هیتلر خودکشی کرد، موسولینی کشته شد، جنگ خانمانسوز پایان یافت و جهان در
غرقاب غم فرونشست. بازماندگان به تلاشی بزرگ برای چارهجویی برخاستند تا
برای همیشه، جلوی جنگ و جنایت را بگیرند. زمانی که ترسایان شرق و غرب،
دادگاههای جنایی متعددی چون نورنبرگ برپا کردند تا حق و عدالت را اعاده
کنند، نمی دانستند در سوی دیگرجهان، در ایرانِ جسته از جنگ، ارتشی متعلق به
نژادپرستترین دیکتاتور تاریخ، برای سرکوبی ملتی مدرن، قتلعام مخوفی راه
انداخته و مشغول جنایت جنگی علیه بخشی از مردم خویش است.
حتی ظهور قدرتمندِ پارادایم حقوق بشر در جهان معاصر نیز، نتوانست از نسلکشی خونین مردم آزربایجان در ۲۱ آذرِ ۲۵ (۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) پرده بردارد. نخستین نسلکشی بعد از جنگ جهانی دوم را ارتش محمدرضا پهلوی مرتکب شد. این نسلکشی با کتابسوزی و تبعید دستهجمعی و تجاوز به دختران و کودکان همراه بود. فارسگرایانِ بافرهنگی که هنوز و هماینک ستایشگر قوامالسلطنه هستند و حمد احمد میگویند، معلوم نیست چگونه ننگینترین جنایت بشری عصر حاضر را توجیه میکنند.
آنان مذاکرهکنندۀ بزرگ را در حالی ستایش میکنند که تنها چند روز پس از امضای مذاکرات فیمابین، دولت مرکزی برخلاف مفاد معاهدات، ارتش خونخوار پهلوی را همچون وحشیگریهای دوران پیشامدرن، روانۀ آزربایجان کرد تا انسانهای بیپناه را قتلعام کند، انسانهایی که پس از چند دوره مذاکرات خائنانه در مسکو، تبریز و تهران، خلع سلاح شده بودند. آنان کسی را میستایند که آزربایجان را زیر چکمههای دیکتاتور له کرد.
بیتردید، آنچه در آذر۲۵ بر آزربایجان رفت، چیزی جز ژنوساید نیست. کشتار ۲۰ هزار انسان بیپناه و تبعید ابدی و اخراج اجباری ۷۰ هزار آزربایجانی از سرزمین خود، راهاندازی کارناوالهای کتابسوزی در شهرهای آزربایجان، تجاوز به دختران و زنان، راهاندازی جوخههای صحرایی و…، اگر جنایت علیه بشریت نیست، پس چیست؟ چگونه میتوان این جنایت را سرکوب غائله نامید، در حالی که تنها چند روز پیش از آن، معاهدۀ محکمی بین تبریز و تهران امضا شد که براساس آن، آزربایجان خلع سلاح شد و در برابر، دولت مرکزی، دولت محلیِ دموکراتها را به رسمیت شناخت. آزربایجان تماماً به تعهدات خود عمل کرد و تهران بهجای عمل به تعهدات، به آزربایجانِ بیدفاع لشکر کشید. تهران آشکارا امضای خود را زیرپا گذاشت تا بتواند آزربایجان را بر مسلخ دیکتاتوری ببرد.
در جریان مذاکرات فیمابین، علاوه بر اینکه دولت مرکزی، دموکراتها را به رسمیت شناخت، نمایندگانی نیز بهعنوان استاندار و… برای آزربایجان انتخاب کرد. سلامالله جاوید را استاندار آزربایجان و شبستری را رئیس انجمن ایالتی و دیگر وزرای کابینۀ سیدجعفرپیشهوری را نیز، مدیرکل ادارات آزربایجان دانست. دولت مرکزی با نمایندگان خود قرارداد امضا کرده بود؛ اما تنها در کوتاهترین زمان ممکن، امضای خود را زیر پا گذاشت و به حکومتی که خود شناسایی کرده بود، حمله کرد. بعد از لشکرکشی غیرقانونی و غیرانسانی، نیروهای دموکرات، هیچ مقاومتی نکردند؛ اما ارتش پهلوی، انواع جنایات را مرتکب شد.
