ناديرشاه افشار`ين يازديرديغي ايكي توركجه يازيت
١- نادرشاه افشار بنيانگذار دولت تركي-آذربايجاني افشار، از معدود حكمرانان داراي خودآگاهي و شعور ملي ترك
در تاريخ ايران است و از اين منظر شايد تنها با شاه اسماعيل صفوي، جهانشاه قاراقويونلو، اوزون حسن آغ قويونلو،
آغا محمدخان قاجار و.... قابل مقايسه باشد. از اقدامات نادرشاه، تدابير مختلفي است كه وي براي حفظ و ارتقاء
موقعيت رسمي و دولتي بودن زبان تركي، كاربرد در عرصه ديپلماسي و تثبيت آن به عنوان زباني نوشتاري انجام
داده است. دوره حاكميت وي همچنين دوره تاثير گسترده زبان تركي بر فارسي و نفوذ و ورود اصطلاحات و
واژگان تركي در اين زبان است. دولت تركي-آذربايجاني افشاري جايگاهي ممتاز در تاريخ زبان و فرهنگ و تاريخ
سياسي -نظامي ترك دارد.
در تاريخ ايران است و از اين منظر شايد تنها با شاه اسماعيل صفوي، جهانشاه قاراقويونلو، اوزون حسن آغ قويونلو،
آغا محمدخان قاجار و.... قابل مقايسه باشد. از اقدامات نادرشاه، تدابير مختلفي است كه وي براي حفظ و ارتقاء
موقعيت رسمي و دولتي بودن زبان تركي، كاربرد در عرصه ديپلماسي و تثبيت آن به عنوان زباني نوشتاري انجام
داده است. دوره حاكميت وي همچنين دوره تاثير گسترده زبان تركي بر فارسي و نفوذ و ورود اصطلاحات و
واژگان تركي در اين زبان است. دولت تركي-آذربايجاني افشاري جايگاهي ممتاز در تاريخ زبان و فرهنگ و تاريخ
سياسي -نظامي ترك دارد.
٢- نادرشاه افشار اين آخرين جهانگير ترك، علاه بر جهات فوق، از جهات بسيار ديگري نيز در فرهنگ و تاريخ
تركي-آذربايجاني، ايران و جهان اسلام داراي اهميت است، جنبه هايي كه در تاريخنگاري رسمي معمولا بدانها
چندان اشاره اي نميشود. از جمله:
- ايجاد مذهب جعفري، تفسيري از شيعه دوازده امامي متشرعه كه در آن صنف روحاني فاقد قدرت، اهميت و
قداست است. "شيعه جعفري"، تفسير تركي شيعه دوازده امامي متشرعه است، در مقابل "شيعه امامي" كه تفسير
فارسي-عربي آن است و در آن صنف روحاني از قدرت، اهميت و قداست ويژه اي برخوردار است،
- اقدام براي تقريب و نزديكي مذاهب اسلامي،
- سعي در ايجاد دولت عرفي و دنيوي به زبان امروزي دولت لائيك،
- متحد نمودن هرچند كوتاه مدت اراضي هر سه بخش آذربايجان در قفقاز، آذربايجان در ايران و
آذربايجان غربي در خاك تركيه امروزي،
- تاسيس نيروي دريايي آذربايجان،
- طراحي پرچم سه رنگ دولت تركي-آذربايجاني افشار و ......
تركي-آذربايجاني، ايران و جهان اسلام داراي اهميت است، جنبه هايي كه در تاريخنگاري رسمي معمولا بدانها
چندان اشاره اي نميشود. از جمله:
- ايجاد مذهب جعفري، تفسيري از شيعه دوازده امامي متشرعه كه در آن صنف روحاني فاقد قدرت، اهميت و
قداست است. "شيعه جعفري"، تفسير تركي شيعه دوازده امامي متشرعه است، در مقابل "شيعه امامي" كه تفسير
فارسي-عربي آن است و در آن صنف روحاني از قدرت، اهميت و قداست ويژه اي برخوردار است،
- اقدام براي تقريب و نزديكي مذاهب اسلامي،
- سعي در ايجاد دولت عرفي و دنيوي به زبان امروزي دولت لائيك،
- متحد نمودن هرچند كوتاه مدت اراضي هر سه بخش آذربايجان در قفقاز، آذربايجان در ايران و
آذربايجان غربي در خاك تركيه امروزي،
- تاسيس نيروي دريايي آذربايجان،
- طراحي پرچم سه رنگ دولت تركي-آذربايجاني افشار و ......
٣- با توجه به تركيب جمعيتي-ملي ايران، روند دمكراتيزاسيون و پذيرش چند فرهنگي
دگرگونيهاي مثبت حادثه در كشورهاي همسايه عراق و افغانستان در زمينه رسمي نمودن زبانهاي ملي رايج در اين
كشورها، كوچكترين شبهه اي وجود ندارد كه در آينده اي بسيار نزديك زبان تركي در ايران يكي از دو زبان
رسمي دولت مركزي خواهد شد. عامل ديگري كه رسمي شدن زبان تركي در ايران را به شكل ضرورت در مي آورد،
سنت و تداوم تاريخي و آگاهي بر آنهاست. زبان تركي به طور طبيعي يكي از زبانهاي حكومتي، ديني، ادبي و
نظامي و به عبارت ديگر زباني دولتي در ايران بوده است. بر عكس، رسمي شدن انحصاري زبان فارسي در ايران
سنتي ريشه دار نبوده، بدعتي بسيار ناخوش و گسستي زيانبار در تاريخ و سنن فرهنگي و سياسي اين كشور است.
٤- اكنون ضروري است كه در كوتاهترين مدت، به آماده نمودن زمينه هاي مادي و ذهني دولتي شدن زبان تركي
در ايران اقدام نمود. و از جمله ميبايست تحقيقات همه جانبه، سيستماتيك و دقيق (و نه فقط در مقالات و يا
نوشته هاي پراكنده)، در باره موقعيت زبان تركي در برهه هاي گوناگون تاريخي انجام شود. مثلا ميتوان پروفايل
موقعيت و كاربرد زبان تركي در عرصه هاي گوناگون علمي، ادبي، درباري، نظامي، ديني و....را در قالب كتب و
جزواتي - و البته براي هر دولت تركي به طور جداگانه و تك تك - (ايلخاني، تيموري، ايلدنيزلي، آغ قويونلو،
قاراقويونلو، صفوي، افشار و قاجار،...) تهيه نمود.
دگرگونيهاي مثبت حادثه در كشورهاي همسايه عراق و افغانستان در زمينه رسمي نمودن زبانهاي ملي رايج در اين
كشورها، كوچكترين شبهه اي وجود ندارد كه در آينده اي بسيار نزديك زبان تركي در ايران يكي از دو زبان
رسمي دولت مركزي خواهد شد. عامل ديگري كه رسمي شدن زبان تركي در ايران را به شكل ضرورت در مي آورد،
سنت و تداوم تاريخي و آگاهي بر آنهاست. زبان تركي به طور طبيعي يكي از زبانهاي حكومتي، ديني، ادبي و
نظامي و به عبارت ديگر زباني دولتي در ايران بوده است. بر عكس، رسمي شدن انحصاري زبان فارسي در ايران
سنتي ريشه دار نبوده، بدعتي بسيار ناخوش و گسستي زيانبار در تاريخ و سنن فرهنگي و سياسي اين كشور است.
