" قیام سراسری ترکان آذربایجانی" که با ابرازهمبستگی
سایرترکان: (قشقائی ها و ترکمن ها) د ر کشورما ایران همراه بود، درواقع از"
قیام مَدنی"اول خرداد(۱۳۸۵) تبریزآغازشد وبه ارومیه و سولدوز(نقده) واردبیل
کشید، وسپس پارسوا ("پارسا آباد" قبلی و"پارس آباد" کنونی که
اهالی "مغان شهر"مینامند) ونیز زنجان و دیگر شهرهای کوچک و بزرگ را
فراگرفت، که درهمه آنها ترکان آذربایجانی زبان ساکن هستند. پژواک این رستاخیزعظیم،
همانند حرکتِ "خلق مسلمان"كه درمخالفت با اصل صدو ده(ولایت فقیه)
بود:
قانون اساسي- ده اُلان اصل يوز- اُن، ضيدي بشر- دی/ایصلاح اگر اُلماسا،
باطیل- دی هَدَردی".
اصل صدوده قانون اساسي ضدي بشراست/اگر ایصلاح
نشود،(آن قانون ) باطل و بيهوده است.
بنا به انتظاروروال معمول،
متأسفانه تنهاماند وبا "توطئه سکوتِ"معنی داری بدرقه شده وهنوزهم میشود.
این رفتارهماهنگ اُپوزانهای فارسی زبان، براستی هراندیشمندعلاقه مند ومتعلق
به "فرهنگهای محکوم"رادرسنجش
وشناختِ پدیده ای به نام "روشنفکران" طرفدار"پا ن فارسیسم" ، به تعمق جدی- دراتخاذِ تصمیم قطعی، برای آینده
خودشان وایران- وامیدارد. به عبارت دیگر این قیام علاوه برنتایج سیاسی- مدنی که
درآینده نه چندان دور، لاجرم شاهدش خواهیم بود، درواقع همچون واحداندازه گیرئی
(مِتر، یا میزان الحراره ای) بود، جهت سَنجش ِ"درجه و عمق و پهنای"ِ
آزادی خواهی، برابری طلبی، وشناخت نوع ِ"دموکراسی"ی موردنظرمُدعیان داخل
وخارج کشور : چه طیف سلطنت(پهلوی) طلبها، چه باصطلاح ملی هاومدعیان وراثت وپیروی
ازراه دکتر مصدق و(سنجابی،بازرگان وبختیاروفروهر)،چه"رهروان راه کاشانی
وخمینی"، چه جریانهای چپ سابق ولاحق، که زمانی مدافع ِ:"حق تعیین سرنوشت
ملل تا سرحد جدائی در کشور کثیرالملله ایران" بودند! و درنهایت، چه آنهائی که
براستی دموکراسی میخواستند و میخواهند ودردموکراسی خواهی خود، طبعاً دواصل ِآزادیهای
قانونی:(حقوق بشر) وبرابریهای انسانی:(فردی وگروهی) را، شرط اصلی قدم گذاشتن درراه مُدرنیته و
رسیدن به ملت مدرن میدانند که لاجرم ازتوحش ِ"ایل- ملتِ"(متکی به
نژادآریایی واسطوره کیانی) ونیزبربریت: "قوم- ملتِ" ناظر و راجع به (دین
انحصاری = خمینیسم، و زبان انحصاری = پان فارسیسم) رَستن است و به جامعه مدنی باآزادی"ِدین وزبان"وبرابری انسانی شهروندان پیوستن: (برابری: زن
بامرد،دین باوربادین ناباور ، وفارس باترک، کرد، و..). دردموکراسی واقعی برخلافِ
سخن ِ"مهندس مهدی بازرگان"اولین نخست وزیرآقای خمینی، که اِفاده فرموده
بود: "این نیم درصدی ها چه می گویند!؟" در واقع این مؤلف ِ"راه طی
شده ( ؟!)" نمی دانست كه : درحقیقت، حرمتِ قانونی ِ"حقوق" اقلیت
ویا اقلیتها است که بیانگروجودِ دموکراسی است ونه حاکمیت(بخوانیم دیکتاتوری
وانحصارطلبی) اکثریت، بتنهائی! وآشکاراست که:
"ایران،کشوراقلیتهاست وهراقلیتی درسرزمین خوداکثریت است".
