی از مثال های متداول امروزی را با ترجمه فارسي و برخي توضیحات می آورم :
1– قورت دومانلیق سئوور – گرگ هوای ابری را دوست دارد .
2 – قورت کئچینین بیر شئیین یمه ییب – گرگ چیزی از بزنخورده.
3 – قورت کیمی گوزلری پاریلداییر – چشمانش مانند گرگ برق می زند – معادل مثل چشم طمع دوخته است .
4 – قورت کیمی دیشلریوی قیجیتما – مانند گرگ دندانهایت را بهم نساب.
5 – آج قورت کیمی باخما – مانندگرگ گرسنه نگاه نکن – معادل مثل دهانت آب نیفتد .
6 – قوجا قوردا بنزه ییر – شبیه گرگ پیر است – معادل مثل گرگ باران دیده است .
7-- قورت دی قویون دونی گئییب – گرگی است که لباس گوسفد پوشیده است – معادل مثل پیراهن عوض کرده .
8 – قوردونان قیامته گئدجک – با گرگ به قیامت خواهد رفت .
9 – قویونی (يا قوزونو) قوردا تاپیشیریر – گوسفند را (يا بره را) به گرگ سپرده است .
10 – قورتدان قورخان قویون ساخلاماز – کسی که از گرگ بترسد گوسفند نگهداری نمی کند .
11 – قوردا گئدن آدام دی . قورتدان دونمه جاناواردی – گرگ افکن است .
12 -- قورت قولاغینا قورقوشوم – سرب در گوش گرگ (گوش گرگ کر).
13 – قورت کیمی بیرین یئییب اونون یارالاما – مانند گرگ یکی را خورده و ده تا را زخمی نکن .
14 – قوردون آغزین باغلادیق – دهان گرگ را بستیم – در میان تمام مسلمانان همین مثل ترجمه می شود .
15 – قورت آغزیندان سالدیردیق – از دهان گرگ انداختیم – بمعنی بزحمت نجات دادیم می باشد .
16- آیی گلدی، قورت گتدی – خرس آمد و گرگ رفت – در مورد آدمهائی گفته می شود که سخنان بی ربط می گویند .
17 – ایت، قوردونان طرف اولموشوق – با سگ وگرگ طرف شده ایم – معادل همنشین نا اهل شدن .
18 – ایتلر ، قورت لار شهریدیر – شهر سگان وگرگان است – در جائی که بلبشو باشد می گویند .
19 – سوونن قوردون آغزی باغلی اولار – گرگ خوشحال دهانش بسته می ماند .
20 – قوردونان قوزونون حکایه سی دیر – حکایت گرگ و بره است – اشاره به شعر لافونتن که از ترکها یاد گرفته
21 – قورت کیمی اؤزوندن صونرا هئچ کسی سئومير – مثل گرگ غیر از خودش کسی را دوست ندارد
22 – مئشه ده قورت آزیدی بیری ده گمی ایله گلدی – در جنگل گرگ کم بود یکی هم با کشتی آمد
23 – آدادا قورت آزیدی بیری ده گمی ایله گلدی- در جزیره گرگ کم بود یکی هم با کشتی آمد
24 – قورت قویونی دالدالایان کیمی اودا منی گودور – همچون گرگی که گوسفند را بپاید مرا می پاید
25 – قویونی قوردا وئردی – گوسفندرا به گرگ داد - معادل ضرب المثل بند را آب داد
26 - قوردون گؤزو قارا قوزونی، قاراگئجه ، قارا زمی ده سئچر – گرگ بره سیاه را در شخم سیاه می بیند
27 – قورت ایته دئدی بورنووون ایی سین وئرمنه ، گوزومون ایشیقین وریم سنه. ایت دئدی اوندا گلیب قویونی طویله ده یئیرسن- گرگ به سگ گفت بوی دماغت را بمن بده من نور چشمم را بتو می دهم . سگ گفت آنوقت تو میآيي و گوسفند را در طویله می خوری
28 – ایته دئدیلر نیه هورورسن، نیه دالی دالی گئدیرسن؟ دئدی هم قورخودورام همی ده قورت دان قورخورام – به سگ گفتند چرا پارس می کنی و چرا عقب عقب می روی ؟ جواب داد که گرگ را می ترسانم و خودم نیز می ترسم
29 ايته آتديم، قوردا ديدي خواستم سگ را بزنم، خورد به گرگ: وقتي که حسب تصادف نتيجه بيشاز انتظاري از يک عمل بست آمده باشد
30 قوردا دئديلر گئت قوزيلاري اوتا، آغلادي، دئدي اخي سيز دئيرسيز آمما من اينانميرام: به گرگ گفتند برو برهها را بچران، زد زير گريه، گفت اخي شما ميگين اما من باورم نميشه
31 قوردو اولويوبدور. گرگش زوزه کشيده است: در مورد کسي که موفقيت بزرگي کسب کرده است، کنايه از روکردن خوشبختي به کسي است
یقینا ازین مثال ها که هر یک از حکایتی گرفته شده اند بازهم می توان نمونه آورد امادراینجا هدف اشاره به چند نمونه بود درزبان ترکی گرگ سمبل شجاعت و نترسی و هوشیاری و در عین حال مثال قهر وخشونت است. شاعر همه دان بابا طاهر عریان در دوبیتی زیبائی می گوید
هر آن کو عاشقه از جون نترسه
نه از بند و نه از زندون نترسه
دل عاشق بوه گرگ بیابون
که گرگ از هی هی چوپون نترسه
يادگارهاى تركي مولانا
مولانا زبان مادريش تركى را نيز در آثار خويش بكار گرفته استּرومى و فرزندش ? گر چه اساسا نوشته ها و سروده هايشان را به سنت ادبى عصر خود، به فارسى بر قلم آورده اند- به نهضت تركى نويسى در آناتولى پيوسته و از خود اشعار پندآميز و راهنماى سروده شده به تركى در خطاب مستقيم به توده هاى مردم و نيز ملمعاتى به زبانهاى عربى٫ تركى و يونانى بيادگار گذارده اند. ابيات تركي و يونانى سلطان ولد افزون تر از مولانا است.
اشعار تركي: آنچه از اشعار مولوي به زبان تركي در ميان آثار وى و به طور پراكنده تا به امروز حفظ شده و بدستمان رسيده است، بسيار كمتر از آن چيزي است كه در بعضى از تذكرهها و ديوانهاى شعراي پيشين به آنها اشاره شده است. به عنوان نمونه ديوان كبير كه اثرى به فارسى است علاوه بر اشعارى به عربى و يونانى، داراى حدود ٢٠٠ بيت تركى (غزل٫ قطعه٫ تك بيتى٫ و ملمع) نيز مىباشد. اشعار تركى اى كه در پايان ديوان كبير آمده اند٫ تاكنون در دبوانهاى چاپ ايران وارد نشده اند.
ملمعات تركي: مولانا برخى از اشعار ليريك و غزليات خويش را به شكل ملمعاتى با مهارت آميخته شده از عربى و فارسى و تركى و ارمنى بوجود آورده است. اين ملمعات كه در نظر اول٫ آشفته و غيرقابل درك به نظر مىآيند٫ كوشش وى براى بيان چند لايه اى و درك تجربه حقيقى اند. صاحبنظران، بخشهاى تركي ملمعات مولانا را نشانگر حاكميت آشكار و احاطه بدون مباحثه مولانا بر دقايق و ظرايف زبان تركي شمرده اندּ
تركيبات تركي: در آثار مولانا به تعبيرات فراوان تركى شامل واژگان محاوره اى٫ نقل قولهاى تركى و خطابهايى به تركان نيز برخورد مىشودּ
كلمات تركي: بخشي از كلمات تركى آثار مولانا، كلمات تركي خودى شده موجود در زبان فارسى هستند كه بويژه در زبان اغلب مولفين فارس كه در تماس با تركان بوده اند يافت مىشوندּ (شمار اينگونه واژگان تركي موجود در زبان فارسي و لهجه هاي گوناگون آن تا بيست هزار تخمين زده ميشود)ּ(٢)ּگستره اين كلمات همه لايه هاى گوناگون ذخيره لغوى زبان تركى، از واژگان تركى ادبى، باستانى، لهجه اى و محاوره اى را در بر ميگيرندּ مولانا در ميان كلمات و ابيات تركى خود، واژه هايى مربوط به لهجه تركي اى كه زبان مادرى اش بوده و در تركى آسياى صغير مرسوم نبوده اند مانند بايراشماق٫ بوْلماق٫ گميشمك٫ قيغيرماق٫ اؤكوش٫ گؤيچه?ك٫ دئييش و غيره را نيز بكار برده است. برخى از اين واژه ها مانند واژه چيكگنه به معنى كوچولو، امروز نيز عينا در زبان تركى آذرى (لهجه هاى آذربايجانى و خراسانى) رايج اند.