٤- اكنون ضروري است كه در كوتاهترين مدت، به آماده نمودن زمينه هاي مادي و ذهني دولتي شدن زبان تركي
در ايران اقدام نمود. و از جمله ميبايست تحقيقات همه جانبه، سيستماتيك و دقيق (و نه فقط در مقالات و يا
نوشته هاي پراكنده)، در باره موقعيت زبان تركي در برهه هاي گوناگون تاريخي انجام شود. مثلا ميتوان پروفايل
موقعيت و كاربرد زبان تركي در عرصه هاي گوناگون علمي، ادبي، درباري، نظامي، ديني و....را در قالب كتب و
جزواتي - و البته براي هر دولت تركي به طور جداگانه و تك تك - (ايلخاني، تيموري، ايلدنيزلي، آغ قويونلو،
قاراقويونلو، صفوي، افشار و قاجار،...) تهيه نمود.
٥- اينگونه بررسيها علاوه بر آماده نمودن زمينه رسمي و دولتي شدن زبان تركي در ايران، عاملي مهم در آگاهي
مردم و ملل اين كشور به تاريخ واقعيشان و دولتهاي حاكم بر اين سرزمين و فرهنگ يكديگر خواهد بود.
مردم و ملل اين كشور به تاريخ واقعيشان و دولتهاي حاكم بر اين سرزمين و فرهنگ يكديگر خواهد بود.
در زير به همين مقصد و به عنوان نمونه هايي از اقدامات نادرشاه براي تقويت و تثبيت زبان نوشتاري تركي، دو
كتيبه با اشعار تركي نوشته شده به امر وي را نقل ميكنیم.
چند نكته:
شعرها را با استفاده از منابع مختلف و همراه با الفباي لاتيني تركي باز نوشتیم. هنگام بازنويسي اشعار تركي، رسم
الخطي را كه در سؤزوموز بكار ميبریم اعمال نموده ایم. اين به جز چند مورد اختلاف، همان رسم الخط تركي
مصوبه سمينار اورتوگرافي است. از جمله اين موارد اختلاف اند:
يعني ."-i ، الف- نشان دادن كسره فارسي در تركيبات صفت و موصوف و يا مضاف و مضاف اليه به صورت "-ي
نشان ميدهیم و نه "تخت- "Təxt-i xəlafət در جملات تركي "تخت خلافت" را به شكل "تخت-ي خلافت
خلافت".
يعني "تاج و تخت" در متون تركي را به صورت "تاج-و تخت، ."-u ، در شعر به صورت "–و (o) " ب- نشان دادن "و
نشان ميدهیم. "Tac-u təxt
پ- و نكته آخر اينكه همه كلمات بيگانه اعم از اروپايي و فارسي و عربي، مانوس و يا نامانوس، در متون تركي
حتي المقدور به طور يكسان با الفباي فونئتيك نوشته ميشوند. يعني به جاي "خدا"، "اقبال" و "مهر"، به ترتيب
"خودا"، "ايقبال" و "مئهر" نوشته ميشود.
كتيبه با اشعار تركي نوشته شده به امر وي را نقل ميكنیم.
چند نكته:
شعرها را با استفاده از منابع مختلف و همراه با الفباي لاتيني تركي باز نوشتیم. هنگام بازنويسي اشعار تركي، رسم
الخطي را كه در سؤزوموز بكار ميبریم اعمال نموده ایم. اين به جز چند مورد اختلاف، همان رسم الخط تركي
مصوبه سمينار اورتوگرافي است. از جمله اين موارد اختلاف اند:
يعني ."-i ، الف- نشان دادن كسره فارسي در تركيبات صفت و موصوف و يا مضاف و مضاف اليه به صورت "-ي
نشان ميدهیم و نه "تخت- "Təxt-i xəlafət در جملات تركي "تخت خلافت" را به شكل "تخت-ي خلافت
خلافت".
يعني "تاج و تخت" در متون تركي را به صورت "تاج-و تخت، ."-u ، در شعر به صورت "–و (o) " ب- نشان دادن "و
نشان ميدهیم. "Tac-u təxt
پ- و نكته آخر اينكه همه كلمات بيگانه اعم از اروپايي و فارسي و عربي، مانوس و يا نامانوس، در متون تركي
حتي المقدور به طور يكسان با الفباي فونئتيك نوشته ميشوند. يعني به جاي "خدا"، "اقبال" و "مهر"، به ترتيب
"خودا"، "ايقبال" و "مئهر" نوشته ميشود.
کتیبه نادری
اين سنگ نوشته تركي معروف به كتيبه نادري در مدخل در بند ارغون شاه ( ١) در كلات نادري، ملك پدري نادر
١١٥٧ بر روي صخره - (دره گز ( ٢) خراسان)، پیش از آبادی دربند قرار دارد. اشعار به خط عربي به سال ١١٥٥
بزرگي حك شده است. ارتفاع كتيبه از سطح رودخانه ١٥ متر بوده و داراي ٢٤ بيت شعر تركي ( ٤ مصراع فارسي)
است. اشعار متعلق به "گلبن افشار" از شاعران دربار نادر شاه افشار است. در باره وي معلومات گسترده اي وجود
ندارد. شعر در ستايش و ثناي نادر پسر شمشير است، با حمد خدا شروع مي شود و همچون ديگر آثارش با مرگ او
ناتمام مانده است. حكاك اين كتيبه كم نظير در تاريخ اسلامي و تركي، دانسته نيست.
١١٥٧ بر روي صخره - (دره گز ( ٢) خراسان)، پیش از آبادی دربند قرار دارد. اشعار به خط عربي به سال ١١٥٥
بزرگي حك شده است. ارتفاع كتيبه از سطح رودخانه ١٥ متر بوده و داراي ٢٤ بيت شعر تركي ( ٤ مصراع فارسي)
است. اشعار متعلق به "گلبن افشار" از شاعران دربار نادر شاه افشار است. در باره وي معلومات گسترده اي وجود
ندارد. شعر در ستايش و ثناي نادر پسر شمشير است، با حمد خدا شروع مي شود و همچون ديگر آثارش با مرگ او
ناتمام مانده است. حكاك اين كتيبه كم نظير در تاريخ اسلامي و تركي، دانسته نيست.