این جنایت، نسلکشی از نوع جنایت جنگی است. جنایتکاران، قوم یا گروه قومی قدرتمندی نبودند بلکه ارتشیانی بودند که لباس رسمیِ رزم بر تن داشتند و عناوین نظامی بر دوش میکشیدند. جنایتکاران، سرهنگ بودند، سردار، امیر، سروان، سرجوخه و سرباز. آنان حمله کردند بسان صدام و کشتند بسان هیتلر و ویران کردند بسان چنگیز و کتابسوزی کردند بسان وحشیان تاریخ. آنها هر آنچه آزربایجان داشت، نابود کردند. از نخبههای آزربایجان برج نمرود ساختند و از کتابهای آزربایجانی آتشکدۀ زردشت.
اغراق نیست اگر جنایت جنگی ارتش پهلوی را تمامعیار و مطلق بدانیم چه، آنان همۀ انواع جنایات را در عالیترین سطح ممکن مرتکب شدند. جنایاتی اعم از کشتار کودکان و سالمندان، تجاوز به دختران و زنان، کتابسوزی، برچیدن دانشگاه تازهتاسیس آزربایجان، تبعید، اعدام صحرائی و… . دولت علاوه بر جنایاتی که خود بهطورمستقیم انجام داد، دست خانها و مرتجعان محلی نیز را در کشت و کشتارها آزاد گذاشت و جنایات بسیاری را نیز، بهدست آنها انجام داد.
نسلکشیِ۲۱ آذر ۲۵ (۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) سهمگین بود و با سکوت جهان و تاریخ، سهمگینتر شد. تبریز ویران شد تهران جشن گرفت و جهان سکوت کرد. تاریخ و تریبون از ناله آزربایجان هیچ نگفت که هیچ، بلکه به ستایش مذاکرهکنندۀ بزرگ و ارتش جنایتکار نیز، پهلوی پرداخت. حتی انقلاب ۵۷ و سقوط دیکتاتور نیز بر این سکوت عذابآور پایان نداد و قتلعام گلها را روایت نکرد.
بعد از انقلاب، دادگاههای انقلابی عریضوطویل برای محاکمۀ ستمکاران پهلوی بهراه افتاد. با محاکمههای کوتاه انقلابی، کارگزاران رژیم پهلوی، بهدلیل ایذاء مردم و جنایت علیه انقلابیها اعدام شدند. این اعدامها تأملات و حرفوحدیث فراوان دارد از جمله این تأملات، مسالۀ آزربایجان است. در این دادگاهها، به جنایت جنگی رژیم در آزربایجان هرگز توجهی نشد.
نه تنها در دوران محاکمه و اعدام سران رژیم بلکه در هیچ زمان دیگری از این نسلکشی سخنی گفته نشد. گویا این جنایت دیکتاتور در نگاه عدالتخواهان، حقوقدانان و فعالان حقوق بشری ایران، نه جنایت که خدمت هم هست! برخی از آنان، این جنایت جنگی علیه بشریت را نجات آزربایجان و تنها خدمت قوام و رژیم پهلوی به ایران می دانند. وااسفا!
قتلعام ۲۱ آذر ۲۵ درحالی بایکوت شد که بر اساس قوانین کیفریِ بین المللی، دولت جانشین جوابگوی جنایات جنگی و نقضهای حقوقبشری دولت پیشین است. نظام جایگزین اما، از همۀ جنایتهای دیکتاتوری پهلوی، اعلام برائت کرد جز نسلکشی فیزیکی مردم آزربایجان در ۲۱ آذر ۲۵ و ژنوساید فرهنگی همهسالۀ آزربایجان. نظامی که با توالی انقلاب تبریز در ۲۹ بهمن ۵۶، در ۲۲ بهمن ۵۷ در تهران بر سر کار آمد، نه تنها از جنایت جنگی شاه در آزربایجان اعلام برائت نکرد، بلکه گاهی از آن با عنوان «نجات آزربایجان» یاد کرد.