تعبيرات تركي: ادعا شده است كه مولانا در اشعار فارسي خود، بياني تركي داشته ، تركي انديشيده و فارسي سروده است و در اين ميان بسياري از اصطلاحات تركي را به فارسي برگردانده استּحتى محمد خولوصى در كتاب يئددى اؤيوت (ترجمه تركي مجالس سبعه) مىگويد كه اصل مجالس سبعه، خطابه و وعظهاى هاى مولانا به مردم قونيه به زبان تركي است كه از سوى كاتب به زبان فارسي ترجمه شده استּ او اين ادعاى خود را بر كيفيت ادبي بسيار پائين و آشفتگى عبارات و اسلوب موجود در اين اثر، كه به هيچ وجه با فصاحت و كتابت مولانا قابل جمع نيستند مستند مىسازدּ
ديوان كبير تركي
در برخي منابع از ديواني بزرگ به زبان تركي و همچنين اشعار تركى منتسب به مولانا سخن مىرودּ سامى نيهات بانارلي در كتاب "رسيملي تورك ادبياتي تاريخي" از مولوي به شكل نخستين كسي در آناطولي كه ديوان بزرگي به تركي ترتيب داده است ياد مىكندּ دكتر ح. محمدزاده صديق"دوزگون" در كتاب سيري در اشعار تركي مكتب مولويه به اين نكته اشاره كرده و مىگويد اين ديوان حاوي اشعار پر طنين و پر شوري - بخشي از آن سروده شده در وصف ائمه اطهار - بوده و صوفيان و دراويش ابيات آن را به صورت ترجيعبند تضمين و در محافل مجالس خود اجرا مى نموده اندּ وى با اشاره به تاثيرپذيرى شعراي آذربايجان و ترك زبان از مولانا اضافه مىكند كه پس از مولانا، بسيارى مانند باقى از شعراى بزرگ دربار عثمانى بر اشعار تركي مولانا نظيره ها گفته آنها را تضمين و استقبال كرده اندּ او، پيدايش مكتب مولويه در ميان دراويش را نيز گواهى بر وجود ديوان كبير تركي شمرده استּ البته همه اين ادعاها و ملاحظات، محل مباحثه جدى بوده و بى شك محتاج به اثبات علمى و ادله محكم اندּ
بنا به همين مولف، "غريبي" شاعر و ناثر آذربايجاني عهد شاه تهماسب صفوى در كتاب "تذكره مجالس شعراي روم" خود كه به زبان تركي و در تبريز تأليف نموده است، ذكر و توضيحات مفصلي از مولانا و هم مطلبي در باره اشعار تركي وي دارد:
اشعار تركي: آنچه از اشعار مولوي به زبان تركي در ميان آثار وى و به طور پراكنده تا به امروز حفظ شده و بدستمان رسيده است، بسيار كمتر از آن چيزي است كه در بعضى از تذكرهها و ديوانهاى شعراي پيشين به آنها اشاره شده است. به عنوان نمونه ديوان كبير كه اثرى به فارسى است علاوه بر اشعارى به عربى و يونانى، داراى حدود ٢٠٠ بيت تركى (غزل٫ قطعه٫ تك بيتى٫ و ملمع) نيز مىباشد. اشعار تركى اى كه در پايان ديوان كبير آمده اند٫ تاكنون در دبوانهاى چاپ ايران وارد نشده اند.
ملمعات تركي: مولانا برخى از اشعار ليريك و غزليات خويش را به شكل ملمعاتى با مهارت آميخته شده از عربى و فارسى و تركى و ارمنى بوجود آورده است. اين ملمعات كه در نظر اول٫ آشفته و غيرقابل درك به نظر مىآيند٫ كوشش وى براى بيان چند لايه اى و درك تجربه حقيقى اند. صاحبنظران، بخشهاى تركي ملمعات مولانا را نشانگر حاكميت آشكار و احاطه بدون مباحثه مولانا بر دقايق و ظرايف زبان تركي شمرده اندּ
تركيبات تركي: در آثار مولانا به تعبيرات فراوان تركى شامل واژگان محاوره اى٫ نقل قولهاى تركى و خطابهايى به تركان نيز برخورد مىشودּ
كلمات تركي: بخشي از كلمات تركى آثار مولانا، كلمات تركي خودى شده موجود در زبان فارسى هستند كه بويژه در زبان اغلب مولفين فارس كه در تماس با تركان بوده اند يافت مىشوندּ (شمار اينگونه واژگان تركي موجود در زبان فارسي و لهجه هاي گوناگون آن تا بيست هزار تخمين زده ميشود)ּ(٢)ּگستره اين كلمات همه لايه هاى گوناگون ذخيره لغوى زبان تركى، از واژگان تركى ادبى، باستانى، لهجه اى و محاوره اى را در بر ميگيرندּ مولانا در ميان كلمات و ابيات تركى خود، واژه هايى مربوط به لهجه تركي اى كه زبان مادرى اش بوده و در تركى آسياى صغير مرسوم نبوده اند مانند بايراشماق٫ بوْلماق٫ گميشمك٫ قيغيرماق٫ اؤكوش٫ گؤيچه?ك٫ دئييش و غيره را نيز بكار برده است. برخى از اين واژه ها مانند واژه چيكگنه به معنى كوچولو، امروز نيز عينا در زبان تركى آذرى (لهجه هاى آذربايجانى و خراسانى) رايج اند.
تعبيرات تركي: ادعا شده است كه مولانا در اشعار فارسي خود، بياني تركي داشته ، تركي انديشيده و فارسي سروده است و در اين ميان بسياري از اصطلاحات تركي را به فارسي برگردانده استּحتى محمد خولوصى در كتاب يئددى اؤيوت (ترجمه تركي مجالس سبعه) مىگويد كه اصل مجالس سبعه، خطابه و وعظهاى هاى مولانا به مردم قونيه به زبان تركي است كه از سوى كاتب به زبان فارسي ترجمه شده استּ او اين ادعاى خود را بر كيفيت ادبي بسيار پائين و آشفتگى عبارات و اسلوب موجود در اين اثر، كه به هيچ وجه با فصاحت و كتابت مولانا قابل جمع نيستند مستند مىسازدּ
ديوان كبير تركي
در برخي منابع از ديواني بزرگ به زبان تركي و همچنين اشعار تركى منتسب به مولانا سخن مىرودּ سامى نيهات بانارلي در كتاب "رسيملي تورك ادبياتي تاريخي" از مولوي به شكل نخستين كسي در آناطولي كه ديوان بزرگي به تركي ترتيب داده است ياد مىكندּ دكتر ح. محمدزاده صديق"دوزگون" در كتاب سيري در اشعار تركي مكتب مولويه به اين نكته اشاره كرده و مىگويد اين ديوان حاوي اشعار پر طنين و پر شوري - بخشي از آن سروده شده در وصف ائمه اطهار - بوده و صوفيان و دراويش ابيات آن را به صورت ترجيعبند تضمين و در محافل مجالس خود اجرا مى نموده اندּ وى با اشاره به تاثيرپذيرى شعراي آذربايجان و ترك زبان از مولانا اضافه مىكند كه پس از مولانا، بسيارى مانند باقى از شعراى بزرگ دربار عثمانى بر اشعار تركي مولانا نظيره ها گفته آنها را تضمين و استقبال كرده اندּ او، پيدايش مكتب مولويه در ميان دراويش را نيز گواهى بر وجود ديوان كبير تركي شمرده استּ البته همه اين ادعاها و ملاحظات، محل مباحثه جدى بوده و بى شك محتاج به اثبات علمى و ادله محكم اندּ
بنا به همين مولف، "غريبي" شاعر و ناثر آذربايجاني عهد شاه تهماسب صفوى در كتاب "تذكره مجالس شعراي روم" خود كه به زبان تركي و در تبريز تأليف نموده است، ذكر و توضيحات مفصلي از مولانا و هم مطلبي در باره اشعار تركي وي دارد:
اشعار تركي: آنچه از اشعار مولوي به زبان تركي در ميان آثار وى و به طور پراكنده تا به امروز حفظ شده و بدستمان رسيده است، بسيار كمتر از آن چيزي است كه در بعضى از تذكرهها و ديوانهاى شعراي پيشين به آنها اشاره شده است. به عنوان نمونه ديوان كبير كه اثرى به فارسى است علاوه بر اشعارى به عربى و يونانى، داراى حدود ٢٠٠ بيت تركى (غزل٫ قطعه٫ تك بيتى٫ و ملمع) نيز مىباشد. اشعار تركى اى كه در پايان ديوان كبير آمده اند٫ تاكنون در دبوانهاى چاپ ايران وارد نشده اند.