بسم الله الرحمن الرحيم و هو الاعلي
İbtida həmd-i Xudâ-yi əhəd-u fərd-u qədim - ايبتيدا حمد-ي خودا -يي احد-و فرد-ي قديم
Qâdir-i ləm yəzəl-u âlim-u dâna-vu həkim - قادير-ي لم يزل -و عاليم -و دانا -و حكيم
İbtida həmd-i Xudâ-yi əhəd-u fərd-u qədim - ايبتيدا حمد-ي خودا -يي احد-و فرد-ي قديم
Qâdir-i ləm yəzəl-u âlim-u dâna-vu həkim - قادير-ي لم يزل -و عاليم -و دانا -و حكيم
O ki bu kun-u məkanı yaradıb qudrətdən - او كي بو كون -و مكاني ياراديب قودرتدن
O ki bu bəhr-u bəri xəlq edib şövkətdən - او كي بو بحر-و بري خلق ائديب شؤوكتدن
İki âləmdə odur bəndələrə yâvər-u yar - ايكي عالمده اودور بنده لره ياور-و يار
Hikmətindən görünür bəndələrə hər âsar - حيكمتيند ن گؤرونور بنده لره هر آثار
Xəlq-i âləm hamı möhtâcdır o dərgâhə - خلق-ي عالم هامي مؤحتاجدير او درگاهه
O verib nur-u mina, kövkəb-u mehr-u mâhə - او وئريب نور-و مينا، كؤوكب-و مئهر-و ماهه
Həmd-i Həqdən sora oldu qələmim nurəfşan - حمد-ي حقدن سور ا اولدو قلميم نور افشان
"Be səna gostəri-ye xətm-e rosol, fəxr-e cahan" “ - "بثنا گستري ختم رسل ، فخر جهان
Nəbi-yi Hâşimi-yo Əhməd-o Məhmud sifât - نبي-يي هاشيمي-و احمد -و محمود صيفات
Kim Xudâdan ola dâyim "əleyhə səlam o sələvat" - كيم خوداد ان اولا داييم "عليه سلام -و صلوات
Âl-u əshabına həm rəhmət-i besyâr ola - آل-و اصحابينا هم رحمت-ي بئسيار اولا
Ola Həq yâvəri hər kim olara yâr ola - اولا حق ياوري هر كيم اولار ا يار اولا
Həmd-i ne'mət-i Həqdən sora "bâ sidq-i zəban" - حمد-ي نئعمت-ي حقد ن سورا ، با صيدق-ي زبان
Fərzdir bəndələrə mədh-i şəhənşâh-i cahan - فرضدير بنده لره مدح -ي شهنشاه-ي جهان
O şəhənşâh-i fələk mərtəbə-yi çərx-i sərir - او شهنشاه -ي فلك مرتبة -يي چرخ-ي سرير
Şâh Nâdir, ki adı tək yox, misl-u nəzir - شاه نادير، كي آدي تك يوخ ، ميثل-و نظير
Demək olmâz bu şəhənşah, bəlki ola peyqəmbər - دئمك اولماز بو شهنشاه، بلكي اولا پئيغمبر
O ki bu bəhr-u bəri xəlq edib şövkətdən - او كي بو بحر-و بري خلق ائديب شؤوكتدن
İki âləmdə odur bəndələrə yâvər-u yar - ايكي عالمده اودور بنده لره ياور-و يار
Hikmətindən görünür bəndələrə hər âsar - حيكمتيند ن گؤرونور بنده لره هر آثار
Xəlq-i âləm hamı möhtâcdır o dərgâhə - خلق-ي عالم هامي مؤحتاجدير او درگاهه
O verib nur-u mina, kövkəb-u mehr-u mâhə - او وئريب نور-و مينا، كؤوكب-و مئهر-و ماهه
Həmd-i Həqdən sora oldu qələmim nurəfşan - حمد-ي حقدن سور ا اولدو قلميم نور افشان
"Be səna gostəri-ye xətm-e rosol, fəxr-e cahan" “ - "بثنا گستري ختم رسل ، فخر جهان
Nəbi-yi Hâşimi-yo Əhməd-o Məhmud sifât - نبي-يي هاشيمي-و احمد -و محمود صيفات
Kim Xudâdan ola dâyim "əleyhə səlam o sələvat" - كيم خوداد ان اولا داييم "عليه سلام -و صلوات
Âl-u əshabına həm rəhmət-i besyâr ola - آل-و اصحابينا هم رحمت-ي بئسيار اولا
Ola Həq yâvəri hər kim olara yâr ola - اولا حق ياوري هر كيم اولار ا يار اولا
Həmd-i ne'mət-i Həqdən sora "bâ sidq-i zəban" - حمد-ي نئعمت-ي حقد ن سورا ، با صيدق-ي زبان
Fərzdir bəndələrə mədh-i şəhənşâh-i cahan - فرضدير بنده لره مدح -ي شهنشاه-ي جهان
O şəhənşâh-i fələk mərtəbə-yi çərx-i sərir - او شهنشاه -ي فلك مرتبة -يي چرخ-ي سرير
Şâh Nâdir, ki adı tək yox, misl-u nəzir - شاه نادير، كي آدي تك يوخ ، ميثل-و نظير
Demək olmâz bu şəhənşah, bəlki ola peyqəmbər - دئمك اولماز بو شهنشاه، بلكي اولا پئيغمبر
Yâ muqərrəb mələkidir olub əz nov'-i bəşər - يا موقررب ملكيدير اولوب از نوع-ي بشر
Leyk çün qudrət-i Həq zâhir edib biş əz piş - لئيك چون قودرت-ي حق ظاهير ائديب بيش از پيش
Nəzər-i Həq ona, hər kimsə desə Həq, dəymiş - نظر-ي حق اونا، هر كيمسه دئسه حق ، د هيميش
Nisbət ilə şərəf-u fəxr-i ocâq-i Teymur - نيسبت ايله شرف-و فخر-ي اوجاق-ي تئيمور
Həsəb ilə be cahan şâh-i şəhandır məşhur - حسب ايله به جهان ، شاه-ي شهاندير مشهور
Mustəfa xulq-u Məsiha dəm-u Yusif təl'ət - موصطف ا خولق-و مسيحا دم-و يوسيف طلعت
Buəli dâniş-u Hâtəm kəf-u Luqman hikmət - بوعلي دانيش -و حاتم كف -و لوقمان حيكمت
Qabiliyyətlə ona verdi Xudâvənd-i Kərim - قابيلييتله اونا وئردي خوداوند-ي كريم
Tâc-u təxt-i şəhi-yu ədl-u kərəm, xəlq-i əzim - تاج-و تخت-ي شهي-و عدل-و كرم ، خلق-ي عظيم
Hər şərâfət ki desəm şâh-i şəhandır kâmil - هر شرافت كه دئسهم شاه -ي شهاندير كاميل
Mərhəmətdən onun əltaf-i Xudâdır şâmil - مرحمتدن اونون الطاف-ي خودادير شاميل
E'tiqadı belədir o şəh-i pâkizə nəhad - ائعتيقادي (بئلهدير ؟) او شه -ي پاكيزه نهاد
Bağlamış sidq Xudâvəndə edərlər belə yâd - باغلاميش صيدق خداونده ائدهرلر بئله ياد
"Ələ girməz belə dövlət "be sepah o şəmşir" - اله گيرمهز بئله دؤولت "به سپاه-و شمشير
Leyk çün qudrət-i Həq zâhir edib biş əz piş - لئيك چون قودرت-ي حق ظاهير ائديب بيش از پيش