در فصل سوم دیوان کیفریِ بین المللی، اصول خاصی درباره نسلکشی و جنایت علیه بشریت تدوین شده است: اصل قانوني بودن جرم و مجازات، اصل عطف بما سبق شدن مقررات اساسنامه، اصل برائت، مسؤليت كيفري فردي، صلاحيتنداشتن ديوان دربارۀ افراد كمتر از ۱۸ سال، تأثيرندادن سمت رسمي افراد و مسؤليت فرماندهان نظامي و ساير مقامات ما فوق، نفي مرور زمان، عنصر معنوي جنايت.
براساس اصول فوق الذکر، قوانین نسلکشی و جنایات علیه بشریت درباره نسلکشی مردم آزربایجان در ۲۱ آذر ۲۵ (۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) موضوعیت داشته و قابل پیگیری هستند. دیوان لاهه براساس اساسنامۀ خود، باید درباره همه شقوق معنوی و مادی این جنایت از جمله قتل عام ۲۰ هزار انسان، تبعید ۷۰ هزار آزربایجانی و کتابسوزیهای متعدد در شهرهای آزربایجان، تحقیق و با تکیه بر ادلههای مستحکم موجود، رای صادر کند.
فعالان حقوق بشر باید پروندۀ حقوقی ویژهای را در دیوان کیفری بین المللی، برای پیگیری جنایت ارتش پهلوی در آزربایجان تشکیل دهند و آن را تا صدور رأیی منصفانه پی گیرند. اقامۀ دعوی در این باره، تنها بر عهدۀ مردم مظلوم آزربایجان نیست، بلکه وظیفۀ همۀ بشریت است که برای احقاق حقوق قربانیان و محکومکردن ژنوساید و جنایت جنگی اقدام کنند. علاوه بر دیوان لاهه و فعالان حقوق بشر، دادستانهای همۀ کشورها در ژنوساید ۲۱ آذر ۲۵ مسوولاند و وظیفۀ اخلاقی، مدنی و حقوقی آنان است که پرده از این ظلم ۶۵ ساله بردارند.
نسلکشی ۲۱ آذر۲۵ علاوه بر اینکه آزربایجان آن روز را، با قتل عام ملت و انهدام میراث معنوی آنان، ویران کرد، خسارات بیشماری نیز، بر آیندۀ آن تحمیل کرد و تبعات مادی و معنوی فراونی برجای نهاد. آزربایجان هنوز هم، از آن یورش سهمگین رنج میبرد. دربارۀ این خسارات بیشمار، باید تحقیق شود. کشتار نخبگان، از مهمترین خسارات بود؛ کشتاری که آزربایجان را به عصر دردآلود فترت وارد کرد. بعد از فاجعۀ ۲۱ آذرِ ۲۵، تا نیم قرن، جریان آزادیخواهی در آزربایجان به کما رفت. مهد مدرنیته سکوت کرد و مکتب تبریز فرو ریخت. سرزمینی که روزی دروازه مدرنیسم خاورمیانه بود، با کشتار نخبگان، به کویر سکوت بدل شد و دیگر هیچ صدایی از آن شنیده نشد.
ژادکشی ۲۱ آذر ۲۵ ( ۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) تنها یک سال پس از فاجعۀ اتمی هیروشیما روی داد. رسانههای جهان و سازمانهای بینالمللی، جنایت هیروشیما را بهعنوان سمبل مبارزه با جنایت جنگی و نسلکشی، در تاریخ ثبت کردند؛ اما دریغ از حتی یک بیانیه در محکومیت جنایتی بزرگ در دامنۀ سهند و سبلان.
یادمان باشد محکوم کردن فاجعۀ نسلکشی، ربطی به دیگر رویدادها و شخصیتها ندارد. محکومیت نسلکشی به معنی قومگرایی، ناسیونالیسم، فرقهگرایی، تجلیل از افراد مختلف مثل سیدجعفرپیشهوری و حتی آزربایجانگرایی نیست چه، مسائل تاریخیوسیاسی، علقههاوسلیقهها و خواستههاومطالبات جای خود دارند و حقوق نخستین انسانها جای خود. حقوقبشر مفهومی فراتاریخی و فرازمانی است و ربطی به گرایشهای سیاسی ندارد و نوشتۀ حاضر نه در سودای ستایش دموکراتهای دهۀ ۲۰ آزربایجان است و نه در اندیشه تخطئۀ آنان.