ملمعات تركي: مولانا برخى از اشعار ليريك و غزليات خويش را به شكل ملمعاتى با مهارت آميخته شده از عربى و فارسى و تركى و ارمنى بوجود آورده است. اين ملمعات كه در نظر اول٫ آشفته و غيرقابل درك به نظر مىآيند٫ كوشش وى براى بيان چند لايه اى و درك تجربه حقيقى اند. صاحبنظران، بخشهاى تركي ملمعات مولانا را نشانگر حاكميت آشكار و احاطه بدون مباحثه مولانا بر دقايق و ظرايف زبان تركي شمرده اندּ
تركيبات تركي: در آثار مولانا به تعبيرات فراوان تركى شامل واژگان محاوره اى٫ نقل قولهاى تركى و خطابهايى به تركان نيز برخورد مىشودּ
كلمات تركي: بخشي از كلمات تركى آثار مولانا، كلمات تركي خودى شده موجود در زبان فارسى هستند كه بويژه در زبان اغلب مولفين فارس كه در تماس با تركان بوده اند يافت مىشوندּ (شمار اينگونه واژگان تركي موجود در زبان فارسي و لهجه هاي گوناگون آن تا بيست هزار تخمين زده ميشود)ּگستره اين كلمات همه لايه هاى گوناگون ذخيره لغوى زبان تركى، از واژگان تركى ادبى، باستانى، لهجه اى و محاوره اى را در بر ميگيرندּ مولانا در ميان كلمات و ابيات تركى خود، واژه هايى مربوط به لهجه تركي اى كه زبان مادرى اش بوده و در تركى آسياى صغير مرسوم نبوده اند مانند بايراشماق٫ بوْلماق٫ گميشمك٫ قيغيرماق٫ اؤكوش٫ گؤيچه ئك٫ دئييش و غيره را نيز بكار برده است. برخى از اين واژه ها مانند واژه چيكگنه به معنى كوچولو، امروز نيز عينا در زبان تركى آذرى (لهجه هاى آذربايجانى و خراسانى) رايج اند.
تعبيرات تركي: ادعا شده است كه مولانا در اشعار فارسي خود، بياني تركي داشته ، تركي انديشيده و فارسي سروده است و در اين ميان بسياري از اصطلاحات تركي را به فارسي برگردانده استּحتى محمد خولوصى در كتاب يئددى اؤيوت (ترجمه تركي مجالس سبعه) مىگويد كه اصل مجالس سبعه، خطابه و وعظهاى هاى مولانا به مردم قونيه به زبان تركي است كه از سوى كاتب به زبان فارسي ترجمه شده استּ او اين ادعاى خود را بر كيفيت ادبي بسيار پائين و آشفتگى عبارات و اسلوب موجود در اين اثر، كه به هيچ وجه با فصاحت و كتابت مولانا قابل جمع نيستند مستند مىسازدּ
ديوان كبير تركي
در برخي منابع از ديواني بزرگ به زبان تركي و همچنين اشعار تركى منتسب به مولانا سخن مىرودּ سامى نيهات بانارلي در كتاب "رسيملي تورك ادبياتي تاريخي" از مولوي به شكل نخستين كسي در آناطولي كه ديوان بزرگي به تركي ترتيب داده است ياد مىكندּ دكتر ح. محمدزاده صديق"دوزگون" در كتاب سيري در اشعار تركي مكتب مولويه به اين نكته اشاره كرده و مىگويد اين ديوان حاوي اشعار پر طنين و پر شوري - بخشي از آن سروده شده در وصف ائمه اطهار - بوده و صوفيان و دراويش ابيات آن را به صورت ترجيعبند تضمين و در محافل مجالس خود اجرا مى نموده اندּ وى با اشاره به تاثيرپذيرى شعراي آذربايجان و ترك زبان از مولانا اضافه مىكند كه پس از مولانا، بسيارى مانند باقى از شعراى بزرگ دربار عثمانى بر اشعار تركي مولانا نظيره ها گفته آنها را تضمين و استقبال كرده اندּ او، پيدايش مكتب مولويه در ميان دراويش را نيز گواهى بر وجود ديوان كبير تركي شمرده استּ البته همه اين ادعاها و ملاحظات، محل مباحثه جدى بوده و بى شك محتاج به اثبات علمى و ادله محكم اندּ
بنا به همين مولف، "غريبي" شاعر و ناثر آذربايجاني عهد شاه تهماسب صفوى در كتاب "تذكره مجالس شعراي روم" خود كه به زبان تركي و در تبريز تأليف نموده است، ذكر و توضيحات مفصلي از مولانا و هم مطلبي در باره اشعار تركي وي دارد
اکتشاف بسیار مهم باستان شناسی: تاریخ ترکها از نو نوشته می شود
ایالت مرکزی شاآنشی چین و در حدود یکصد کیلومتری شهر شیان –مرکز آن ایالت- هرم (پیرامیدهایی) وجود دارند که هرم های ترک یا هرم های سپید نامیده می شوند.
کلش، یکی از محققان تاریخ و باستان شناسی است که از این هرم ها بازدید کرده است و اعتقاد دارد این هرمها از دیدگاه باستان شناسی ترکها اهمیت بسیاری دارد و از نظر باستان شناسی جهانی به قدری مهم است که می تواند بسیاری از فرضیات اولیه را زیر و رو کند.
وی با اشاره به اینکه پیش از این نیز محققان و پژوهشگرانی از این المانهای باستانی بازدید کرده اند اما به آنها اجازه عکاسی داده نشده است اضافه کرد: “تصاویر این محوطه باستانی برای اولین بار است که منتشر می گردد.”
این محقق باستان شناسی که با یک تور لیدر کهنسال چینی از این محوطه بازدید کرده است از وجود سمبلها، مجسمه ها و نقاشی هایی خبر داد که به احتمال فراوان متعلق به ترک های باستان است.
مقامات چنینی بر این باورند که “در زمانهای دور اویغورها با گرفتن دستمزد به عنوان سرباز برای چینیان خدمت می کرده اند و سمبلها و نقش و نگاره های موجود نیز یادگار آن دوران بوده است و توسط آنان ساخته شده است.”
در نزدیکی “هرم های ترک”، غاری طبیعی وجود دارد که بعد از حدود ٤۰-٥۰ متر پیاده روی در فضای تاریک آن، یک ورودی با سه کانال وجود دارد. در این بخش یک دهلیز عمودی به عمق حدود ۷-۸ متر وجود دارد و هنگامی که این مسافت طی می شود یک محیط باز و وسیع آشکار می گردد که در واقع محوطه داخلی “هرم های ترک” است.
محقق باستان شناسی در این باره گفت: “هرم فوق در محیطی طبیعی ساخته شده است و در آن قبرکندهایی وجود دارد.”
در یکی از این قبرکندها یک مومیایی به طول دو متر موجود است که در روی سر آن که به صخره ای متصل است نشانه های ماه و ستاره و سر گرگ وجود دارند. سر یک مجسمه به عظمت سه متر نیز در این محوطه وجود دارد که احتمالا از جنس سنگ گرانیت است.
در بالای این مجسمه المانهایی وجود دارند که شبیه شاخ می باشند و در وسط سر نیز علامت ماه و ستاره خودنمایی می کند.
در کنار این سردیس مجسمه یک زن که نوزادی را در بغل گرفته است و یک مومیایی به چشم می خورد.
مومیایی کنار مجسمه زن متعلق به یک مرد است و به گفته چینی ها تا ۳۰ سال قبل چهره وی به طور کامل معلوم بوده است و حتی نشانه های چکمه های این مومیایی نیز به چشم می خورده است اما بعدها برخی از روستاییان چینی تکه هایی از این مومیایی را بریده اند.
به گفته راهنمای چینی محققان باستان شناسی، سردیس عظیم سه متری سمبلی از اوغوزخان است.
راهنمای چینی همچنین از وجود هزاران نقش و دیوارکند در طبقه تحتانی این هرم سخن گفته و به وجود یک مومیایی کاملا سالم در آن طبقه اشاره داشته است اما اجازه بازدید از آن طبقه به گروه داده نشده است.
تحقیقات و عکاسی در این هرم ممنوع اعلام شده است.
پیش از این محققان باستان شناسی آلمانی برخی تحقیقات مختلف را درباره هرم های ترک به عمل آورده اند اما به آنها اجازه عکاسی از این محوطه باستانی داده نشده است. درباره چگونگی کشف “هرم های ترک” ادعاهای زیادی وجود دارد. یکی از این ادعاها از رؤیت هرم توسط جیمز گوسمن خلبان آمریکایی در خلال جنگ جهانی دوم حکایت دارد. گوسمن در آن برهه از هندوستان به طرف چین پرواز کرده بود.
به دنبال گوسمن، هاردویگ هاسدورف “Hartwig HausDorf” محقق و نویسنده آلمانی به دنبال این موضوع برای تحقیقات به منطقه می آید و اشیاء زیادی را از این هرم جمع آوری می کند.
به اعتقاد هاسدورف، هرمهای فوق به دوره پروتو تورکها تعلق دارد و درون آن نوشته ها و مومیایی های مختلفی وجود دارند.
در این منطقه حدود یکصد هرم وجود دارد.
پان تركيسم يا پان فارسيسم كدام يك توهم است و كدام يك واقعيت دارد؟
مقدمه : گاها به دليل شانتاژها و تخريبات صورت گرفته از طرف نيروهاي انحصارگرا و توتاليتر مخالف جنبش هويت طلبي آذربايجان ، يا به دليل روش هاي تبليغاتي غلط برخي فعالين حركت ملي آذربايجان و نيز حضور برخي نيروهاي تندرو و افراطي در اين جنبش ، اين شائبه در ذهن برخي از هموطنان فارسي زبان شكل مي گيرد كه حركت ملي آذربايجان،حركتي پان تركيستي ، افراطي و غير دموكراتيك مي باشد .
اين در حاليست كه دقيقا بر خلاف اين باور غلط ، حركت ملي آذربايجان چه از نظر ماهوي و چه از نظر شكلي ، حركتي طرفدار عدالت آزادي و دموكراسي بوده و براي تمامي انسانها اعم از ترك و كرد و فارس ، عرب و عجم ، مسلمان و غير مسلمان و از هر نژاد و زبان و فرهنگي كه باشند ، معتقد به حقوق انساني برابر و حق تعيين سرنوشت ملي مي باشد.
.
مفهوم پان ، اهداف و نتائج حاصله :
.
پان و انديشه هايي كه با پيشوند پان در كشورها و جوامع مختلف تبليغ و ترويج ميشوند ،به معني همه ، عموم ، سرتاسر ،كل و همگاني بوده و انديشه هايي كه با پيشوند پان شكل گرفته اند، خواهان حذف فيزيكي يا هويتي اقوام و ملل ديگر و استحاله يا جايگزيني آنها با قوم و ملت حاكم و يا اتحاد ملل و جوامع داراي ريشه واحد قومي ، زباني و نژادي مي باشند .
.
اين اقدام ضد انساني عموما توسط قوم ، ملت يا نژاد حاكم و مسلط عليه اقوام و ملل تحت سلطه و با بهره گيري از ابزارهاي نظامي، سياسي ، آموزشي و تبليغاتي و … اجراميشود.
.
حذف فيزيكي :
.
نسل كشي و ژنوسايد راهكار اصلي حذف فيزيك مي باشد كه نمونه آن را در جنگ جهاني دوم از طرف آلمانهاي نازي عليه يهوديان و در اواخر قرن بيستم در يوگسلاوي از طرف صربها عليه مسلمانان و در روسيه عليه تركان مسلمان چچن و در فلسطين از سوي صهيونيست ها عليه اعراب مسلمان شاهد بوده ايم .
.
در اكثر موارد به دليل كثرت جمعيتي جوامع تحت سلطه ، حذف فيزيكي عملا غير ممكن بوده و با عكس العمل شديد ملل ديگر يا جوامع ديگر ياملل مغلوب و تحت سلطه روبرو شده و به جنگ داخلي يا بين المللي گسترده تبديل ميشود . زياده خواهي هيتلر و موسيليني در اروپا و ژاپن در شرق دور كه با عكس العمل ملل ديگر روبرو شده ، منجر به جنگ جهاني دوم ( بزرگترين تراژدي تاريخ بشر ) گرديد ، از نتائج توسعه انديشه پان در جوامع فوق بود .
به عبارتي ،حذف قوم و ملت مغلوب و تحت سلطه غير ممكن يا بسيار پر هزينه مي باشد .
.
حذف فرهنگي – هويتي :
.
بنابر اين رهبران و نخبگان پان و تماميت خواه قوم و ملت غالب و مسلط ، از روشهاي نرم و به ظاهر بدون خشونت يا با ضريب خشونت پايين براي حذف ملت محكوم استفاده ميكنند به اين شكل كه با تكذيب و تخريب تاريخ و زبان و فرهنگ ملت و قوم تحت سلطه ، هويت آن ملت كه وجه مايز و شناساننده آن ملت و قوم است را از بين مي برند و ملت تحت سلطه به مرور زمان درون ملت حاكم هضم و جذب و استحاله شده و از صفحه تاريخ حذف مي گردد .
.
اينجاست كه مفاهيمي چون آسيميلاسيون ، اليناسيون ، خود كشي فرهنگي و ژنوسايد فرهنگي معني و جايگاه پيدا ميكنند .
اليناسيون : به معني از خود بي خود و بي گانه شدن و فراموش كردن خود و تاريخ ، زبان و فرهنگ خود و نهايتا خود را در قالبي ديگر ديدن است .
.
خود كشي فرهنگي : نفي و تكذيب به ظاهر ارادي هويت خود و احساس نفرت و دشمني نسبت به نياكان و ريشه هاي تاريخي خود ناشي از حس حقارت و خود كم بيني ملي مي باشد .
.
آسيميلاسيون : پروسه و پروژه آسيميلاسيون به معني شبيه شدن به ظاهر ارادي ( و در اصل غير ارادي ) اعضاي جامعه تحت سلطه به جامعه و ملت مسلط از نظر هويتي در اثر حذف هويت مادري و جايگزيني آن با هويت قوم يا ملت مسلط مي باشد .
.
همچان كه اشاره كردم اين فرآيندها در ظاهر پروسه اي بوده و به اراده خود افراد رخ مي دهد در حالي كه عملا پروژه اي است كه دقيقا از سوي نحبگان ملت حاكم طراحي و به اجرا گذاشته شده و اعضاي جوامع مغلوب و تحت سلطه نه به اراده خود بلكه ناخودآگاه گرفتار شده و در آن مسير حركت مي كنند.
.
اين پروزه زماني با موفقيت به پيش ميرود كه نخبگان جوامع مسلط از تمام ابزارهاي رسانه اي ، آموزشي ، سياسي ،اقتصادي و … بهره برده و پروژه تخريب ، تحقير و تكذيب زبان و فرهنگ و تاريخ ( عناصر هويت ساز)ملل و جوامع تحت سلطه ، طبق برنامه اجرا شده و بسترسازي هاي لازمه رخ دهد .
.
اين بستر سازي در دراز مدت باعث مي شود كه اين پروژه به يك پروسه اجتماعي تبديل شده و در ناخودآگاه جمعي هر دو طرف ( جوامع مسلط و ملت تحت سلطه ) نهادينه شده به فرهنگ عمومي تبديل شود . در اين حالت حتي اگر نخبگان و حكام جديد نسبت به باور پان بي تفاوت باشند ، به دليل وجود همين بسترسازي قوي ، جريان حذف هويتي جوامع تحت سلطه ادامه خواهد يافت چرا كه باور به برتري و مهتري قوم مسلط و كهتري قوم تحت سلطه به يك باور عمومي تبديل گشته است و همچون بيماري واگيردار به اپيدمي تبديل گشته است .
.
به اين ترتيب قتل عام و ژنوسايد فرهنگي تبديل به پروسه و فرآيندي ناخودآگاه گشته و با تداوم آن ممكن است به حذف تاريخي ملل و جوامه تحت سلطه منجر گردد .
.
پروسه اي كه در جنوبغرب ايران عليه اعراب و در غرب به خصوص كرمانشاه عليه كردها و در شمالغرب به خصوص همدان و قزوين و تاحدودي زنجان عليه تركها تداوم دارد.
.
به عبارتي ، وقتي فرهنگ و زبان و تاريخ ملت و قوم تحت سلطه تكذيب و تخريب و تحقير گرديد ، اعضاي اين جوامع چون احساس و خود كم بيني ميكنند و به اين باور مي رسند كه چيزي براي ارائه دادن و افتخار كردن ندارند بيش از پيش دچار عقده حقارت و خود كم بيني عمومي ميگردند . نهايتا توسعه و تشديد اين حس حقارت و تداوم آن طوي بازه زماني نسبتا طولاني باعث ميشود كه اعضاي ملت تحت سلطه كه عموما از نظر سياسي و به خصوص اقتصادي نيز محروم و ضعيف نگه داشته شده اند يا تضعيف گشته اند ، بيچارگي و حقارت و ذلالت خود و عدم توسعه خود را ناشي از ضعف و كاستي هاي فرهنگي و تاريخي و هويتي خود بدانند .