Nəzər-i Həq ona, hər kimsə desə Həq, dəymiş - نظر-ي حق اونا، هر كيمسه دئسه حق ، د هيميش
Nisbət ilə şərəf-u fəxr-i ocâq-i Teymur - نيسبت ايله شرف-و فخر-ي اوجاق-ي تئيمور
Həsəb ilə be cahan şâh-i şəhandır məşhur - حسب ايله به جهان ، شاه-ي شهاندير مشهور
Mustəfa xulq-u Məsiha dəm-u Yusif təl'ət - موصطف ا خولق-و مسيحا دم-و يوسيف طلعت
Buəli dâniş-u Hâtəm kəf-u Luqman hikmət - بوعلي دانيش -و حاتم كف -و لوقمان حيكمت
Qabiliyyətlə ona verdi Xudâvənd-i Kərim - قابيلييتله اونا وئردي خوداوند-ي كريم
Tâc-u təxt-i şəhi-yu ədl-u kərəm, xəlq-i əzim - تاج-و تخت-ي شهي-و عدل-و كرم ، خلق-ي عظيم
Hər şərâfət ki desəm şâh-i şəhandır kâmil - هر شرافت كه دئسهم شاه -ي شهاندير كاميل
Mərhəmətdən onun əltaf-i Xudâdır şâmil - مرحمتدن اونون الطاف-ي خودادير شاميل
E'tiqadı belədir o şəh-i pâkizə nəhad - ائعتيقادي (بئلهدير ؟) او شه -ي پاكيزه نهاد
Bağlamış sidq Xudâvəndə edərlər belə yâd - باغلاميش صيدق خداونده ائدهرلر بئله ياد
"Ələ girməz belə dövlət "be sepah o şəmşir" - اله گيرمهز بئله دؤولت "به سپاه-و شمشير
"Olabilməz belə iqbal "be fəzl o tədbir" - اولا بيلمهز بئله ايقبال "به فضل-و تدبير
Sən veribsən ona bu səltənət-u təxt-u sipah - سن ويريبسهن اونا بو سلطنت -و تخت-و سيپاه
Sən veribsən ona tâc-u kəmər-u fərr-u kulah - سن ويريبسهن اونا تاج -و كمر-و فرر-و كولاه
Dövlətim hâfizi sənsən, sənədir ümmidim - دؤولتيم حافيظي سنسهن ، سنهدير اومميديم
Mən sənə bağlamışam sidq, budur tə'yidim - من سنه باغلاميشام صيدق ، بودور تأييديم
Dövlətim münkirini sən elədin xâr-u zəlil - دؤولتيم مونكيريني سن (ائلهدين؟) خوار -و ذليل
Düşmənim korluğuna yâvər ol ey Rəbb-i cəlil! - دوشمنيم كورلوغونا ياور اول ، ائي ربب-ي جليل
Çünki sidqi belədir Həqqinə "əz ruy-i yəqin" - چونكي صيدقي بئله دير حققينه "از روي يقين
By səbəbdən ona əltâf-i Xudâ oldu muin - بو سببد ن اونا الطاف -ي خودا اولدو موعين
Əlini tutdu Xudâvənd-i cahan qudrətdən - اليني توتدو خوداوند-ي جهان قودرتد ن
Kâmyab etdi onu mə'dilət-u şövkətdən - كامياب ائتدي اونو معديلت -و شؤوكتدن
Bəxt-u iqbal ilə heç kim belə olmaz bâqi - بخت -و ايقبال ايله هئچ كيم بئله اولماز باقي
Gün kimi dövlətinə aləmə rövşən baqi - گون كيمي دؤولتينه ، عالمه ، رؤوشن باقي
Şax-i gül nəşv-u numa buldu nəm-i feyzindən - شاخ-ي گول نشو-و نوما (بولدو؟ ) نم-ي فئيضيندن
Ki bu əş'ar olub mədhsəra "Gülbün"dən - كي بو اشعار اولوب مدحسرا "گولبون "د ن
Sən veribsən ona bu səltənət-u təxt-u sipah - سن ويريبسهن اونا بو سلطنت -و تخت-و سيپاه
Sən veribsən ona tâc-u kəmər-u fərr-u kulah - سن ويريبسهن اونا تاج -و كمر-و فرر-و كولاه
Dövlətim hâfizi sənsən, sənədir ümmidim - دؤولتيم حافيظي سنسهن ، سنهدير اومميديم
Mən sənə bağlamışam sidq, budur tə'yidim - من سنه باغلاميشام صيدق ، بودور تأييديم
Dövlətim münkirini sən elədin xâr-u zəlil - دؤولتيم مونكيريني سن (ائلهدين؟) خوار -و ذليل
Düşmənim korluğuna yâvər ol ey Rəbb-i cəlil! - دوشمنيم كورلوغونا ياور اول ، ائي ربب-ي جليل
Çünki sidqi belədir Həqqinə "əz ruy-i yəqin" - چونكي صيدقي بئله دير حققينه "از روي يقين
By səbəbdən ona əltâf-i Xudâ oldu muin - بو سببد ن اونا الطاف -ي خودا اولدو موعين
Əlini tutdu Xudâvənd-i cahan qudrətdən - اليني توتدو خوداوند-ي جهان قودرتد ن
Kâmyab etdi onu mə'dilət-u şövkətdən - كامياب ائتدي اونو معديلت -و شؤوكتدن
Bəxt-u iqbal ilə heç kim belə olmaz bâqi - بخت -و ايقبال ايله هئچ كيم بئله اولماز باقي
Gün kimi dövlətinə aləmə rövşən baqi - گون كيمي دؤولتينه ، عالمه ، رؤوشن باقي
Şax-i gül nəşv-u numa buldu nəm-i feyzindən - شاخ-ي گول نشو-و نوما (بولدو؟ ) نم-ي فئيضيندن
Ki bu əş'ar olub mədhsəra "Gülbün"dən - كي بو اشعار اولوب مدحسرا "گولبون "د ن
كتيبه تركي حرم حضرت علي در نجف
اين شعر تركي سروده شده به سفارش نادر شاه و نوشته شده با آب طلا و شنگرف، بر سردر ورودي در بالاي
ايوان حرم حضرت علي در نجف نصب گرديده است. سراينده شعر، شاعر و رياضيدان ميرزا عبدالرزاق تبريزي
جهانشاهي متخلص به نشئه و يا نشاء، از احفاد سلطان جهانشاه توركمان قاراقويونلو، برجسته ترين حاكم دولت
تركي-آذربايجاني قاراقويونلو ميباشد. در باره وي در منابع گوناگون ملاحظات و اطلاعات فراواني وجود دارد. نسخه
هايي چند از ديوان تركي وي در مراكز مختلف، تبريز، استانبول، تهران و ... موجود است.
ايوان حرم حضرت علي در نجف نصب گرديده است. سراينده شعر، شاعر و رياضيدان ميرزا عبدالرزاق تبريزي
جهانشاهي متخلص به نشئه و يا نشاء، از احفاد سلطان جهانشاه توركمان قاراقويونلو، برجسته ترين حاكم دولت
تركي-آذربايجاني قاراقويونلو ميباشد. در باره وي در منابع گوناگون ملاحظات و اطلاعات فراواني وجود دارد. نسخه
هايي چند از ديوان تركي وي در مراكز مختلف، تبريز، استانبول، تهران و ... موجود است.