سکوت جهان در برابر این جنایت، جنایتی مضاعف و جنایتکارانهتر از خود فاجعه است. به راستی، چه کسی مسوول این سکوت مشکوک است؟ چگونه است که کودتای سقوط مصدق، بر تارک تاریخ مینشیند اما قتل آزربایجانیها ستایش میشود؟ چگونه است شکست ارمنیان از عثمانیها در جنگهای پیشامدرن، بر خیابانهای شیک اروپا و آمریکا و حتی بر کوچههای پایتخت کشور مسلمان ایران کوبیده میشود اما دریغ از یک و تنها یک جمله در محکومیت این رویداد جنایتکارانه؟ چگونه است شهادت مظلومانۀ اعراب مسلمان در فلسطین، صدرنشین همیشگیِ اخبار کشورمان است اما دریغ از یک بزرگداشت کوتاه برای کشتار مسلمانان ایرانی در آزربایجان؟ چگونه است کشتار ۱۵ خرداد ۴۲ در تقویم تاریخ ثبت و روز تعطیل اعلام میشود اما دریغ از کشتار ۲۱ آذر ۲۵؟ چگونه است دربارۀ کثافتکاریهای ریز و درشت دودمان پهلوی کتابها نوشته و سخنها گفته میشود، اما دریغ، دریغ، دریغ… .
دریغ از یک واژه: آزربایجان
دریغ از یک رویداد: قتلعام آزربایجانیها
دریغ از یک تاریخ: ۲۱ آذر
ابوذر آذران
حتی ظهور قدرتمندِ پارادایم حقوق بشر در جهان معاصر نیز، نتوانست از نسلکشی خونین مردم آزربایجان در ۲۱ آذرِ ۲۵ (۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) پرده بردارد. نخستین نسلکشی بعد از جنگ جهانی دوم را ارتش محمدرضا پهلوی مرتکب شد. این نسلکشی با کتابسوزی و تبعید دستهجمعی و تجاوز به دختران و کودکان همراه بود. فارسگرایانِ بافرهنگی که هنوز و هماینک ستایشگر قوامالسلطنه هستند و حمد احمد میگویند، معلوم نیست چگونه ننگینترین جنایت بشری عصر حاضر را توجیه میکنند.
آنان مذاکرهکنندۀ بزرگ را در حالی ستایش میکنند که تنها چند روز پس از امضای مذاکرات فیمابین، دولت مرکزی برخلاف مفاد معاهدات، ارتش خونخوار پهلوی را همچون وحشیگریهای دوران پیشامدرن، روانۀ آزربایجان کرد تا انسانهای بیپناه را قتلعام کند، انسانهایی که پس از چند دوره مذاکرات خائنانه در مسکو، تبریز و تهران، خلع سلاح شده بودند. آنان کسی را میستایند که آزربایجان را زیر چکمههای دیکتاتور له کرد.
بیتردید، آنچه در آذر۲۵ بر آزربایجان رفت، چیزی جز ژنوساید نیست. کشتار ۲۰ هزار انسان بیپناه و تبعید ابدی و اخراج اجباری ۷۰ هزار آزربایجانی از سرزمین خود، راهاندازی کارناوالهای کتابسوزی در شهرهای آزربایجان، تجاوز به دختران و زنان، راهاندازی جوخههای صحرایی و…، اگر جنایت علیه بشریت نیست، پس چیست؟ چگونه میتوان این جنایت را سرکوب غائله نامید، در حالی که تنها چند روز پیش از آن، معاهدۀ محکمی بین تبریز و تهران امضا شد که براساس آن، آزربایجان خلع سلاح شد و در برابر، دولت مرکزی، دولت محلیِ دموکراتها را به رسمیت شناخت. آزربایجان تماماً به تعهدات خود عمل کرد و تهران بهجای عمل به تعهدات، به آزربایجانِ بیدفاع لشکر کشید. تهران آشکارا امضای خود را زیرپا گذاشت تا بتواند آزربایجان را بر مسلخ دیکتاتوری ببرد.