.
نتيجه معلوم است :
.
آنان براي اينكه خود را از شر اين عامل بدبختي ( كه در اصل توهمي ساخته و القا شده از طرف قوم حاكم است ) نجات دهند و از شهروندي بي تمدن و فرهنگ ودرجه دو ( به زعم خود ) به شهروندي متمدن و بافرهنگ و درجه يك تبديل شوند دست به خود كشي فرهنگي زده و با كنار گذاشتن ( به ظاهر ) ارادي فرهنگ و زبان مادري و نفي گذشته و تاريخ خود ، هويت ملي – قومي خود را از دست داده و به فرهنگ و زبان ملت غالب روي آورده و به جاي افتخار به تاريخ و گذشتكان خود به تاريخ ملت حاكم (كه خوب يا بد تعلقي به آن ها ندارد يا تعلقشان به آن محدود است ) افتخار كنند بدين ترتيب فرآيند اليناسيون و بيگانه شيفتگي و خود را در بيگانه ديدن دخ داده و به دنبال آن آسميلاسيون و شبيه سازي هويتي شكل گرفته و نهايتا و به مرور زمان در درون ملت حاكم و مسلط استحاله و هضم و جذب ميشوند بنابر اين :
.
انديشه پان به ملت يا قوم سلطه گر كه داعيه عام بودن و كلي بودن دارد ، برازنده است .
.
ملت تحت سلطه كه در خطر نابودي هويتي است ، چگونه و با چه ابزار و امكاناتي ميتواند ملل ديگر را در خود آسيميله كرده و فرهنگ و زبان و هويت خود را به آنان تحميل كند؟؟
.
با رجوع به تاريخ معاصر ايران كاملا شفاف ميشود كه چه كساني را پيشوند پان زيبنده است و چه كساني را نيست . اما در عمل همان اجرا كنند گان اين پروژه صفت خود را به ديگران نسبت داده و هويت طلبان ملل مغلوب را به پان بودن متهم مي كنند تا هم خود را از فشار افكار عمومي و آزادي خواهان حفظ كنند و هم وسيله اي براي سركوب هويت طلبان بيابند.
.
تا قبل از به قدرت رسيدن پهلوي در ايران ، اين كشور به نام ممالك محروسه ايران شناخته ميشد و با وجود اينكه اجداد قاجار ترك زبان بودند ، عملا زبان فارسي بعنوان زبان رسمي مورد استفاده و آموزش و تروج قرار گرفت هرچند كه زبانهاي ديگر از جمله عربي و تركي هم آزاد بوده و آموزش داده مي شدند .
.
با قدرت گيري پهلوي، سياست يك زبان،يك ملت و يك پرچم پيش گرفته شد .
.
روشنفكران و نخبگان و طبقه حاكمه ايران با الگو برداري غلط از ناسيوناليسم قومي اروپاييان پروژه ملت سازي را كه در غرب پروسه اي تاريخي – طبيعي و نه اجباري و مونتاژي بود ، پياده كردند . در اين راستا از الگوي آلماني ملت كه به زبان و فرهنگ و دين و تاريخ مشترك براي ايجاد دولت – ملت تاكيد داشت تاكيد كردند در حاليكه براي جامعه كثير الملله و چند فرهنگي ايران اصلا مناسب نبود و از الگوي فرانسوي دولت – ملت كه به اراده و خواست عمومي مردم براي ايجاد دولت – ملت تاكيد ميكرد ، غافل شدند و چون با حقيقت كثير اللگي ايران روبرو شدند ، به ناچار سياست حذف ملل غير فارس به خصوص تركان و اعراب را پيش گرفتند .
.
و در كمال وقاحت درنوشته هاي خود به صراحت اعلام داشتند كه بايد زبان تركي و عربي حذف گردد و تركان و اعراب ايراني ، فارسيزه شوند .
(در اينخصوص مراجعه شود به كتابهايي چون «ناسيوناليسم در ايرا ن» و «قتل اتابك» و «نشريه آينده» و نيز كتب كسروي و نوشته هاي محمود افشار و تقي زاده و … )
.
انان در ارائه راهكارهاي فاشيستي تا بدانجا پيش رفتند كه اعلام كردند بايد كودكان خانواده هاي ترك زبان از خانواده هايشان گرفته شده به دست خانواده هاي محترم فارسي داده شود تا از كودكي به فارسي تربيت شوند ( كتاب قتل اتابك نوشته شيخ الاسلامي ) .
.
در مدارس صندوق جريمه گذاشتند كه هر كودكي به تركي سخن گويد جريمه شود و سخن گفتن به زبان مادري همچون دزدي ، عملي شنيع و جرم محسوب شده و مستوجب مجازات بود .
.
از سوي ديگر به تحريف تاريخ دست زده و اعلام داشتند كه آذربايجان قبلا فارسي زبان بوده و تحت تاثير حمله مغول و تركان ، تركيزه شده است و نگفتند كه اين تركان كه از نظر آنان وحشي و بربر بودند و از دانش و علم و كتاب و آموزش و رسانه هاي جمعي از قبيل راديو و تليزيون بي بهره ، با كدام ازار فرهنگي و آموزشي و رسانه اي موفق به تركيزه كردن ميليونها آذربايجاني گشتند در حاليكه دولتهاي فارسگرا در طول صد سال اخير با دهها ابزار و ميلياردها تومان هزينه ، موفق به تغيير زبان آذربايجانيان ترك زبان نگشته اند .
.
آنان اسامي تاريخي و تركي مناطق ترك زبان را حذف كردند و اسامي بي ريشه و بي معنا و ساختگي فارسي برايشان گذاشتند ، سرشماري اذربايجان را خرشماري نام نهاند و تركان را حقير و احمق و در حد حيوانات كم شعور و نفهم و زمخت معرفي كردند و ….
.
اين سياستها ( تخريب و تكذيب و تحقير ) دقيقا در راستاي ژنوسايد و قتل عام فرهنگي صورت گرفت تا تركان آذربايجان دست به خود كشي فرهنگي زنند و نهايتا پروژه اليناسيون و آسيميلاسيون با موفقيت پيش برده شده ، ملت ترك زبان آذربايجان در ميان ملت فارس استحاله شده و جزئي از آنان گردند .
.
مراحل حذف غيرفيزيكي تركان در ايران :
.
1 -تخريب و تكذيب هويت تركان 2 - اليناسيون و از خود بيگانگي 3 – خودكشي فرهنگي 4 – آسيميلاسيون و استحاله درميان فارسيان
.
پيش برندگان پروژه فاشيستي و ضد انساني حذف تركان و اقوام تحت سلطه در ايران كمي انصاف و شرف داشته باشند
.
اگر دين نداريم لااقل آزاده باشيم
.
دوباره تكرار ميكنم آنان پان فارسيست هستند يا هويت طلبان مظلوم ترك و كرد و عرب كه چيزي جز حفظ فرهنگ و تاريخ و زبان خود نمي خواهد ؟؟؟
.
فعالين ملي آذربايجان كي و كجا خواستند كه برادران فارسي زبان و يا ديگر هموطنان غير ترك زبانشان تركيزه شده و در ميان تركان استحاله شوند ؟؟؟
.
هويت طلبان آذربايجان به تمام ملل و اقوام ايراني با هر فرهنگ و زبان و هويتي كه دارند و به هر دين و آييني كه معتقدند و از هر جنس و قشر و طبقه اي كه هستند، احترام ميگذارند چراكه اساس قضاوت و داوري را بر انسانيت انسان گذاشته اند و فرهنگ و زبان و هويت هر انساني را جزيي از انسانيت آن انسان دانسته و نه در كلام كه در عمل به آن احترام گذاشته اند .
.
اگر از انسان تاريخ و گذشته نياكاني اش ، زبان و فرهنگ و آداب و سنن اش و هويت انساني اش را بگيريم ، فرق انسان با ماشين و كامپيوتر يا حيوان در چه خواهد بود ؟؟
.
فقط در توليد مثل و خوردن و خوابيدن و …
.
خور و خواب و خشم و شهوت ، اين است نشان آدميت ؟؟؟
.
ضمنا اين حركت كه براي احقاق حق تعيين سرنوشت انسانها تلاش ميكند دقيقا به خاطر همين انديشه انسان محورانه اش ، ذاتا طرفدار دموكراسي و حقوق بشر است .
.
مگرخواست اساسي دموكراسي چيزي جزحق انتخاب و تعيين سرنوشت و برابري است؟
.