درکل نیزازخوش- اقبالی ایرانیان وشوربختی"پان
فارسیست"هاوسایرناسیونالیست های افراطی، ترکان آذربایجانی با سی وهفت
وچهاردهم درصد، و۵/۲۳ میلیون نفر، اکثریت نسبی اهالی کشور ایران را داراهستند،
وفارسی زبانان درایران با سی وپنج درصد و ۲۲ میلیون نفراکثریت نیستند: (ضمن جذب
وحل چهارمیلیون ترک آذربایجانی وهمین مقدارازدیگران درطی ۸۱ سال، یعنی ازسال ۱۳۰۴
تا به امروز). آنگاه مطابق همان آمار ۱۹۹۸ سازمان ملل متحد، به ترتیب نوبت به :
کُردها، لُرها، گیلکها و مازندرانیها واعراب خوزستان (بقول خودشان اهوازی- ها)
وسواحل جنوب میرسد که بین پنج تا سه
میلیون نفرند وسپس: ترکمن ها با دو و نیم میلیون نفروبلوچ ها حدوددوملیون
نفرودرنهایت، قشقائی ها با یک و نیم میلیون ولَک ها با یک میلیون ولارستانی ها با
نیم میلیون نفر وآخر کاردرآن نوشته: آمارزبانها و لهجه های چند صد هزار تا چند
هزار نفره می آید. البته این جمعیت بهمین نسبت در عرض این هشت سال رشد کرده
است.لازم به ذکراست که تعداد زبانها ولهجه های موجود درسا ل ۱۳۳۲( بنابه شماره یکِ
فرهنگ ایران، فروردین ماه) درکشورایران، دویست عدد بود وامروزه تنها۷۵ لهجه وزبان
باقی مانده است. اینان، یعنی: "پان فارسیست های بیماروجنایتکاروطنی"
درطی این هشتاد و یکسال(خصو صا، در۲۵ سا ل آخر پهلوی) به بهانه "تحکیم وحدت ملی
ایران"، حدود ۱۲۵ زبان ولهجه رانابود کرده اند. بعبارت دیگر"پان
فارسیسم" حاکم، کشورایران رابه
کشتار- گاه فرهنگها، زبان هاو"یادمانها" مُبدل ساخته است: (با نابودکردن
پنج لهجه وزبان درهرسال). استاد گرامی براهل ادب وفرهنگ فارسی، این قتل عام فرهنگی
مبارک باد!/ ازاین نظرمادرکشورخود، با یک"زبان- کُشی- دیل قیرقینی - : لنگُ- ای- سید":(مترادفِ نسل - کُشی: ژنو-
سید) روبروهستیم / واژه "زبان- کُشی : لنگُ- ای- سید" ، نیز چون
"پان فارسیسم"، ابداع من(واَمثال من) نیست، درحقيقت مخلوق (وبقول پیکاسو
: شاهکار) ایدئولوژی انحصارطلب حاکم یعنی "پان فارسیسم"است. من، تنها
نام مناسب به یک واقعیت یا پدیده را پیدامیکنم/. بایک حساب سرانگشتی،
جمعیت"ملیت"ها (یا با واژه اهانت آمیز"موردنظراستاد): شمار "تیرههای"ساکن
درکشورایران، به ترتیبِِ ذکرشده دربالا بقرار زیراست:
۳+۲۳/۵+۲۲+۵+۳/۶+۳/۶+۳+۲/۵+۲+۱/۵+۱ +/۵
به سا یت ذکرشده درهمین صفحه رجوع
شود. درکشورما حدود نیم میلیون هم اقلیتهای دینی و گاه زبانی- دینی وجود
دارد.