تاريخ مطلا ساختن روضه متبركه جناب علي كه حسب الامر بزبان تركي گفته شد
Şəh-i cəm hişmət-i Dâra dərayət, Nâdir-i dövran - شه -ي جم حيشمت-ي دارا درايت، نادير-ي دؤوران
Ki təxt-i dövlət-i Cəmşid'ə vârisdir cahan üzrə - كي تخت-ي دؤولت-ي جمشيده واريثدير جاهان اوزره
Bədəxşan lə'l-u Umman incisin vermiş xəracında - بدخشان لعل-و عوممان اينجيسين وئرميش خراجيندا
Günəş tək hökmü nâfiz müttəsil dərya vü kân üzrə - گونهش تك حؤكمو نافيذ، موتتصيل دريا-و كان اوزره
Çəkilməz kəhkəşânın yayı tək nəqqaş əgər çəksin - چكيلمهز كهكشانين يايي تك نققاش اگر چكسين
Misâl-i quvvət-i bazu-yi iqbalın kəman üzrə - ميثال-ي قوووت-ي بازو-يي ايقبالين كمان اوزره
Bülən iqbal olan ə'daların da sərbülənd eylər - بولند ايقبال اولان، اعدالارين دا سربولند ائيلهر
Mükərrər eyləmiş düşmənlərin başın sinan üzrə - موكررر ائيلهميش دوشمنلرين باشين سينان اوزره
Əyar-i xalis-i kanını, edibdir gün kimi rövşən - عيار-ي خاليص-ي كانيني، ائديبدير گون كيمي رؤوشن
Qəza cəryan edib fərmân-i izz-u şân üzrə - قضا جريان ائديب، فرمان كمان-ي عيزز-و شان اوزره
Ki lâzimdir Əlinin rövzə-yi pâkın təla etmək - كي لازيمدير علي`نين رؤوضه -يي پاكين طلا ائتمك
Münəvvərdir məqâm-i mehr dâyim âsiman üzrə - مونووردير مقام-ي مئهر داييم آسيمان اوزره
Zehi nâm-i humayun kim yazanda kâtib-i qudrət - زئهي نام -ي هومايون ، كيم يازاندا كاتيب-ي قودرت
Gərək tuğra-yi bismillâh çəksinlər nişan üzrə - گره ك توغرا-يي بسم الله چكسينلر نيشان اوزره
O kövkəb kim ki əflâk-i xəlafət içrə ənvarın - او كؤوكب كيم كي افلاك-ي خلافت ايچره انوارين
Salıb çərx-i çaharumdan zəmin üzrə, zaman üzrə - ساليب چرخ-ي چاهارومدان زمين اوزره ، زامان اوزره
Olur mər'at dinin seyqəli, dövlət bu üzdəndir - اولور مرآت دينين صئيقلي، دؤولت بو اوزد ندير
Qəza təxt-i xəlafət rəsmin etmişdir cahan üzrə - قضا تخت-ي خلافت رسمين ائتميش دير جاهان اوزره
Vucud-i təxt üçün illət gərək nâçar çâr olsun - ووجود-ي تخت اوچون عيللت گره ك ناچار چار اولسون
Müəxxər illət-i qâyi olur zahir əyan üzrə - مؤخخر عيللت-ي غايي اولور ظاهير عيان اوزره
Sən ol kâmil bahadırsan, girâmisən ki haqqında - سن اول كاميل باهاديرسان، گيرامي سهن كي حاققيندا
Demiş hər cövhəri, bir qiymət-i naqis, güman üzrə - دئميش هر جؤوهري، بير قييمت-ي ناقيص ، گومان اوزره
Şəha biixtiyâram mədh-i şâhənşah-i dövrânə - شها! بي ايختييارام مدح -ي شاهنشاه -ي دؤورانه
Bu üzdəndir mükərrər eylərəm câri zəban üzrə - بو اوزدندير موكررر ائيله ره م جاري زبان اوزره
Dəlil-i şövkəti bəsdir həmin nâm-i humayuni - دليل -ي شؤوكتي بسدير همين نام-ي هومايوني
Məâni ləfzdən zâhir olur lövh-i bəyan üzrə - معاني لفظدن ظاهير اولور لؤوح-ي بيان اوزره
Deyildir kəhkişan təsxir üçün əzm eyləyib guya - دئييلدير كهكشان تسخير اوچون عزم ائيلهييب گويا
Kəmənd-i himmət-i vâlâsın atmış âsiman üzrə - كمند -ي هيممت-ي والاسين آتميش آسيمان اوزره
Edib icâd çün Sân'i, bu şâhənşah-i dövranın - ائديب ايجاد چون صانيع ، بو شاهنشاه-ي دؤورانين
Husul-i məqsədin fərmanına to'əm cahan üzrə - حوصول -ي مقصدين فرمانينا توأم جهان اوزره
Riza verdi ona Sultan-i Rum, İskəndər-i Sâni - ريضا وئردي اونا سولطان-ي روم ايسكندر-ي ثاني
Ki vâcibdir dua-yi dövləti, İslâmiyan üzrə - كي واجيبدير دوعا-يي دؤولتي ، ايسلامييان اوزره
Zehi şövkət ki gər küffâr ilən əzm eyləsin rəzmə - زئهي شؤوكت كي گر كوففار ايلهن عزم ائيله سين رزمه
Çəkərlər minnət-i şəmşirini bâş üstə, cân üzrə - چكهرلر ميننت -ي شمشيريني باش اوسته ، جان اوزره
Səlah-i dövlətini istəyən Bəğdad vâlisi - صلاح-ي دؤولتيني ايستهيهن بغداد والي سي
Ki təxt-i dövlət-i Cəmşid'ə vârisdir cahan üzrə - كي تخت-ي دؤولت-ي جمشيده واريثدير جاهان اوزره
Bədəxşan lə'l-u Umman incisin vermiş xəracında - بدخشان لعل-و عوممان اينجيسين وئرميش خراجيندا
Günəş tək hökmü nâfiz müttəsil dərya vü kân üzrə - گونهش تك حؤكمو نافيذ، موتتصيل دريا-و كان اوزره
Çəkilməz kəhkəşânın yayı tək nəqqaş əgər çəksin - چكيلمهز كهكشانين يايي تك نققاش اگر چكسين
Misâl-i quvvət-i bazu-yi iqbalın kəman üzrə - ميثال-ي قوووت-ي بازو-يي ايقبالين كمان اوزره
Bülən iqbal olan ə'daların da sərbülənd eylər - بولند ايقبال اولان، اعدالارين دا سربولند ائيلهر
Mükərrər eyləmiş düşmənlərin başın sinan üzrə - موكررر ائيلهميش دوشمنلرين باشين سينان اوزره
Əyar-i xalis-i kanını, edibdir gün kimi rövşən - عيار-ي خاليص-ي كانيني، ائديبدير گون كيمي رؤوشن
Qəza cəryan edib fərmân-i izz-u şân üzrə - قضا جريان ائديب، فرمان كمان-ي عيزز-و شان اوزره
Ki lâzimdir Əlinin rövzə-yi pâkın təla etmək - كي لازيمدير علي`نين رؤوضه -يي پاكين طلا ائتمك