در جریان مذاکرات فیمابین، علاوه بر اینکه دولت مرکزی، دموکراتها را به رسمیت شناخت، نمایندگانی نیز بهعنوان استاندار و… برای آزربایجان انتخاب کرد. سلامالله جاوید را استاندار آزربایجان و شبستری را رئیس انجمن ایالتی و دیگر وزرای کابینۀ سیدجعفرپیشهوری را نیز، مدیرکل ادارات آزربایجان دانست. دولت مرکزی با نمایندگان خود قرارداد امضا کرده بود؛ اما تنها در کوتاهترین زمان ممکن، امضای خود را زیر پا گذاشت و به حکومتی که خود شناسایی کرده بود، حمله کرد. بعد از لشکرکشی غیرقانونی و غیرانسانی، نیروهای دموکرات، هیچ مقاومتی نکردند؛ اما ارتش پهلوی، انواع جنایات را مرتکب شد.
این جنایت، نسلکشی از نوع جنایت جنگی است. جنایتکاران، قوم یا گروه قومی قدرتمندی نبودند بلکه ارتشیانی بودند که لباس رسمیِ رزم بر تن داشتند و عناوین نظامی بر دوش میکشیدند. جنایتکاران، سرهنگ بودند، سردار، امیر، سروان، سرجوخه و سرباز. آنان حمله کردند بسان صدام و کشتند بسان هیتلر و ویران کردند بسان چنگیز و کتابسوزی کردند بسان وحشیان تاریخ. آنها هر آنچه آزربایجان داشت، نابود کردند. از نخبههای آزربایجان برج نمرود ساختند و از کتابهای آزربایجانی آتشکدۀ زردشت.
اغراق نیست اگر جنایت جنگی ارتش پهلوی را تمامعیار و مطلق بدانیم چه، آنان همۀ انواع جنایات را در عالیترین سطح ممکن مرتکب شدند. جنایاتی اعم از کشتار کودکان و سالمندان، تجاوز به دختران و زنان، کتابسوزی، برچیدن دانشگاه تازهتاسیس آزربایجان، تبعید، اعدام صحرائی و… . دولت علاوه بر جنایاتی که خود بهطورمستقیم انجام داد، دست خانها و مرتجعان محلی نیز را در کشت و کشتارها آزاد گذاشت و جنایات بسیاری را نیز، بهدست آنها انجام داد.
نسلکشیِ۲۱ آذر ۲۵ (۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) سهمگین بود و با سکوت جهان و تاریخ، سهمگینتر شد. تبریز ویران شد تهران جشن گرفت و جهان سکوت کرد. تاریخ و تریبون از ناله آزربایجان هیچ نگفت که هیچ، بلکه به ستایش مذاکرهکنندۀ بزرگ و ارتش جنایتکار نیز، پهلوی پرداخت. حتی انقلاب ۵۷ و سقوط دیکتاتور نیز بر این سکوت عذابآور پایان نداد و قتلعام گلها را روایت نکرد.
بعد از انقلاب، دادگاههای انقلابی عریضوطویل برای محاکمۀ ستمکاران پهلوی بهراه افتاد. با محاکمههای کوتاه انقلابی، کارگزاران رژیم پهلوی، بهدلیل ایذاء مردم و جنایت علیه انقلابیها اعدام شدند. این اعدامها تأملات و حرفوحدیث فراوان دارد از جمله این تأملات، مسالۀ آزربایجان است. در این دادگاهها، به جنایت جنگی رژیم در آزربایجان هرگز توجهی نشد.
نه تنها در دوران محاکمه و اعدام سران رژیم بلکه در هیچ زمان دیگری از این نسلکشی سخنی گفته نشد. گویا این جنایت دیکتاتور در نگاه عدالتخواهان، حقوقدانان و فعالان حقوق بشری ایران، نه جنایت که خدمت هم هست! برخی از آنان، این جنایت جنگی علیه بشریت را نجات آزربایجان و تنها خدمت قوام و رژیم پهلوی به ایران می دانند. وااسفا!