حركت ملي آذربايجان طرفدار كثرت گرايي ،پلوراليسم و تمركز زدايي مي باشد همان چيزي كه دولتمردان ما به اجبار جهت جلوگيري از توسعه بحرانهاي اقتصادي و اجتماعي و … در صدد عملياتي كردن آن مي باشند .
.
اين حركت به هيچ وجه در صدد حذف و نفي هيچ قوم و قشر و گروه ديگري نيست و با انحصار گرايان توتاليتر و تماميت خواه ضد دموكراسي و نژاد پرست مخالف بوده و هست .
.
مخلص كلام اينكه انديشه پان چه به شكل پان تركيزم و چه به شكل پان فارسيسم يا پان عربيسم به خاطر اينكه به حذف ملل ديگر مي انديشد و خواهان سلطه و غارت ديگران است فاشيستي و ضد انساني بوده و غير قابل قبول و مردود است .
.
اين انديشه نژاد پرستانه يا قوم گرايانه افراطي و شووينيستي در طول تاريخ جز جنگ،بدبختي ، ويراني و تباهي چيزي به ارمغان نياورده و همواره عامل اصلي دشمني و عداوت ميان ملل و اقوام گشته و آتش جنگ و خشونت را شعله ور كرده است.
.
حمله صدام دجال به ايران در راستاي همان انديشه احمقانه پان از نوع عربيستي شكل گرفت كه نتيجه اش كشته شدن دو ميليون انسان و آواره و زخمي شدن ميليونها اسنان و وارد شدن چند هزار ميليارد دلار خسارت به هردوكشور گرديد سرمايه عظيمي كه ميتوانست صرف عمران و توسعه اين جوامع در حال توسعه گردد .صدام نهايتا به خاطر حمله اش به كويت كه باز از زياده خواهي اش نشات ميگرفت ، به دست ظالمي ديگر سرنگون و توسط همين مردم عراق (كه ظاهره ادعاي تعالي و توسعه اش را داشت )، به دار مجازات آويخته شد و براي ملت عراق نيز جز ويراني و بدبختي چيزي به ارمغان نياورد .
.
هيتلر نيز براي آلمان ارمغاني بهتر نداشت . در جنگ جهاني دوم بيش از شش ميليون آلماني كشته شدند و در كل نزديك به شصت ميليون انسان به كام مرگ رفتند و خود هيتلر(كه مظهر و رهبر و مروج پان ژرمنيسم و وفاشيسم ونژادپرسني بود) پس از شكست به دست خود به حيات منحوسش پايان داد و زمين از شر و جودش پاك شد .
.
عاقبت كار ميلوشويچ و ديگر تجاوزگران پان نيز چيزي جز بدبختي و ويراني و نابودي براي ملت خود و ديگر ملل جهان نبود.
.
فعالين حركت ملي آذربايجان و هويت طلبان اقوام ايراني كه يك قرن تحت ظلم و جور پان فارسيسم و ناسيوناليسم تجاوزگر فارسگرا بوده اند و طبعا تبعات انديشه هاي نژادپرستانه را ديده اند ، نه تنها از اين انديشه پيروي نمي كنند بلكه بزرگترين دغدغه شان رفع ستم قومي و پان فارسيسم و رفع تبعيض و ايجاد عدالت و برابري ميباشد .
.
مردم سالاري و دموكراسي،محوراصلي حركت ملي آذربايجان است تاريخ گواه برادعاست كه آذربايجان مهد دموكراسي و آزادانديشي بوده و هست .
.
ملت آذربايجان كه فرزندان ستارخان و بابك خرمدين اند، تاريخ خود را خوب ميشناسند و همواره عليه تجاوز و استعمار بيگانه و استبداد و ديكتاتوري داخلي جنگيده اند خياباني ، ثقه الاسلام ، محمد تقي خان پسيان ، انجمن غيبي و مجاهدان راه مشروطه و انقلاب 57 و هزاران شهيد و جانباز و آزاده دفاع مقدس بخشي از مجاهدات اين ملت در راه آزادي و رهايي كشور و رفع تبعيضات نسبت به تمام اقوام و ملل و اقشار و طبقات مي باشد هم اكنون نيز تنها راه نجات خود و كشور را در دموكراسي و مردم سالاري ميدانند وباور دارند كه تامين عدالت، آزادي ، حقوق بشر و نهايتا توسعه پايدار و رشد همه جانبه ملل در سايه قدر نهادن به انسان و انسانيت است نه نفي و تخريب و تحقير هموطنان خود يا ديگر ملل و اقوام جهان .
.
بنابر اين ، حركت خود را در راستاي حفظ هويت و ارزشهاي ملي و بومي ، عدالت و سلطه خارجي و تبعيض و استبداد داخلي جهت تحقق دموكراسي به پيش برده ، دشمنان دموكراسي و طرفداران توتاليتاريسم و پان فارسيسم و رايسيسم را بزرگترين دشمن خود و ديگر ملل ايراني ميدانند .
.
دست به دست هم دهيم و يك دل و يك صدا به سوي دموكراسي ، عدالت ، برابري و برادري پيش رويم اندكي صبر سحر نزديك است
گردآورنده:
اين در حاليست كه دقيقا بر خلاف اين باور غلط ، حركت ملي آذربايجان چه از نظر ماهوي و چه از نظر شكلي ، حركتي طرفدار عدالت آزادي و دموكراسي بوده و براي تمامي انسانها اعم از ترك و كرد و فارس ، عرب و عجم ، مسلمان و غير مسلمان و از هر نژاد و زبان و فرهنگي كه باشند ، معتقد به حقوق انساني برابر و حق تعيين سرنوشت ملي مي باشد.
.
مفهوم پان ، اهداف و نتائج حاصله :
.
پان و انديشه هايي كه با پيشوند پان در كشورها و جوامع مختلف تبليغ و ترويج ميشوند ،به معني همه ، عموم ، سرتاسر ،كل و همگاني بوده و انديشه هايي كه با پيشوند پان شكل گرفته اند، خواهان حذف فيزيكي يا هويتي اقوام و ملل ديگر و استحاله يا جايگزيني آنها با قوم و ملت حاكم و يا اتحاد ملل و جوامع داراي ريشه واحد قومي ، زباني و نژادي مي باشند .
.
اين اقدام ضد انساني عموما توسط قوم ، ملت يا نژاد حاكم و مسلط عليه اقوام و ملل تحت سلطه و با بهره گيري از ابزارهاي نظامي، سياسي ، آموزشي و تبليغاتي و … اجراميشود.
.
حذف فيزيكي :
.
نسل كشي و ژنوسايد راهكار اصلي حذف فيزيك مي باشد كه نمونه آن را در جنگ جهاني دوم از طرف آلمانهاي نازي عليه يهوديان و در اواخر قرن بيستم در يوگسلاوي از طرف صربها عليه مسلمانان و در روسيه عليه تركان مسلمان چچن و در فلسطين از سوي صهيونيست ها عليه اعراب مسلمان شاهد بوده ايم .
.
در اكثر موارد به دليل كثرت جمعيتي جوامع تحت سلطه ، حذف فيزيكي عملا غير ممكن بوده و با عكس العمل شديد ملل ديگر يا جوامع ديگر ياملل مغلوب و تحت سلطه روبرو شده و به جنگ داخلي يا بين المللي گسترده تبديل ميشود . زياده خواهي هيتلر و موسيليني در اروپا و ژاپن در شرق دور كه با عكس العمل ملل ديگر روبرو شده ، منجر به جنگ جهاني دوم ( بزرگترين تراژدي تاريخ بشر ) گرديد ، از نتائج توسعه انديشه پان در جوامع فوق بود .
به عبارتي ،حذف قوم و ملت مغلوب و تحت سلطه غير ممكن يا بسيار پر هزينه مي باشد .
.
حذف فرهنگي – هويتي :
.
بنابر اين رهبران و نخبگان پان و تماميت خواه قوم و ملت غالب و مسلط ، از روشهاي نرم و به ظاهر بدون خشونت يا با ضريب خشونت پايين براي حذف ملت محكوم استفاده ميكنند به اين شكل كه با تكذيب و تخريب تاريخ و زبان و فرهنگ ملت و قوم تحت سلطه ، هويت آن ملت كه وجه مايز و شناساننده آن ملت و قوم است را از بين مي برند و ملت تحت سلطه به مرور زمان درون ملت حاكم هضم و جذب و استحاله شده و از صفحه تاريخ حذف مي گردد .
.
اينجاست كه مفاهيمي چون آسيميلاسيون ، اليناسيون ، خود كشي فرهنگي و ژنوسايد فرهنگي معني و جايگاه پيدا ميكنند .
اليناسيون : به معني از خود بي خود و بي گانه شدن و فراموش كردن خود و تاريخ ، زبان و فرهنگ خود و نهايتا خود را در قالبي ديگر ديدن است .