Münəvvərdir məqâm-i mehr dâyim âsiman üzrə - مونووردير مقام-ي مئهر داييم آسيمان اوزره
Zehi nâm-i humayun kim yazanda kâtib-i qudrət - زئهي نام -ي هومايون ، كيم يازاندا كاتيب-ي قودرت
Gərək tuğra-yi bismillâh çəksinlər nişan üzrə - گره ك توغرا-يي بسم الله چكسينلر نيشان اوزره
O kövkəb kim ki əflâk-i xəlafət içrə ənvarın - او كؤوكب كيم كي افلاك-ي خلافت ايچره انوارين
Salıb çərx-i çaharumdan zəmin üzrə, zaman üzrə - ساليب چرخ-ي چاهارومدان زمين اوزره ، زامان اوزره
Olur mər'at dinin seyqəli, dövlət bu üzdəndir - اولور مرآت دينين صئيقلي، دؤولت بو اوزد ندير
Qəza təxt-i xəlafət rəsmin etmişdir cahan üzrə - قضا تخت-ي خلافت رسمين ائتميش دير جاهان اوزره
Vucud-i təxt üçün illət gərək nâçar çâr olsun - ووجود-ي تخت اوچون عيللت گره ك ناچار چار اولسون
Müəxxər illət-i qâyi olur zahir əyan üzrə - مؤخخر عيللت-ي غايي اولور ظاهير عيان اوزره
Sən ol kâmil bahadırsan, girâmisən ki haqqında - سن اول كاميل باهاديرسان، گيرامي سهن كي حاققيندا
Demiş hər cövhəri, bir qiymət-i naqis, güman üzrə - دئميش هر جؤوهري، بير قييمت-ي ناقيص ، گومان اوزره
Şəha biixtiyâram mədh-i şâhənşah-i dövrânə - شها! بي ايختييارام مدح -ي شاهنشاه -ي دؤورانه
Bu üzdəndir mükərrər eylərəm câri zəban üzrə - بو اوزدندير موكررر ائيله ره م جاري زبان اوزره
Dəlil-i şövkəti bəsdir həmin nâm-i humayuni - دليل -ي شؤوكتي بسدير همين نام-ي هومايوني
Məâni ləfzdən zâhir olur lövh-i bəyan üzrə - معاني لفظدن ظاهير اولور لؤوح-ي بيان اوزره
Deyildir kəhkişan təsxir üçün əzm eyləyib guya - دئييلدير كهكشان تسخير اوچون عزم ائيلهييب گويا
Kəmənd-i himmət-i vâlâsın atmış âsiman üzrə - كمند -ي هيممت-ي والاسين آتميش آسيمان اوزره
Edib icâd çün Sân'i, bu şâhənşah-i dövranın - ائديب ايجاد چون صانيع ، بو شاهنشاه-ي دؤورانين
Husul-i məqsədin fərmanına to'əm cahan üzrə - حوصول -ي مقصدين فرمانينا توأم جهان اوزره
Riza verdi ona Sultan-i Rum, İskəndər-i Sâni - ريضا وئردي اونا سولطان-ي روم ايسكندر-ي ثاني
Ki vâcibdir dua-yi dövləti, İslâmiyan üzrə - كي واجيبدير دوعا-يي دؤولتي ، ايسلامييان اوزره
Zehi şövkət ki gər küffâr ilən əzm eyləsin rəzmə - زئهي شؤوكت كي گر كوففار ايلهن عزم ائيله سين رزمه
Çəkərlər minnət-i şəmşirini bâş üstə, cân üzrə - چكهرلر ميننت -ي شمشيريني باش اوسته ، جان اوزره
Səlah-i dövlətini istəyən Bəğdad vâlisi - صلاح-ي دؤولتيني ايستهيهن بغداد والي سي
Çalıb itmam üçün sə'y ilə damanın miyan üzrə - چاليب ايتمام اوچون سعي ايله دامانين مييان اوزره
O sâhib câh kim zikr etsələr nâm-i giramisinin - او صاحيب جاه كيم ذيكر ائتسه لر نام-ي گيراميسين
Edərlər həmd əsmâ ilən, câri zəban üzrə - ائده رلر حمد اسما ايلهن, جاري زبان اوزره
Bu xeyr əmrin muhəyya oldu çün asbab-i itmamı - بو خئير امرين موهييا اولدو چون اسباب-ي ايتمامي
Riza-yi pâdişah-i tâcbəxş-i kâmran üzrə - ريضا -يي پاديشاه -ي تاجبخش-ي كامران اوزره
Zər-i nabın əyarın etdi öz ixlası tək şahid - زر -ي نابين عيارين ائتدي اؤز ايخلاصي تك شاهيد
Müyəssər nəqd-i can ilən, muadil imtahan üzrə - مويسسر نقد-ي جان ايلهن ، موعاديل ايمتاحان اوزره
Məlayik oldular həmdəst-i ustadan-i çabukdəst - ملاييك اولدولار همدست-ي اوستادان-ي چابوك دست
Təladan âsiman icad olundu âsiman üzrə - طلادان آسيمان ايجاد اولوندو آسيمان اورزه
Zərih üzrə münəvvər günbəd-i xurşid xâsiyyət - ضريح اوزره مونوور گونبد-ي خورشيد خاصيييت
Sanırsan qübbə-yi yâqut-i əhmərdir cinan üzrə - سانيرسان قوببه-يي ياقوت -ي احمردير جينان اوزره
Göyül pərvaz edib sərtovq-i zərrinin xəyâl eylər - گؤيول پرواز ائديب سر طووق-ي زررينين خيال ائيلهر
Ki açmış bâl tâvus-i beheşti âşiyan üzrə - كي آچميش بال، طاووس-ي بئهئشتي آشييان اوزره
Müəzzin bülbül-i təsbihxân-u səhn, gülşəndir - مواذذين بولبول-ي تسبيح خوان-و صحن ، گولشندير
Qızıl gül dəstəsi, güldəstələr bâğ-i cənan üzrə - قيزيل گول دسته سي ، گولدسته لر باغ-ي جنان اوزره
Təmənna-yi səlâtindir üzün sürtmək bu dərgâha - تمننا -يي سلاطيندير، اوزون سورتمك بو درگاها
Zehi rəf'ət ki istər sədr düşsün âsitan üzrə - زئهي رفعت كي ايستهر صدر دوشسون آسيتان اوزره
Deyərkən əql-i zâhirbin mənə şol qübbədir guya - دئيهركن عقل-ي ظاهيربين منه شول قوببهدير گويا
Ki olmuşdur təla-yi nâb ilə zərrin cahan üzrə - كي اولموشدور طلا-يي نابيله زررين جهان اوزره
Cəvabım Nəş'ə oldu mürəssə târix-i itmama - جوابيم "نشئه "اولدو موصررع تاريخ-ي ايتماما
Ədəb bil Mehr! Sâkin dur! Mutaf-i ins-u can üzrə - ادب بيل مئهر! ساكين دور! موطاف-ي اينس-و جان اوزره
O sâhib câh kim zikr etsələr nâm-i giramisinin - او صاحيب جاه كيم ذيكر ائتسه لر نام-ي گيراميسين
Edərlər həmd əsmâ ilən, câri zəban üzrə - ائده رلر حمد اسما ايلهن, جاري زبان اوزره
Bu xeyr əmrin muhəyya oldu çün asbab-i itmamı - بو خئير امرين موهييا اولدو چون اسباب-ي ايتمامي
Riza-yi pâdişah-i tâcbəxş-i kâmran üzrə - ريضا -يي پاديشاه -ي تاجبخش-ي كامران اوزره
Zər-i nabın əyarın etdi öz ixlası tək şahid - زر -ي نابين عيارين ائتدي اؤز ايخلاصي تك شاهيد
Müyəssər nəqd-i can ilən, muadil imtahan üzrə - مويسسر نقد-ي جان ايلهن ، موعاديل ايمتاحان اوزره
Məlayik oldular həmdəst-i ustadan-i çabukdəst - ملاييك اولدولار همدست-ي اوستادان-ي چابوك دست
Təladan âsiman icad olundu âsiman üzrə - طلادان آسيمان ايجاد اولوندو آسيمان اورزه
Zərih üzrə münəvvər günbəd-i xurşid xâsiyyət - ضريح اوزره مونوور گونبد-ي خورشيد خاصيييت
Sanırsan qübbə-yi yâqut-i əhmərdir cinan üzrə - سانيرسان قوببه-يي ياقوت -ي احمردير جينان اوزره
Göyül pərvaz edib sərtovq-i zərrinin xəyâl eylər - گؤيول پرواز ائديب سر طووق-ي زررينين خيال ائيلهر
Ki açmış bâl tâvus-i beheşti âşiyan üzrə - كي آچميش بال، طاووس-ي بئهئشتي آشييان اوزره
Müəzzin bülbül-i təsbihxân-u səhn, gülşəndir - مواذذين بولبول-ي تسبيح خوان-و صحن ، گولشندير
Qızıl gül dəstəsi, güldəstələr bâğ-i cənan üzrə - قيزيل گول دسته سي ، گولدسته لر باغ-ي جنان اوزره
Təmənna-yi səlâtindir üzün sürtmək bu dərgâha - تمننا -يي سلاطيندير، اوزون سورتمك بو درگاها
Zehi rəf'ət ki istər sədr düşsün âsitan üzrə - زئهي رفعت كي ايستهر صدر دوشسون آسيتان اوزره
Deyərkən əql-i zâhirbin mənə şol qübbədir guya - دئيهركن عقل-ي ظاهيربين منه شول قوببهدير گويا
Ki olmuşdur təla-yi nâb ilə zərrin cahan üzrə - كي اولموشدور طلا-يي نابيله زررين جهان اوزره
Cəvabım Nəş'ə oldu mürəssə târix-i itmama - جوابيم "نشئه "اولدو موصررع تاريخ-ي ايتماما
Ədəb bil Mehr! Sâkin dur! Mutaf-i ins-u can üzrə - ادب بيل مئهر! ساكين دور! موطاف-ي اينس-و جان اوزره
١) - آرغون: نامي تركي به معناي يوزپلنگ (پوما). در نام بسياري از بزرگان ترك، هم براي زنان و هم )
مردان، به تنهايي و يا همراه با كلمه ديگري بكار رفته است مانند: آرغون آقا، آرغون آلپ، آرغون آتا، آرغون آي،
آرغون خان (از خانان ايلخاني، نوه هولاگو خان، فرزند آباغا خان)، آرغون خاتون (بانوي همخانه هولاگوخان)
آرغون قوجا (از فرماندهان دوره بابر)، آرغون نويان و .... نام والي خراسان در دوره چنگيز، همچنين نام يكي از
مشاوران وي و اؤگهده (اوختاي) نيز بوده ا ست.
٢) – درگز: كلمه اي تركي به معني داس و قداره چمن زني. از ريشه درمك (ترمك، تئرمك، ديرمك، )
تيرمك) به معني جمع كردن، گردهم آوردن. همريشه با دره (محل جمع شدن آب ميان دو بلندي و يا كوه)، دريز
(بسته غلات درو شده)، درهنه (سبد كوچك براي چيدن ميوه)، درهنك (ظرف چيدن محصول)، درنهك (مجمع و
انجمن)، درگي (مجله و مجموعه)، ترگي (سفره)، درلهمك (گردآوري)، درمه (گلچين)، درگه (دسته)، و درين
(عميق) و ..... كلمه درو (كردن) در زبان فارسي نيز وامواژه اي تركي و از همين ريشه است.
(عميق) و ..... كلمه درو (كردن) در زبان فارسي نيز وامواژه اي تركي و از همين ريشه است.
از کس ننت اینا بیرون کشیدی؟
پاسخحذفحال کردم بگم کس ننت!! اشکالی داره ؟ ریدم تو کس ننه ی هر چی ترک خر جاکش پدر مثل تو....اشکالی داره؟مادر جنده به قول داشمون اینارو از کس ننت بیرون آوردی ترک خـــــــــــــــر! ترک خــــــــــــــــــــــــــــر!
پاسخحذفگرامی رفرنس هم دارید برای این خزعبلات؟
پاسخحذفشیعه جعفری ترکی بوده و شیعه 12 امامی ایرانی!؟ شما که صفویان رو هم جز ملت ترک معرفی کردید! آیا صفویان 12 امامی ملت آریا بودند یا ملت ترک؟
نادر در ابیورد خراسان متولد شد، چه ربطی به آذربایجان دارد؟
نیروی هوایی نادر را فراموش کردید نام ببرید!
نادر مانقورد بود که پوزه عثمانیان به خاک آلود؟
حکومت خامنه ای آیا دولت ترکی-آذربایجانی هست!؟
فقط متاسفم برای نژادپرستان نادان که حرف حرفشان سرشار از تنقضات فاحش است
نظر شما در بالاترین مطرح شد
حذففارسها فقط بلند پارس کنند!!! به باباشون رفتند!!! کوروش شیر سگ خور!!!
پاسخحذفمن خودم کرد هستم ولی از فارسهای پدرسگ متنفرم.
تو کس ننت خندیدی که گفتی کرد هستی. دیوس پانترک حرامزاده کردها چشم دیدن پانترکهای خایه مال رو ندارن. حالا تو می آیی و به اسم کرد خودتو جا میزنی ننه سگ.
حذفهر چه میتوانید فحش بدهید چهارتا عرب دارند خلیج عرب را از دستتان خارج میکنند فارسای کون گشاد
پاسخحذفتو برو کون اردغان رو بلیس این گوه خوردنها به تو اشک نیمده.
حذفمن یک کردم و به این پانترکان احمق هشدار میدهم که آذربایجان غربی را به زودی ضمیمه خاک مقدس کردستان بزرگ خواهیم کرد.
پاسخحذفتوی پانکرد هم برو گوهت رو بخور. امروز کشورهای گنده گندهش از پس گرگها و لاشخورهای جهانی بر نمی یان. حالا شما پانترکها و پانکردها مثلا میخواین با کسب استقلال چه گهی بخورین. لابد میخواین مثل اقلیم کردستان همش برای آمریکائیها قنبل کنین!
حذفکرد؟؟؟؟ منظورتون همون فارس کوهی است؟؟؟؟ برید تو کوهها با هم حال کنید بدبختها!!!