قتلعام ۲۱ آذر ۲۵ درحالی بایکوت شد که بر اساس قوانین کیفریِ بین المللی، دولت جانشین جوابگوی جنایات جنگی و نقضهای حقوقبشری دولت پیشین است. نظام جایگزین اما، از همۀ جنایتهای دیکتاتوری پهلوی، اعلام برائت کرد جز نسلکشی فیزیکی مردم آزربایجان در ۲۱ آذر ۲۵ و ژنوساید فرهنگی همهسالۀ آزربایجان. نظامی که با توالی انقلاب تبریز در ۲۹ بهمن ۵۶، در ۲۲ بهمن ۵۷ در تهران بر سر کار آمد، نه تنها از جنایت جنگی شاه در آزربایجان اعلام برائت نکرد، بلکه گاهی از آن با عنوان «نجات آزربایجان» یاد کرد.
در فصل سوم دیوان کیفریِ بین المللی، اصول خاصی درباره نسلکشی و جنایت علیه بشریت تدوین شده است: اصل قانوني بودن جرم و مجازات، اصل عطف بما سبق شدن مقررات اساسنامه، اصل برائت، مسؤليت كيفري فردي، صلاحيتنداشتن ديوان دربارۀ افراد كمتر از ۱۸ سال، تأثيرندادن سمت رسمي افراد و مسؤليت فرماندهان نظامي و ساير مقامات ما فوق، نفي مرور زمان، عنصر معنوي جنايت.
براساس اصول فوق الذکر، قوانین نسلکشی و جنایات علیه بشریت درباره نسلکشی مردم آزربایجان در ۲۱ آذر ۲۵ (۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) موضوعیت داشته و قابل پیگیری هستند. دیوان لاهه براساس اساسنامۀ خود، باید درباره همه شقوق معنوی و مادی این جنایت از جمله قتل عام ۲۰ هزار انسان، تبعید ۷۰ هزار آزربایجانی و کتابسوزیهای متعدد در شهرهای آزربایجان، تحقیق و با تکیه بر ادلههای مستحکم موجود، رای صادر کند.
فعالان حقوق بشر باید پروندۀ حقوقی ویژهای را در دیوان کیفری بین المللی، برای پیگیری جنایت ارتش پهلوی در آزربایجان تشکیل دهند و آن را تا صدور رأیی منصفانه پی گیرند. اقامۀ دعوی در این باره، تنها بر عهدۀ مردم مظلوم آزربایجان نیست، بلکه وظیفۀ همۀ بشریت است که برای احقاق حقوق قربانیان و محکومکردن ژنوساید و جنایت جنگی اقدام کنند. علاوه بر دیوان لاهه و فعالان حقوق بشر، دادستانهای همۀ کشورها در ژنوساید ۲۱ آذر ۲۵ مسوولاند و وظیفۀ اخلاقی، مدنی و حقوقی آنان است که پرده از این ظلم ۶۵ ساله بردارند.
نسلکشی ۲۱ آذر۲۵ علاوه بر اینکه آزربایجان آن روز را، با قتل عام ملت و انهدام میراث معنوی آنان، ویران کرد، خسارات بیشماری نیز، بر آیندۀ آن تحمیل کرد و تبعات مادی و معنوی فراونی برجای نهاد. آزربایجان هنوز هم، از آن یورش سهمگین رنج میبرد. دربارۀ این خسارات بیشمار، باید تحقیق شود. کشتار نخبگان، از مهمترین خسارات بود؛ کشتاری که آزربایجان را به عصر دردآلود فترت وارد کرد. بعد از فاجعۀ ۲۱ آذرِ ۲۵، تا نیم قرن، جریان آزادیخواهی در آزربایجان به کما رفت. مهد مدرنیته سکوت کرد و مکتب تبریز فرو ریخت. سرزمینی که روزی دروازه مدرنیسم خاورمیانه بود، با کشتار نخبگان، به کویر سکوت بدل شد و دیگر هیچ صدایی از آن شنیده نشد.