.
خود كشي فرهنگي : نفي و تكذيب به ظاهر ارادي هويت خود و احساس نفرت و دشمني نسبت به نياكان و ريشه هاي تاريخي خود ناشي از حس حقارت و خود كم بيني ملي مي باشد .
.
آسيميلاسيون : پروسه و پروژه آسيميلاسيون به معني شبيه شدن به ظاهر ارادي ( و در اصل غير ارادي ) اعضاي جامعه تحت سلطه به جامعه و ملت مسلط از نظر هويتي در اثر حذف هويت مادري و جايگزيني آن با هويت قوم يا ملت مسلط مي باشد .
.
همچان كه اشاره كردم اين فرآيندها در ظاهر پروسه اي بوده و به اراده خود افراد رخ مي دهد در حالي كه عملا پروژه اي است كه دقيقا از سوي نحبگان ملت حاكم طراحي و به اجرا گذاشته شده و اعضاي جوامع مغلوب و تحت سلطه نه به اراده خود بلكه ناخودآگاه گرفتار شده و در آن مسير حركت مي كنند.
.
اين پروزه زماني با موفقيت به پيش ميرود كه نخبگان جوامع مسلط از تمام ابزارهاي رسانه اي ، آموزشي ، سياسي ،اقتصادي و … بهره برده و پروژه تخريب ، تحقير و تكذيب زبان و فرهنگ و تاريخ ( عناصر هويت ساز)ملل و جوامع تحت سلطه ، طبق برنامه اجرا شده و بسترسازي هاي لازمه رخ دهد .
.
اين بستر سازي در دراز مدت باعث مي شود كه اين پروژه به يك پروسه اجتماعي تبديل شده و در ناخودآگاه جمعي هر دو طرف ( جوامع مسلط و ملت تحت سلطه ) نهادينه شده به فرهنگ عمومي تبديل شود . در اين حالت حتي اگر نخبگان و حكام جديد نسبت به باور پان بي تفاوت باشند ، به دليل وجود همين بسترسازي قوي ، جريان حذف هويتي جوامع تحت سلطه ادامه خواهد يافت چرا كه باور به برتري و مهتري قوم مسلط و كهتري قوم تحت سلطه به يك باور عمومي تبديل گشته است و همچون بيماري واگيردار به اپيدمي تبديل گشته است .
.
به اين ترتيب قتل عام و ژنوسايد فرهنگي تبديل به پروسه و فرآيندي ناخودآگاه گشته و با تداوم آن ممكن است به حذف تاريخي ملل و جوامه تحت سلطه منجر گردد .
.
پروسه اي كه در جنوبغرب ايران عليه اعراب و در غرب به خصوص كرمانشاه عليه كردها و در شمالغرب به خصوص همدان و قزوين و تاحدودي زنجان عليه تركها تداوم دارد.
.
به عبارتي ، وقتي فرهنگ و زبان و تاريخ ملت و قوم تحت سلطه تكذيب و تخريب و تحقير گرديد ، اعضاي اين جوامع چون احساس و خود كم بيني ميكنند و به اين باور مي رسند كه چيزي براي ارائه دادن و افتخار كردن ندارند بيش از پيش دچار عقده حقارت و خود كم بيني عمومي ميگردند . نهايتا توسعه و تشديد اين حس حقارت و تداوم آن طوي بازه زماني نسبتا طولاني باعث ميشود كه اعضاي ملت تحت سلطه كه عموما از نظر سياسي و به خصوص اقتصادي نيز محروم و ضعيف نگه داشته شده اند يا تضعيف گشته اند ، بيچارگي و حقارت و ذلالت خود و عدم توسعه خود را ناشي از ضعف و كاستي هاي فرهنگي و تاريخي و هويتي خود بدانند .
.
نتيجه معلوم است :
.
آنان براي اينكه خود را از شر اين عامل بدبختي ( كه در اصل توهمي ساخته و القا شده از طرف قوم حاكم است ) نجات دهند و از شهروندي بي تمدن و فرهنگ ودرجه دو ( به زعم خود ) به شهروندي متمدن و بافرهنگ و درجه يك تبديل شوند دست به خود كشي فرهنگي زده و با كنار گذاشتن ( به ظاهر ) ارادي فرهنگ و زبان مادري و نفي گذشته و تاريخ خود ، هويت ملي – قومي خود را از دست داده و به فرهنگ و زبان ملت غالب روي آورده و به جاي افتخار به تاريخ و گذشتكان خود به تاريخ ملت حاكم (كه خوب يا بد تعلقي به آن ها ندارد يا تعلقشان به آن محدود است ) افتخار كنند بدين ترتيب فرآيند اليناسيون و بيگانه شيفتگي و خود را در بيگانه ديدن دخ داده و به دنبال آن آسميلاسيون و شبيه سازي هويتي شكل گرفته و نهايتا و به مرور زمان در درون ملت حاكم و مسلط استحاله و هضم و جذب ميشوند بنابر اين :
.
انديشه پان به ملت يا قوم سلطه گر كه داعيه عام بودن و كلي بودن دارد ، برازنده است .
.
ملت تحت سلطه كه در خطر نابودي هويتي است ، چگونه و با چه ابزار و امكاناتي ميتواند ملل ديگر را در خود آسيميله كرده و فرهنگ و زبان و هويت خود را به آنان تحميل كند؟؟
.
با رجوع به تاريخ معاصر ايران كاملا شفاف ميشود كه چه كساني را پيشوند پان زيبنده است و چه كساني را نيست . اما در عمل همان اجرا كنند گان اين پروژه صفت خود را به ديگران نسبت داده و هويت طلبان ملل مغلوب را به پان بودن متهم مي كنند تا هم خود را از فشار افكار عمومي و آزادي خواهان حفظ كنند و هم وسيله اي براي سركوب هويت طلبان بيابند.
.
تا قبل از به قدرت رسيدن پهلوي در ايران ، اين كشور به نام ممالك محروسه ايران شناخته ميشد و با وجود اينكه اجداد قاجار ترك زبان بودند ، عملا زبان فارسي بعنوان زبان رسمي مورد استفاده و آموزش و تروج قرار گرفت هرچند كه زبانهاي ديگر از جمله عربي و تركي هم آزاد بوده و آموزش داده مي شدند .
.
با قدرت گيري پهلوي، سياست يك زبان،يك ملت و يك پرچم پيش گرفته شد .
.
روشنفكران و نخبگان و طبقه حاكمه ايران با الگو برداري غلط از ناسيوناليسم قومي اروپاييان پروژه ملت سازي را كه در غرب پروسه اي تاريخي – طبيعي و نه اجباري و مونتاژي بود ، پياده كردند . در اين راستا از الگوي آلماني ملت كه به زبان و فرهنگ و دين و تاريخ مشترك براي ايجاد دولت – ملت تاكيد داشت تاكيد كردند در حاليكه براي جامعه كثير الملله و چند فرهنگي ايران اصلا مناسب نبود و از الگوي فرانسوي دولت – ملت كه به اراده و خواست عمومي مردم براي ايجاد دولت – ملت تاكيد ميكرد ، غافل شدند و چون با حقيقت كثير اللگي ايران روبرو شدند ، به ناچار سياست حذف ملل غير فارس به خصوص تركان و اعراب را پيش گرفتند .
.
و در كمال وقاحت درنوشته هاي خود به صراحت اعلام داشتند كه بايد زبان تركي و عربي حذف گردد و تركان و اعراب ايراني ، فارسيزه شوند .
(در اينخصوص مراجعه شود به كتابهايي چون «ناسيوناليسم در ايرا ن» و «قتل اتابك» و «نشريه آينده» و نيز كتب كسروي و نوشته هاي محمود افشار و تقي زاده و … )
.
انان در ارائه راهكارهاي فاشيستي تا بدانجا پيش رفتند كه اعلام كردند بايد كودكان خانواده هاي ترك زبان از خانواده هايشان گرفته شده به دست خانواده هاي محترم فارسي داده شود تا از كودكي به فارسي تربيت شوند ( كتاب قتل اتابك نوشته شيخ الاسلامي ) .
.
در مدارس صندوق جريمه گذاشتند كه هر كودكي به تركي سخن گويد جريمه شود و سخن گفتن به زبان مادري همچون دزدي ، عملي شنيع و جرم محسوب شده و مستوجب مجازات بود .
.