پاسخحذفآدم باش
حذفحرامزاده بیابونگرد، چرا صفت آب و اجدادت رو به فارسها میدی خایه خور آتا ترک
حذفمن شنیدم ترکها (نه آذریها) معادل لغت فرهنک تو زبونشون ندارن. اون که گفت خودش مال ارومیه بود
پاسخحذفاولا اینکه نادر شاه آذربایجانی نبود اهل خراسان بود، سنین همه اهل آذربایجان ایرانی هستن نه ترک و فقطا زبانشون ترکی شده که مفصله و جای بحثش اینجا نیست
پاسخحذفنادر شاه افشار : اگر جانبازي جوانان ايران نباشد نيروي دهها نادر هم به جاي نخواهد رسيد .
پاسخحذفنادر شاه افشار : هر سربازي كه بر زمين مي افتد و روح اش به آسمان پر مي كشد نادر مي ميرد و به گور سياه مي رود نادر به آسمان نمي رود نادر آسمان را براي سربازانش مي خواهد و خود بدبختي و سياهي را ، او همه اين فشارها را براي ظهور ايران بزرگ به جان مي خرد پيشرفت و اقتدار ايران تنها عاملي است كه فرياد حمله را از گلوي غمگينم بدر مي آورد و مرا بي مهابا به قلب سپاه دشمن مي راند ...
نادر شاه افشار : شاهنامه فردوسي خردمند ، راهنماي من در طول زندگي بوده است
نادر شاه افشار : فتح هند افتخاري نبود براي من دستگيري متجاوزين و سرسپردگاني مهم بود كه بيست سال كشورم را ويران ساخته و جنايت و غارت را در حد كمال بر مردم سرزمينم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطين اروپا را به بردگي مي گرفتم . كه آنهم از جوانمردي و خوي ايراني من بدور بود .
پاسخحذفنادر شاه افشار : كمربند سلطنت ، نشان نوكري براي سرزمينم است نادرها بسيار آمده اند و باز خواهند آمد اما ايران و ايراني بايد هميشه در بزرگي و سروري باشد اين آرزوي همه عمرم بوده است .
نادر شاه افشار : هنگامي كه برخواستم از ايران ويرانه اي ساخته بودند و از مردم كشورم بردگاني زبون ، سپاه من نشان بزرگي و رشادت ايرانيان در طول تاريخ بوده است سپاهي كه تنها به دنبال حفظ كشور و امنيت آن است .
نادر شاه افشار : براي اراضي كشورم هيچ وقت گفتگو نمي كنم بلكه آن را با قدرت فرزندان كشورم به دست مي آورم .
ای ابله های پانترک خائن چشمهای کورتون رو باز کنید و ببینید که نادر که بود و چه گفت.
کیرم تو کس ننه هرچی فارسه .فارس بیناموس کون گشادکیرتمام ترکها تو کس فارسا
پاسخحذفتو کی زبونتو کردی تو کون فارس که تشخیص دادی گشاده پانترگ زن گائیده. هر شب اردغان کونی داره کس ننه ت میزاره که اینقدر بلبل زبون شدی؟
حذففارس یعنی زنازاده و حرامزاده
پاسخحذفزنا زاده اونیه که افتخار میکنه چنگیز و گرگ و تیمور کس ننه ش گذاشته
حذفآخه فارس بیناموس حتی مادر کسپاره توهم میدونه که نادر شاه ترک بود ..
پاسخحذفآخه کیرم تو حلقوم تمام زنهای فارس زبان .
حالا اگه ترکم بود، آخه کس کش پانترک خایه مال مثل توی مادر جنده که نبود.
حذفاحمق جان اگه نادر شاه فارس بود نمی گفت که واسش کتیبه به زبان ترکی بنویسن ؟ اگه به اون مغز پوکت فشار بیاری می بینی که کتیبه در وصف نادر شاهه ! در ضمن آدم های بی شعور و بی فرهنگ جوابشون فحش و توهینه. اگه پدر مادرت بهت درست صحبت کردن رو یاد میدادن اینجوری حرف نمی زدی ! در فرهنگ ما ملت شریف آدربایجان این هستش که به کسی توهین نکنیم .
پاسخحذفملت شریف آذربایجان، آری ولی پانترک مادر قحبه، یوخ. در ضمن اگه نادر ترک هم بوده تو رو سنه نه، ننه سگ، پانترک کون لیس ترکیه و عثمانی که نبوده! تازه کلی خوار مادر عثمانی رو هم که اربابای شما باشن گائیده. هه هه هه...
حذفآقا ما ترک هستیم
پاسخحذفدر ضمن کیرم تو ناموس هرچی فارسه
نه آقاجان تو ترک با غیرت نیستی، تو پانترگ کون کش وطن فروش هستی. خودت رو به آذریها نچسبون کون سوراخ.
حذفهوی کاکا ( منظورم با اون کردی بود که از آذربایجان غربی حرف زد)آینده هر شهری با تصمیم مردم همون شهر تو رفراندوم معلوم میشه (مثلا خوی و ارومیه و ماکو بیشتر ترک هستند ولی تو مهاباد و نقده و بوکان بیشتر کرد هستند )(با رای گیری از ساکنان هر شهری معلوم میشه که مال کردستان هست یا آذربایجان .و اگر شما کردها راه حل نظامی رو( خدای ناکرده)انتخاب کنید
پاسخحذفکنید نتیجه ای جز دربه دری و فلاکت و بی خانمانی و مرگ و گورهای دسته جمعی برای کردها(برای کردها) نخو اهد داشت . یاشاسین آذربایجان . یاشاسین تورک میلتی
هوی کاکا ( منظورم با اون کردی بود که از آذربایجان غربی حرف زد)آینده هر شهری با تصمیم مردم همون شهر تو رفراندوم معلوم میشه (مثلا خوی و ارومیه و ماکو بیشتر ترک هستند ولی تو مهاباد و نقده و بوکان بیشتر کرد هستند )(با رای گیری از ساکنان هر شهری معلوم میشه که مال کردستان هست یا آذربایجان .و اگر شما کردها راه حل نظامی رو( خدای ناکرده)انتخاب
پاسخحذفکنید نتیجه ای جز دربه دری و فلاکت و بی خانمانی و مرگ و گورهای دسته جمعی برای کردها(برای کردها) نخو اهد داشت . یاشاسین آذربایجان . یاشاسین تورک میلتی
من ترک (اهل زنجان )هستم ولی دوست ندارم به هموطنان فارس( حتی اونی که به ترکها توهین کرد )توهین کنم . در ضمن نادرشاه افشار ترک بود لطفا مطالعه بفرمایید .
پاسخحذفدوست عزیز و هم وطن شاید شما درست بگی، در این مسئله مناقشه نیست. کسی به ترکها هم توهین نمیکنه. این توهینها نثار پانترکهای خائن وطن فروشه که اینقدر مزدورن که میخوان وطنشون رو تقدیم اردغان بی سر وپا کنن. غافل از اینکه اردوغان با آنها همان کاری رو خواهد کرد که صدام در طی جنگ با عرب زبان ایرانی کرد.
حذف