ژادکشی ۲۱ آذر ۲۵ ( ۱۲ دسامبر ۱۹۴۶) تنها یک سال پس از فاجعۀ اتمی هیروشیما روی داد. رسانههای جهان و سازمانهای بینالمللی، جنایت هیروشیما را بهعنوان سمبل مبارزه با جنایت جنگی و نسلکشی، در تاریخ ثبت کردند؛ اما دریغ از حتی یک بیانیه در محکومیت جنایتی بزرگ در دامنۀ سهند و سبلان.
یادمان باشد محکوم کردن فاجعۀ نسلکشی، ربطی به دیگر رویدادها و شخصیتها ندارد. محکومیت نسلکشی به معنی قومگرایی، ناسیونالیسم، فرقهگرایی، تجلیل از افراد مختلف مثل سیدجعفرپیشهوری و حتی آزربایجانگرایی نیست چه، مسائل تاریخیوسیاسی، علقههاوسلیقهها و خواستههاومطالبات جای خود دارند و حقوق نخستین انسانها جای خود. حقوقبشر مفهومی فراتاریخی و فرازمانی است و ربطی به گرایشهای سیاسی ندارد و نوشتۀ حاضر نه در سودای ستایش دموکراتهای دهۀ ۲۰ آزربایجان است و نه در اندیشه تخطئۀ آنان.
سکوت جهان در برابر این جنایت، جنایتی مضاعف و جنایتکارانهتر از خود فاجعه است. به راستی، چه کسی مسوول این سکوت مشکوک است؟ چگونه است که کودتای سقوط مصدق، بر تارک تاریخ مینشیند اما قتل آزربایجانیها ستایش میشود؟ چگونه است شکست ارمنیان از عثمانیها در جنگهای پیشامدرن، بر خیابانهای شیک اروپا و آمریکا و حتی بر کوچههای پایتخت کشور مسلمان ایران کوبیده میشود اما دریغ از یک و تنها یک جمله در محکومیت این رویداد جنایتکارانه؟ چگونه است شهادت مظلومانۀ اعراب مسلمان در فلسطین، صدرنشین همیشگیِ اخبار کشورمان است اما دریغ از یک بزرگداشت کوتاه برای کشتار مسلمانان ایرانی در آزربایجان؟ چگونه است کشتار ۱۵ خرداد ۴۲ در تقویم تاریخ ثبت و روز تعطیل اعلام میشود اما دریغ از کشتار ۲۱ آذر ۲۵؟ چگونه است دربارۀ کثافتکاریهای ریز و درشت دودمان پهلوی کتابها نوشته و سخنها گفته میشود، اما دریغ، دریغ، دریغ… .
دریغ از یک واژه: آزربایجان
دریغ از یک رویداد: قتلعام آزربایجانیها
دریغ از یک تاریخ: ۲۱ آذر
ابوذر آذران
درمورد آتا ترک ملعون و همجنس باز هم میگفتی نسل کشی ارمنیان و آشوریها . کردها و ازوم برپایی بنای یادبود برای ابراز نفرت به خائنین و متجاوزین از قبیل پیشه وری و ...قضاوت تاریخ واینا چی شد جتی جرات ندارند فیلم آتا ترک را بیازن چون نمتونند همجنس باز بودنش رو پنهان کنند به هر حال امرد بازی شما ها کار امروز و الانتان نیست ریشه های تاریخی دارد!دادگاه تبلریز و خوی را باید برپا کرد تا همه خائنین و بازماندگان عثمانی و فرقه را به حکم این دادگاه در دریاچه ارومیه ریخت!
پاسخحذفآتا ترک همجنس باز بوده یا اون پادشاه اریا مهرتون که کوس رسواییش با باغبان فرانسویش در دوران تحصیل در سویس سال هاست طنین انداز شده است. جالب این بود که مردک بی همه چیز بعد از رسیدن به سلطنت این باغبان رو به تهران آورد تا شبها در اغوشش بخوابد.در این مورد بعد از انقلاب کتابی با عنوان شوهر پادشاه ایران به چاپ رسید که در آن مدارکی اسن رابطه و دلخوری شدید ملکه شما فرح خانم نشان داده شده است.
پاسخحذفیا دوست داری از شاهنشاهان قبل از اسلامت بگویم که ترتیب مادر و خواهر و دختر خودشون رو می دادند. تو هم پر رویی رو از اونا به ارث بردی.