از سوي ديگر به تحريف تاريخ دست زده و اعلام داشتند كه آذربايجان قبلا فارسي زبان بوده و تحت تاثير حمله مغول و تركان ، تركيزه شده است و نگفتند كه اين تركان كه از نظر آنان وحشي و بربر بودند و از دانش و علم و كتاب و آموزش و رسانه هاي جمعي از قبيل راديو و تليزيون بي بهره ، با كدام ازار فرهنگي و آموزشي و رسانه اي موفق به تركيزه كردن ميليونها آذربايجاني گشتند در حاليكه دولتهاي فارسگرا در طول صد سال اخير با دهها ابزار و ميلياردها تومان هزينه ، موفق به تغيير زبان آذربايجانيان ترك زبان نگشته اند .
.
آنان اسامي تاريخي و تركي مناطق ترك زبان را حذف كردند و اسامي بي ريشه و بي معنا و ساختگي فارسي برايشان گذاشتند ، سرشماري اذربايجان را خرشماري نام نهاند و تركان را حقير و احمق و در حد حيوانات كم شعور و نفهم و زمخت معرفي كردند و ….
.
اين سياستها ( تخريب و تكذيب و تحقير ) دقيقا در راستاي ژنوسايد و قتل عام فرهنگي صورت گرفت تا تركان آذربايجان دست به خود كشي فرهنگي زنند و نهايتا پروژه اليناسيون و آسيميلاسيون با موفقيت پيش برده شده ، ملت ترك زبان آذربايجان در ميان ملت فارس استحاله شده و جزئي از آنان گردند .
.
مراحل حذف غيرفيزيكي تركان در ايران :
.
1 -تخريب و تكذيب هويت تركان 2 - اليناسيون و از خود بيگانگي 3 – خودكشي فرهنگي 4 – آسيميلاسيون و استحاله درميان فارسيان
.
پيش برندگان پروژه فاشيستي و ضد انساني حذف تركان و اقوام تحت سلطه در ايران كمي انصاف و شرف داشته باشند
.
اگر دين نداريم لااقل آزاده باشيم
.
دوباره تكرار ميكنم آنان پان فارسيست هستند يا هويت طلبان مظلوم ترك و كرد و عرب كه چيزي جز حفظ فرهنگ و تاريخ و زبان خود نمي خواهد ؟؟؟
.
فعالين ملي آذربايجان كي و كجا خواستند كه برادران فارسي زبان و يا ديگر هموطنان غير ترك زبانشان تركيزه شده و در ميان تركان استحاله شوند ؟؟؟
.
هويت طلبان آذربايجان به تمام ملل و اقوام ايراني با هر فرهنگ و زبان و هويتي كه دارند و به هر دين و آييني كه معتقدند و از هر جنس و قشر و طبقه اي كه هستند، احترام ميگذارند چراكه اساس قضاوت و داوري را بر انسانيت انسان گذاشته اند و فرهنگ و زبان و هويت هر انساني را جزيي از انسانيت آن انسان دانسته و نه در كلام كه در عمل به آن احترام گذاشته اند .
.
اگر از انسان تاريخ و گذشته نياكاني اش ، زبان و فرهنگ و آداب و سنن اش و هويت انساني اش را بگيريم ، فرق انسان با ماشين و كامپيوتر يا حيوان در چه خواهد بود ؟؟
.
فقط در توليد مثل و خوردن و خوابيدن و …
.
خور و خواب و خشم و شهوت ، اين است نشان آدميت ؟؟؟
.
ضمنا اين حركت كه براي احقاق حق تعيين سرنوشت انسانها تلاش ميكند دقيقا به خاطر همين انديشه انسان محورانه اش ، ذاتا طرفدار دموكراسي و حقوق بشر است .
.
مگرخواست اساسي دموكراسي چيزي جزحق انتخاب و تعيين سرنوشت و برابري است؟
.
حركت ملي آذربايجان طرفدار كثرت گرايي ،پلوراليسم و تمركز زدايي مي باشد همان چيزي كه دولتمردان ما به اجبار جهت جلوگيري از توسعه بحرانهاي اقتصادي و اجتماعي و … در صدد عملياتي كردن آن مي باشند .
.
اين حركت به هيچ وجه در صدد حذف و نفي هيچ قوم و قشر و گروه ديگري نيست و با انحصار گرايان توتاليتر و تماميت خواه ضد دموكراسي و نژاد پرست مخالف بوده و هست .
.
مخلص كلام اينكه انديشه پان چه به شكل پان تركيزم و چه به شكل پان فارسيسم يا پان عربيسم به خاطر اينكه به حذف ملل ديگر مي انديشد و خواهان سلطه و غارت ديگران است فاشيستي و ضد انساني بوده و غير قابل قبول و مردود است .
.
اين انديشه نژاد پرستانه يا قوم گرايانه افراطي و شووينيستي در طول تاريخ جز جنگ،بدبختي ، ويراني و تباهي چيزي به ارمغان نياورده و همواره عامل اصلي دشمني و عداوت ميان ملل و اقوام گشته و آتش جنگ و خشونت را شعله ور كرده است.
.
حمله صدام دجال به ايران در راستاي همان انديشه احمقانه پان از نوع عربيستي شكل گرفت كه نتيجه اش كشته شدن دو ميليون انسان و آواره و زخمي شدن ميليونها اسنان و وارد شدن چند هزار ميليارد دلار خسارت به هردوكشور گرديد سرمايه عظيمي كه ميتوانست صرف عمران و توسعه اين جوامع در حال توسعه گردد .صدام نهايتا به خاطر حمله اش به كويت كه باز از زياده خواهي اش نشات ميگرفت ، به دست ظالمي ديگر سرنگون و توسط همين مردم عراق (كه ظاهره ادعاي تعالي و توسعه اش را داشت )، به دار مجازات آويخته شد و براي ملت عراق نيز جز ويراني و بدبختي چيزي به ارمغان نياورد .
.
هيتلر نيز براي آلمان ارمغاني بهتر نداشت . در جنگ جهاني دوم بيش از شش ميليون آلماني كشته شدند و در كل نزديك به شصت ميليون انسان به كام مرگ رفتند و خود هيتلر(كه مظهر و رهبر و مروج پان ژرمنيسم و وفاشيسم ونژادپرسني بود) پس از شكست به دست خود به حيات منحوسش پايان داد و زمين از شر و جودش پاك شد .
.
عاقبت كار ميلوشويچ و ديگر تجاوزگران پان نيز چيزي جز بدبختي و ويراني و نابودي براي ملت خود و ديگر ملل جهان نبود.
.
فعالين حركت ملي آذربايجان و هويت طلبان اقوام ايراني كه يك قرن تحت ظلم و جور پان فارسيسم و ناسيوناليسم تجاوزگر فارسگرا بوده اند و طبعا تبعات انديشه هاي نژادپرستانه را ديده اند ، نه تنها از اين انديشه پيروي نمي كنند بلكه بزرگترين دغدغه شان رفع ستم قومي و پان فارسيسم و رفع تبعيض و ايجاد عدالت و برابري ميباشد .
.
مردم سالاري و دموكراسي،محوراصلي حركت ملي آذربايجان است تاريخ گواه برادعاست كه آذربايجان مهد دموكراسي و آزادانديشي بوده و هست .
.
ملت آذربايجان كه فرزندان ستارخان و بابك خرمدين اند، تاريخ خود را خوب ميشناسند و همواره عليه تجاوز و استعمار بيگانه و استبداد و ديكتاتوري داخلي جنگيده اند خياباني ، ثقه الاسلام ، محمد تقي خان پسيان ، انجمن غيبي و مجاهدان راه مشروطه و انقلاب 57 و هزاران شهيد و جانباز و آزاده دفاع مقدس بخشي از مجاهدات اين ملت در راه آزادي و رهايي كشور و رفع تبعيضات نسبت به تمام اقوام و ملل و اقشار و طبقات مي باشد هم اكنون نيز تنها راه نجات خود و كشور را در دموكراسي و مردم سالاري ميدانند وباور دارند كه تامين عدالت، آزادي ، حقوق بشر و نهايتا توسعه پايدار و رشد همه جانبه ملل در سايه قدر نهادن به انسان و انسانيت است نه نفي و تخريب و تحقير هموطنان خود يا ديگر ملل و اقوام جهان .
.
بنابر اين ، حركت خود را در راستاي حفظ هويت و ارزشهاي ملي و بومي ، عدالت و سلطه خارجي و تبعيض و استبداد داخلي جهت تحقق دموكراسي به پيش برده ، دشمنان دموكراسي و طرفداران توتاليتاريسم و پان فارسيسم و رايسيسم را بزرگترين دشمن خود و ديگر ملل ايراني ميدانند .
.
دست به دست هم دهيم و يك دل و يك صدا به سوي دموكراسي ، عدالت ، برابري و برادري پيش رويم اندكي صبر سحر نزديك است
گردآورنده:
Araz Sulduzlu
اشتراک در:
پستها (Atom)