اقلیتهای دینی درایران که دارای
زبان خاصی هم هستند، عبارتند از: ارمنی:( ۹۰هزار)، زرتشتی (۲۷هزار)،
یهودی(۲۰هزار)، آسوری وکلدانی(۲۰هزار) نفر، و،صُبی ها. چون"اهل حق"،
بهائیان وبابیها، زبان خاصی ندارند، دراین
حساب آورده نشدند وگرنه بعداز"اهل حق": (احتمالاًبیش ازسه میلیون
نفرند)، بهائیان بزرگترین اقلیت دینی کشورایران هستند با: (۳۰۰هزارنفر). جهت ختم
این آمارتراژیک وخجالت آور- ازنظرانسا نیت، دموکراسی ومدرنیته ونیزازلحاظِ فرهنگی
وحقوق بشر- قابل ذکراستکه بنابه:
www.ethnologue.com/iran
اقلیت زبانی- مذهبی ِ" صُبی ها " در
حال نابودی در ایران هستند واغلب به استرالیا و آمریکای شمالی مهاجرت کرده اند. زبان
آنها شاخه ای اززبان آرامی (سامی) است که ماني پیامبر نامداردر میان آنها تربیت
شده بود، واخیراً جهت مصون ماندن از توحش ِ پان شیعیسم و پان فارسیسم رژیم جمهوری
اسلامی، آخرین بازماندگان آنها درایران، که به یکی ازبنامهای:
"ماندائی"، "مُغتَسِله"، "یزیدی" و "صُبی"
نامیده میشوند، خود را"مانَوی"هم قلمداد کرده بودند، که شایدازخطردین
انحصاری شیعه ی سیاسی شده:"خمینیسم"،وسامی ستیزی:"پان
آریانیسم"بیماروحاکم وبالاخره آپارتاید فرهنگی "پان فارسیسم"درامان
بمانند، چراکه مانی را پیغمبرایرانی قلمدادمیکنیم! با این مقدمه نه چندان کوتاه،" ظاهراًحاجت
تقریروبیان اینهمه نیست" وامید است که استا د گرامی آقای دکترجلیل
دوستخواه،اگربقول خودشان" دوستدارحقیقت ودانش وفرهنگ ومصلحتِ همه ایرانیان"ِ واقعی وموجود (ونه
خیالی وادعائی) بوده وهستند، آمارفوق کافی به مقصود خواهد بود! و دیگر نیازی دراستناد
به آمارسازمان"سی.آ.اِی."باقی نمی ماند که فارسی زبانان ایران را /
پنجاه و یک درصد/قلمدادکرده است! لابُداین رقم مبارک۵۱ درصد،همچون"برهان
قاطع"توجیه- گردیکتاتوری اکثریت خیالی ومورد نظر"ملی- یون" بعدی
مااست: اَعَم ازملی- مذهبیهای: سابق(خاتمی یون)، واَسبَق(بازرگانی- ها) وخود جبهه
ملی داخل کشور، باسخنگوئی دکترپرویزورجاوند"سَلَمَهُ الله تعالی" که
اخیراًبه "اصل خویش": برگشته ویکسره "شونیستی" دوآتشه شده
است(عضو سابق حزب سومکای دکترداوودمنشی زاده، ومرید بعدی ذبیح بهروز، ودکترمحمد
مقدم وبقول خودش مُهمِد مُغدُم، كه همگي از پیش کسوتان ومرشدان صاحب ادعاي پان
فارسیسم بودند).
پسر، کو ندارد نشان از پد ر تو
بیگانه خوانش نخوانش پسر!
مليهاي ما
برحسب تغيير اوضاع دائم "پسوند"عوض ميكنند: در مقابل چپ ها،"ملي-
مردمي" شدند، دربرابرودركنارخميني،"ملي-مذهبي"ازآب درآمدند، وبقول
دوست هوشمندي، فردا هم ممكن است به صورت "ملي- نظامي" و "ملي
آريائي"در آيند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر